skip to Main Content
حقایقی تلخ درباره‌ی اردوگاه‌های گولاگ و ارتباط آنها با جان برجسزمان تقریبی مطالعه: ۱۲ دقیقه

حقایقی تلخ درباره‌ی اردوگاه‌های گولاگ و ارتباط آنها با جان برجسزمان تقریبی مطالعه: ۱۲ دقیقه

در دوران حکومت دیکتاتوری استالین بر اتحاد جماهیر شوروی میلیون‌ها نفر در اردوگاه‌های کار اجباری گولاگ (که در قسمت هجده پادکست بی‌پلاس به آنها پرداخته شده است) تحت شرایط بسیار سخت نگهداری می‌‌شدند. کسانی که دشمن دولت یا دشمن استالین شمرده‌ می‌شدند یا تنها نشانه‌هایی از تمایلات فردگرایانه از خود بروز می‌دادند. به بهانه‌ی ارتباط غیرمنتظره‌ی آنها با جان برجس که داستانش را در قسمت پانزدهم پادکست شنیدیم، شماری از حقایق تلخ درباره‌ی این اردوگاه‌ها را مرور می‌کنیم:

 

واژه‌ی گولاگ اگرچه بعدها با «اردوگاه‌های کار اجباری» هم‌معنی شمرده‌ می‌شد اما در حقیقت سرنام (مخفف) عبارت «سازمان مرکزی اردوگاه‌های تادیبی کار» است.

تقریبا تمامی گولاگ‌ها در سیبری بودند. سرزمینی که شاید بدترین اقلیم را در تمامی قاره‌ی اوراسیا داشته باشد. زندانی‌ها بدون وسایل و لباس‌های گرم مناسب برای تحمل شرایط بسیار سخت و سرمای سوزان این منطقه به آنجا فرستاده می‌شدند.

بیش از یک میلیون نفر در گولاگ‌ها کشته شدند. بیشتر از تعداد تمامی آمریکای‌هایی که در تمامی نبردها در جنگ‌های مختلف آمریکا کشته شدند.

اولین گولاگ‌ها در واقع در امپراتوری روسیه پیش از انقلاب ساخته شده‌ بودند. در قرن هفده تزارها مجرمین را به اردوگاه‌های کار در سیبری تبعید می‌کردند، مجازاتی که به ساختار مجری آن کاتورگا (Katorga) می‌گفتند.

اولین گولاگ‌ها در سیبری نبودند. اردوگاه زندانیان سولوفکی در سال ۱۹۳۲ در جزایر سولوفتسکی در دریای سفید نزدیک اسکاندیناوی بنا شد. هرچند برخلاف بیشتر اردوگاه‌های دیگر این مکان به سرزمین اصلی روسیه بیش از حد نزدیک بود و درنتیجه چندین نفر توانستند از آن فرار کنند.

در زمان جنگ جهانی دوم تعداد گولاگ‌ها با اعزام بسیاری از سربازان به جبهه‌های نبرد، کاهش چشمگیری یافت. البته با پایان جنگ دوباره اردوگاه‌ها این‌بار حتی با جمعیتی بیشتر پرشدند. سال ۱۹۳۵ گولاگ‌ها در مجموع، جمعیتی حدود دو میلیون و ششصد و بیست و پنج هزار نفر را در خود جا داده بودند. همچنین تخمین زده می‌شد چهار تا پنج میلیون نفر هم در مجتمع‌های کارگری‌ای مشابه که جزو ساختار گولاگ نبودند زندگی می‌کردند.

در زمان جنگ جهانی دوم بسیار از اردوگاه‌های نازی‌ها به اشغال نیروهای شوروی درآمد که استالین آنها را به مجموعه‌ی اردوگاه‌های گولاگ اضافه کرد. براساس تخمین دولت آلمان بیش از شصت و پنج هزار نفر در راه یا در داخل این اردوگاه‌ها جان باختند.

