قبلتر در اپیزود پنجم پادکست کانال بی به اسم ۶۹ روز داستان ریزش معدنی در شیلی، گیرافتادن ۳۳ معدنچی در زیر آوار، تلاش طاقتفرساشون برای بقا به مدت ۶۹ روز و درنهایت عملیات نجات رو شنیدیم. در این مقاله لیندا ویلینگ از درسهایی میگه که میشه از این ماجرای حیرتانگیز گرفت.
پنج اوت ۲۰۱۰ ریزش معدنی در شمال شیلی ۳۳ مرد معدنچی رو در عمق ۲۳۰۰ پایی زمین مدفون کرد. در ابتدا مسئولان معدن فکر میکردن این افراد کشته شدن یا به زودی به علت جراحت و گرسنگی میمیرن. هیچ راهی برای ارتباط با زندهها نبود و نجات غیرممکن بهنظر میرسید.
با همهی اینها معدنچیها زنده موندن و در نهایت نجات پیدا کردن. داستانی خارقالعاده که در کتاب «هکتور توبار» (Deep,Down,Dark) و بعدها در فیلم «سیوسه» شرح داده شد.
من جزء میلیونها نفری بودم که در سال ۲۰۱۰ محو این داستان شدم و هنوز لحظهای رو که اولین معدنچی بیرون کشیده شد به خاطر دارم.
واقعیت حبس شدن در زیر زمین برای بیشتر از دو ماه، که نزدیک به سه هفتهاش در شرایطی کاملا ناامیدکننده بوده، خیلی پیچیده است. چیزی که این افراد تحمل کردند و در نهایت بر اون غالب شدن درسهای زیادی به همراه داره.
شرایط گروه چگونه بود؟
معدنچیها از نظر سن، ملیت، سطح تحصیل، سابقهی کاری، وابستگیهای خانوادگی و تمایلات مذهبی بسیار متنوع بودند. یکی آمادهی بازنشستگی بود و یکی دیگه روز اول کارش رو تجربه میکرد. به دلیل اضافهکاری و شیفتهای خارج از برنامه، تیم بزرگتر از حالت عادی بود و خیلیها همدیگه رو نمیشناختن. گروه قبل از فاجعه دو رئیس داشت: یک سوپروایزر شیفت و یک سرکارگر.
در زمان ریزش بسیاری صدمه دیده بودن، اگرچه هیچکدوم از جراحتها خطر مرگ فوری نداشت. بعضیها هم مشکلات زمینهای مزمن داشتند، مثل بیماری قند، الکلیسم، یا سیلیکوزیس. این گروه به یک پناهگاه زیرزمینی دسترسی داشت که ذخیرهی موادغذاییاش برای ۲۵ نفر و به مدت دو روز کافی بود. ذخیرهی آب هم درواقع بشکههایی بود که برای نظافت ماشینهای معدن بهکار میرفت.
دما حدود ۳۲ درجه و هوا راکد و بدبو و فضا تاریک بود و فقط با لامپهای کمنور پیشانی روشن میشد.
سوال اینه که این ۳۳ نفر چطور نه تنها سختیهای جسمی، که فشارهای روانی رو برای ۶۹ روز تحمل کردن؟
لیدرهای بالفطره، جان همه را نجات میدهند
جواب ساده است: رهبری.
حضور یک رهبر مثبت و نیرومند مهمه اما رهبری به شکلهای مختلفی بروز میکنه. در شرایط بحرانی این رهبر لزوما رییس یا مدیر درجهدار گروه نیست. سوپروایزر شیفت که فردی واقعگرا بود، وقتی از موانع سر راه نجات باخبر شد به این نتیجه رسید که ممکنه همه با هم در عمق معدن بمیرن؛ اما چندین کارگر ساده از جمله «ماریو سپولودا» عزم کردن که بجنگن. ماریو گروهی رو دور خودش شکل داد که با همفکری راهی برای نجات پیدا کنند. اون مانع هجوم بقیه به ذخیرهی موادغذایی در روز اول شد و اونهایی رو که آمادهی وا دادن بودن به استقامت تشویق کرد.