استالین هرکسی را که گمان می‌رفت به حکومت خودکامه‌ی او بدبین باشد زندانی می‌کرد. حتی اگر این افراد خودشان کمونیست می‌بودند.

کمیسیون امور داخلی خلق (People’s Commissariat for Internal Affairs- NKVD)‌ نهاد مسئول جمع‌آوری و ارسال زندانیان به گولاگ‌ها بود. آنها شاخه‌ی پلیس مخفی‌ای به نام اوجی‌پی‌یو (OGPU) داشتند که مسئول تصفیه‌ی اتحاد جماهیر شوروی از اقلیت‌های قومی و مخالفین سیاسی بودند.

محدودیتی برای برخورد با افراد مختلف نبود، کلیسای ارتودوکس روسیه، کاتولیک‌های یونانی، کاتولیک‌های لاتین‌تبار، مسلمان‌ها و یهودیان روسی همگی توسط پلیسی مخفی مورد حمله قرار می‌گرفتند.

البته هیچ‌کس در گولاگ غذای کافی دریافت نمی‌کرد. اما ساختار به نحوی طراحی شده بود که کارِ بیشتر به معنی جیره‌ی بهتر بود. این ساختار اگرچه باعث افزایش بهره‌وری بعضی از زندانیان می‌شد ولی از طرف دیگر کسانی که غذای کمتری دریافت می‌کردند وارد دور باطلی از انرژی کمتر، کار کمتر و جیره‌ی کمتر می‌شدند که بیشتر وقت‌ها به مرگ ختم می‌شد.

کتاب مجمع‌الجزایر گولاگ اولین مواجهه‌ی دنیای غرب با حقیقت ساختار گولاگ بود که در سال ۱۹۷۳ به قلم الکساندر سولژنیتسین (Aleksandr Solzhenitsyn) نوشته شد. البته این کتاب در شوروی ممنوع بود و اگرچه نسخه‌های غیرقانونی آن در سراسر کشور پخش می‌شد ولی دولت تلاش فراگیری برای پیدا کردن نسخه‌ی اصلی آن به خرج داد تا آنجا که حتی تایپیست کتاب را شکنجه کردند تا محل نسخه‌ی اصلی را لو دهد. تایپیست در نهایت محل دست‌نوشته‌ی کتاب را لو داد و سپس خودش را حلق‌آویز کرد. سولژنیتسین دستگیر و به آلمان غربی تبعید شد. با فروپاشی اتحاد شوروی اوضاع عوض شد و امروز کتاب در مدارس روسیه تدریس می‌شود.

به اردوگاه‌هایی که در آنها با زندانیان کمی بهتر رفتار می‌شد به صورت غیررسمی شاراشکا (Sharashka)‌ می‌گفتند. در این اردوگاه‌ها متخصصین مجبور می‌شدند روی طرح‌های علمی و فناوری کشور کار کنند. خیلی از دانشمندان و مهندسین شاخص شوروی، گذارشان به این اردوگاه‌ها افتاده بود. از آنجایی که پلیس مخفی عملا موسسات تحقیقاتی کشور را از کار انداخته بود، شاراشکاها برای زنده ‌نگه داشتن روند تولید علم در شوروی ایجاد شده بودند.

ایده‌ی تشکیل اردوگاه‌های مخصوص دانشمندان توسط عده‌ای از خود آنها داده شد. در سال ۱۹۳۷ عده‌ای از آنها که در انتظار محاکمه بودند، از ترس تبعید به سیبری طرحی پیشنهاد کردند که مطابق آن ادعا می‌کردند با داشتن منابع کافی می‌توانند پیشرفت‌های قابل توجهی در فناوری‌های نظامی ایجاد کنند.

تاریخ‌دان‌ها ۴۷۶ اردوگاه‌ گولاگ مختلف را در سراسر قلمرو اتحاد جماهیر شوروی کشف کرده‌اند.

یک اردوگاه ویژه هم برای توسعه‌ی سلاح‌های هسته‌ای ایجاد شده بود. افراد بسیاری به تاسیسات دوردست برای استخراج اورانیوم یا آماده‌سازی محل آزمایش‌های اتمی فرستاده می‌شدند. برخی از آنها هم مجبور می‌شدند پس از آزمایش‌های هسته‌ای محل‌های مورد نظر را پاکسازی کنند. البته این اردوگاه‌های محدود به دوره‌ی استالین نبودند و تعدادی از آنها پس از مرگ او پررونق‌تر هم شدند.

یکی از ناشناخته‌ترین قلمروهای گولاگ‌ها، ناحیه‌ی کولیما (Kolyma)‌ در شرقی‌ترین نقطه‌ی روسیه بود. سرزمینی بیش از شش برابر فرانسه که به دلیل ذخایر بسیار غنی طلا و مرگ‌ومیر بسیار (درحدود ۳ میلیون نفر)‌ به «سرزمین طلا و مرگ» شهرت یافته بود و بیش از ۱۰۰ اردوگاه گولاگ در آن وجود داشت.

در کولیما هرروز عصر نام کسانی که آن شب اعدام می‌شدند خوانده می‌شد. در یکی از این موارد جسد ۱۶۹ مرد که بدون هیچ تشریفاتی در یک گودال انداخته شده بود، سال ۱۹۹۸ کشف شد که در یخ دست‌نخورده باقی مانده بودند.

در زمان افتتاحش کانال دریای سفید به عنوان نماد نبوغ در شوروی معرفی می‌شد. اما این کانال به دست بردگان اردوگاه‌های گولاگ ساخته شده بود و حتی مهندسانی هم که روی آن کار می‌کردند نیروی کار اجباری بودند. به عنوان نشانه‌ای از عملکرد موثر گولاگ‌ها در «اصلاح افراد از طریق کار» ساخت کانال در مدت ۲۰ ماه باعث مرگ در حدود ۲۵۰۰۰ نفر شد.

شوروی مجموعه‌ مقالاتی را به قلم تعدادی از نویسندگان درباره کانال دریای سفید به دریای بالتیک منتشر کرد که قرار بود بیانگر توانایی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک ابرقدرت باشند. البته در این اثر تبلیغاتی اشاره‌ای به هزینه‌های ساخت این کانال نشده بود. کتابی که سرپرست نویسندگان آن، نویسنده‌ی نامزد جایزه‌ی نوبل ماکسیم گورکی (Maxim Gorky) بود.

تعبیر شفاهی‌ای که از زندانیان پس از گذراندن چندین ماه کار سخت و تقریبا بدون غذا در اردوگاه‌های می‌شد دوخودیاگا (dokhodyaga) بود که در روسی به معنی «از دست رفته‌ها» است.

جنگ‌ سوکا (Suka) که در غرب به نام جنگ‌ هرزه‌ها (Bitch Wars) شناخته می‌شود در سال‌های ۱۹۴۵ ال ۱۹۵۳ در گولاگ‌ها رخ داد. در روسی سوکا کلمه‌ای توهین‌آمیز است که تقریبا منحصرا برای اشاره به خلافکارانی استفاده می‌شود که با حکومت معامله کرده‌اند. در زندان قانون نانوشته‌ای بین زندانیان رواج داشت که یکی از مهمترین دستوراتش ممنوع بودن هرنوع همکاری با حکومت بود. چه این همکاری پذیرش یک اتهام و معامله برای تخفیف مجازات باشد چه لو دادن دیگر زندانیان.