سپولودا نماد رهبری در فاجعهی معدن بود، ولی تنها کسی نبود که در زنده موندن گروه تاثیر داشت. در نهایت تمام اعضای گروه در موفقیت این تلاش نقش داشتند. یکی برای همکار ناامیدش دعا خوند و به این ترتیب نقش کشیش گروه و مسئولیت دعای روزانه رو به عهده گرفت. یکی دیگه با تجهیزاتی که داشت راهی برای شارژ باتری از ژنراتورهای ماشینها پیدا کرد و نور و طبعا امید رو به گروه آورد.
همه برای یکی، یکی برای همه
گاهی کوچکترین رفتارها اهمیت و معنی زیادی پیدا میکنن. غذا به وعدههای بسیار کم تقسیم شده بود و یه عده بیشتر از بقیه تحت تاثیر گرسنگی قرار میگرفتند. مثلا لاغرترین معدنچی بعد مدتی تبدیل به مشتی استخوان شده بود و به طور موقت بیناییاش رو از دست داده بود.
وقتی همین فرد پیشنهاد کرد که همگی از غذای یک روز چشم بپوشند تا ذخیرهی بیشتری برای روز بعد بمونه همه تحتتاثیر قرار گرفتند. اگر نحیفترین فرد گروه میتونه نیاز جمع رو به نیاز فوری خودش ترجیح بده چرا بقیه نتونن؟
معدنچیها شروع به عذرخواهی از همدیگه کردن. بابت تندیها و عصبانیتها یا همکاری نکردن سر ذخیرهی آب. در نهایت توافق کردند که اگه زنده بمونن قصهشون باید داستان یک گروه باشه و اگه بعد از نجات از این قصه سودی عاید شه باید به طور مساوی بین تمام گروه تقسیم بشه. علیرغم فشارهای سنگین بعد رهایی همهی گروه سر قول خودشون موندن.
این ماجرا درسهای زیادی برای تیمهای آتشنشان داره. گروهها وقتی موفقن که رهبریشون بر اساس فاکتورهایی ورای سلسلهمراتب و درجه شکل بگیره. وقتی پای ارجحیت گروه به فرد پیش میاد عمل کردن بیشتر از حرف تاثیر میگذاره. آدمها ممکنه کم بیارن، یا زیر فشار خرد بشن و یا درست رفتار نکنن، اما در نهایت این قدرت گروهه که مهمه.
جین کرانتز، مدیر کنترل ماموریت آپولو ۱۳ زمانی گفته بود «افراد ممکنه شکست بخورن اما تیمها نه. هر عضو تیم قهرمانی بالقوه در کنار قهرمانهای دیگهست.» این جمله به طور قطع دربارهی ۳۳ مردی که از ریزش معدن شیلی در سال ۲۰۱۰ جان سالم به در بردن صدق میکنه.
اصل این مطلب رو که به وسیلهی نویسندهی همکار وبلاگ کانال بی، مهسا، ترجمه و خلاصه شده اینجا ببینید.
داستان شگفتانگیز این ۶۹ روز رو از ناملیک بشنوید
[soundcloud url=”https://api.soundcloud.com/tracks/238783418″ params=”auto_play=false&hide_related=false&show_comments=true&show_user=true&show_reposts=false&visual=true” width=”100%” height=”166″ iframe=”true” /]
من مستند این اتفاق و رو هم دیدم با انچه علی بندری ریز به ریز شرح داد مو نمیزد. و روایت علی بندری دلچسب تر بووووووووووووووووووووووووووووووود
آقای بندری از نوابغ ایران هستند که با صدا تصویر میکشه وقتی که ماجرایی رو تعریف میکنن انگار خودت رو تو اون ماجرا احساس میکنی واقعا از فیلم تاثیرگزارتره آرزوی بهترینهارو دارم واسشون
سلام
من انقدر محو داستان شدم که خودم رو با اون ادم ها توی معدن و تو اون شرایط حس میکردم بسیار نفس گیر بود و اما اخرش بسیار عالی تمام شد ممنو از اقای بندری عزیز????????
اقای بندری احتراما خواستم تشکر کنم از شما و گروه عزیزتون بابت پادکستای جالبتون مخصوصا مستر مایند