پس از توافق زندانیان با استالین برای جنگیدن در جنگ‌جهانی دوم در ازای آزادی، این جنگ‌های درون زندانی شکل گرفتند. بعد از جنگ، زندانیان را به زور به گولاگ‌ها بازگرداندند. در این زمان آنها توسط زندانیان دیگر سوکی خوانده شدند و در رتبه‌بندی زندان در پایین‌ترین سطح قرار گرفتند. در ازای این رفتار سوکی‌ها هم، به امید تامین امنیت و رفتار بهتر، با زندانبان‌ها معامله کردند و در نتیجه خشونت فراگیری بین دو طرف درگرفت. مقامات حکومتی هم این درگیری‌ها را ندیده می‌گرفتند چرا که تنها نتیجه‌ی آنها کاهش جمعیت زندان‌ها بود.

در پایان جنگ جهانی دوم اسیران جنگی روسیه توسط متفقین آزاد شدند. وقتی آنها به شوروی برگشتند محاکمه شدند. بسیار از این سربازان به جرم همکاری با دشمن به احکامی تا ۲۵ سال کار اجباری در کولیما یا دیگر اردوگاه‌ها محکوم شدند.

گولاگ‌ها تنها در شوروی مورد استفاده قرار نمی‌گرفتند. کره‌ی شمالی هنوز هم مجموعه‌ی بسیار بزرگی از گولاگ‌ها را داراست. اردوگاه شماره‌ی ۱۶ که به اردوگاه هاوسونگ (Hwasong) معروف است بیش از ۵۰۰ کیلومتر مربع مساحت دارد و بیش از ۲۰۰۰۰۰ نفر در آن زندانی هستند. بسیاری از زندانیان در این اردوگاه برای زنده‌ ماندن از حشرات و علوفه تغذیه می‌کنند و متاسفانه بسیاری از آنها هم هر روز می‌میرند.

زنده ماندن تا پایان دوران محکومیت در شرایط سخت گولاگ به معنی تضمین آزادی نبود. کسانی که از گولاگ‌ها آزاد می‌شدند حق ورود به محوطه‌های شهری را نداشتند و باید در خارج از شهرها ساکن می‌شدند. این قانون برای این وضع شده بود تا جلوی مواجهه‌ی افراد به قول حکومت «نامطلوب» با بازدید‌کنندگان خارجی از شهرها گرفته شود. در هنگام آزادی از گولاگ‌ها افراد به جای اسناد حقوقی معمول برگه‌ای تحویل می‌گرفتند که به «بلیط گرگ» معروف بود و آنها را از نزدیک‌شدن به محدوده‌ی ۱۰۰ کیلومتری مرکز شهرها منع می‌کرد.

در زمان حکومت شوروی گردشگران خارجی حق نداشتند از محدوده‌ی ۲۵ کیلومتری مراکز شهرها عبور کنند تا امکان مواجهه‌ی آنها با زندانیان سابق گولاگ‌ها وجود نداشته باشد.

لئون ترمین (Leon Theremin) برای اختراع تصادفی ساز ترمین (نوعی ساز عجیب الکتریکی که بدون تماس دست نواخته می‌شود) مشهور است. او که متولد روسیه بود بیش از ده سال در ایالات متحده تلاش کرد اختراعش را تجاری‌سازی کند. او پس از مواجه با مشکلات مالی بسیار و از ترس جنگ قریب‌الوقوع در سال ۱۹۳۸ به وطنش برگشت. در بازگشت آقای ترمین بازداشت شد و به اردوگاه‌های گولاگ فرستاده شد. پس از بازجویی در کولیما او به یکی از اردوگاه‌های شاراشکا فرستاده شد و مجبور شد دستگاه شنودی سری برای پلیس مخفی بسازد. او در نهایت توانست سیستم شنود بوران (Buran) را توسعه دهد که در آن با استفاده از یک میکروسکوپ لیزری اولیه ارتعاشات صوتی روی شیشه اندازه‌گیری می‌شد و پلیس از آن برای شنود سفارت‌خانه‌های خارجی در مسکو استفاده می‌کرد.

ترمین پس از دریافت نشان استالین برای ساخت این وسیله‌ی جاسوسی «فلان چیز» (The Thing) را اختراع کرد که اسم مستعار دستگاه شنودی بود که در نسخه‌ای از نشان چوبی عقاب ایالات متحده در سفارت آمریکا در مسکو پنهان شده بود. این نشان در سال ۱۹۴۵ به عنوان «نشانه‌ای از دوستی» از طرف مدرسه‌ی فرزندان شوروی به سفارت ایالات متحده هدیه داده شد و تا زمان کشفش در ۱۹۵۲ مورد استفاده قرار می‌گرفت.

در دهه ۱۹۲۰ الکساندر دولگون (Alexander Dolgun) که متولد بروکلین‌ بود به همراه خانواده‌اش به پیروی از پدرش به دنبال کار به مسکو رفتند. پس از پایان کارشان با آغاز پاکسازی بزرگ در شوروی (Great Purge) به او و پسرش اجازه‌ی ترک خاک روسیه داده نشد. او بعدها در سال ۱۹۴۵ به اتهام توطئه بازداشت شد و پس از محاکمه‌ای طولانی که در آن کتک خورد و تحت فشار شدید روانی قرار گرفت تا اعتراف کند به گولاگ فرستاده شد.

در تمام مدتی که دولگون در اختیار پلیس شوروی بود ایالات متحده به دلیل تنش‌های دوران جنگ سرد با وجود آگاهی از سرنوشتش برای او کاری نکرد. پس از چند ماه کار در گولاگ‌ها دولگون برای شرکت در یک دادگاه نمایشی به مسکو فراخوانده شد. او آنقدر زیر شکنجه در مسکو زنده ماند تا با مرگ استالین منافع برگزاری دادگاه او از بین رفتند. او برای مدتی دوباره به اردوگاه فرستاده شد ولی در نهایت در سال ۱۹۵۶ آزاد شد. او سپس به ایالات متحده برگشت و برای باقی عمرش در آنجا ماند و زندگی‌نامه‌اش را نیز در همان‌جا منتشر کرد و در آن تجربیاتش از زندگی در گولاگ را فاش ساخت.

مطابق ماده‌ی ۳۸ می‌شد هرکسی را که مظنون به ضدیت با انقلاب بود دستگیر کرد و به گولاگ‌ها فرستاد. این قانون روش موثری برای زندانی کردن روشنفکران بود. این فعالین عمدتا خشونت‌پرهیز به اردوگاه‌هایی به شدت خشن فرستاده می‌شدند. گفته می‌شود که حکومت برای جلوگیری از سازمان‌یافتن افراد در گولاگ‌ها از تبه‌کاران برای ترساندن بقیه‌ی زندانیان استفاده می‌کرده است.

در دوران پاکسازی بزرگ که استالین طرحی برای کشتار انبوه و زندانی کردن همه‌ی دشمنان احتمالی حکومت ایجاد کرد، شرایط گولاگ‌ها برای زندان بسیار بسیار بدتر شد. در ۱۹۳۷ استالین دستور داد شرایط همان‌زمان غیرقابل تحمل زندانی‌ها از آن هم سخت‌تر شود. زندانی‌ها تا سرحد مرگ کار می‌کردند و به آنها غذای ناچیزی داده می‌شد و سیاست رسمی این بود که بهره‌ی لازم را در سه ماه از زندانیان ببرند چرا که پس از آن دورریختنی می‌شدند.

جان برجس مجارستانی در جنگ جهانی دوم در نیروی هوایی آلمان (Luftwaffe) خدمت کرد. او سپس به دست نیروهای شوروی اسیر و به ۲۵ سال کار اجباری در گولاگ محکوم شد، ولی بعد از هشت سال در یک توافق تبادل اسرا آزاد شد. او به ایالات متحده مهاجرت کرد و در آنجا میلیونر شد و به قمار اعتیاد پیدا کرد. وقتی همه‌ی پول‌هایش را در قمار باخت، نقشه‌ای هوشمندانه برای بمب‌گذاری در کازینوی هاروی رزورت (Harvey’s Resort) کشید تا سه میلیون دلار پول از آنها اخاذی کند. خودش به تنهایی بمب را ساخت، بمبی که به نظر اف‌بی‌آی پیچیده‌ترین بمبی بود که این سازمان تا سال ۲۰۰۹ با آن روبرو شد. داستان آقای برجس را در اپیزود ۱۵ چنل بی تعریف کرده‌ایم.

در اردوگاه کنگیر (Kengir) در قزاقستان روش کنترل زندانیان در گولاگ با استفاده از تبه‌کاران و روشنفکران نتیجه‌ی عکس داد. زندانیان با هم متحد شدند و علیه زندانبان‌ها شورش کردند و کنترل اردوگاه را بدست گرفتند. شورش کوتاه بود ولی در همان جرقه‌ی کوتاه آزادی‌شان زندانیان حکومتی دموکراتیک انتخاب کردند، چندین ازدواج بین زندانیان برگزار شد، هنر و فرهنگ شکوفا شد و اردوگاه تبلیغات پیچیده‌ای علیه زندان‌بان‌های سابقش به راه انداخت.

اردوگاه کنگیر برای مدتی درخشید. اما زندانیان می‌دانستند دیر یا زود درگیری خشونت‌باری با نیروهای شوروی خواهند داشت. این اتفاق ۴۰ روز بعد افتاد. تانک‌ها آمدند و زندانیان را به شدت سرکوب کردند. ارتش حدود ۷۰۰ نفر را کشت (هرچند منابع رسمی ادعا می‌کنند آمار تلفات در حدود ۱۲ نفر بوده است) و اردوگاه دوباره تحت کنترل شوروی درآمد.

پس از تعطیلی رسمی اردوگاه‌های گولاگ توسط حکومت در سال ۱۹۶۰، نگهداری از زندانیان در بیمارستان‌های روانی به نام سیخوشکاس‌ها (psikhushkas)‌ جایگزین اردوگاه‌های کار اجباری شد. سیخوشکاس‌ها باعث شدند شوروی در حالی تعطیلی اردوگاه‌های کار اجباری را اعلام عمومی کند که همچنان دشمنان دولت زندانی و سرکوب می‌شدند.

مترجم بهنام رضاییان مقدم

منبع

 

 

 

10 نظر
    1. ممنون از نظرتون با توجه به اینکه مخاطبین پادکست جان برجس رو از قسمت پانصد کیلو دینامیت (قسمت پانزدهم) می‌شناختند احتمال دادیم ارتباط او با اردوگاه‌های گولاک برای بخشی از مخاطبین غیرمنتظره باشد.

  1. سلام
    من امروز میخواستم این ایپزود رو به دوستی معرفی کنم متاسفانه دیدم که از لیست ایپزودهای چنل بی برداشته شده و به جای ایپزود ١٨ ایپزود اولتراها جایگزین شده!
    من درست متوجه شدم؟؟

    1. سلام ممنون از اطلاعاتی که دادید خیلی ناراحت شدم چون جد پدری من هم به اونجا تبعید شده بود اطلاعات کافی هم ندارم تا حدی کمک کردید ولی باز نیاز به تحقیق دارم

  2. این کاملا وحشتناک هست اون زندانی ها چه سختی های کشیدن و آدم باورش نمیشه کلا حکومت استالینی یک حکومت ضد انسانی و خون خوار هستش خوبه که ما اون زمان زندگی نمی کردیم

  3. البته در این مورد بگم که یک ساعت پیش داشتم فیلم را بازگشت رو تماشا میکردم که در مورد فرار چند زندانی از همین ار گاه های کار اجباری در سیبری بود
    ممنون بابت مطالب که در اختیار گذاشتید

پاسخ دادن به سعید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *