راضیه علایی
آخرین باری که در یک گفتگو شنوندهی فعال بودیم کی بود؟ آخرین باری که بدون اصرار به اینکه ثابت کنیم درست میگیم با آدمها بحث کردیم چه نتیجهای برامون حاصل شد؟ اینجا چند اپیزود رو پیشنهاد میکنیم که برای باز کردن ذهنمون و همینطور گشودن درهای گفتگو بهمون ایدههایی میدن. همینطور اپیزودهایی که کمک میکنن خطاهای شناختی و رفتاریمون رو بهتر بشناسیم و وقتی بهشون آگاه باشیم احتمال اینکه مرتکبشون بشیم کمتر میشه.
تفکر دربارهی تفکر
Thinking about Thinking
طول اپیزود: ۵۶:۳۹
چرا این اپیزود رو پیشنهاد میکنیم: در این اپیزود از پادکست The Knowledge Project with Shane Parrish شین پریش با تایلر کوون اقتصاددان دربارهی مفهومی صحبت میکنه که در برابر مفهوم ارزش بهرهی مرکب قرار داده و اسمش رو گذاشته ارزش دانش مرکب. دانش سرمایهایه که افراد در طول یک سال اندوخته میکنن و بعد از گذشت سالها ارزش مرکب میگیره. بنابراین تا وقتی روی زمین زندگی میکنید این سرمایهگذاری روی مطالعه داره نتیجه میده. یه اصل جالب دیگه که آقای کوون برای مطالعه پیشنهاد میده خوندن کتاب یا مقاله از نقطه نظر دیگرانه. یه معضل اساسی که آقای کوون بهش اشاره میکنه اینه که طبق یه تئوری آماری، هر موضوعی در دنیا رو که در نظر بگیرید کسی هست که بهتر از شما روی اون تسلط داره و شما باید اون ایدهی برتر رو پیدا کنید و ازش یاد بگیرید. اما پارادوکسی که اینجا وجود داره اینه که وقتی کسی جواب درست رو ندونه چطور قراره تشخیص بده جواب درست در دست کیه؟ در واقع فحوای کلام اینه که تا جایی که ممکنه در مورد نظرات خودمون کمتر اطمینان داشته باشیم و به ناآگاهی خودمون آگاه باشیم. آقای کوون از معرفتشناسیای صحبت میکنه که انسان به حدی برسه که با فروتنی بپذیره در بسیاری زمینهها ناآگاهه. تایلر کوون تاکید میکنه دانش اینکه بدونیم کی کوتاه بیایم و نظرات دیگران رو بپذیریم دانش کلیدی عصر ماست و مهارتیه که در عصر آینده هم بهش نیاز پیدا میکنیم.
موضوع این اپیزود چیه: تایلر کوون ده ساله بود که یاد گرفت شطرنج بازی کنه و چند سالی هم در تورنمتها و مسابقات شرکت کرد. در ١۶ سالگی احساس کرد شطرنج دیگه مثل سابق بهش شور و اشتیاق نمیده، برای همین شطرنج رو کنار گذاشت و تصمیم گرفت بره سراغ اقتصاد و علوم اجتماعی. با این وجود تکنیکهایی رو که از شطرنج یاد گرفته بود بعدها در زندگی به سایر زمینهها تعمیم داد. در واقع یه جورایی اولین بار این شطرنج بود که فکرش رو شکل داد. روش یادگیری شطرنج برای تایلر اینطوری بود که بعد از هر بازی حرکاتش رو تجزیه و تحلیل میکرد و با آنالیز اساتید بزرگ شطرنج مقایسه میکرد. اغلب حرکتها در بازی حرکتهای بینقصی نیستن، حتی بازیکنهای بزرگ هم در بازی اشتباههای زیادی انجام میدن و برد تنها به این معنیه که شما اشتباه کمتری نسبت به رقیب مرتکب شدید. درسی که تایلر از شطرنج گرفت تو ذهنش نقش بست و تا همیشه باهاش موند. آقای کوون همین منطق رو به قلمروی فکری هم بسط میده. افراد مثل بازیکنان شطرنج، یا با اشتباهاتشون مواجه میشن و اجازه میدن این اشتباهها انگیزهای برای پیشرفتشون بشه یا با رضایت از اینکه افرادی کم هوشتر از اونها وجود دارن، اونها رو تحقیرمیکنن و خودشون رو برندهی بازی میبینن و عامل توقف رشد خودشون میشن. این گفتگوی شنیدنی رو میتونید از لینکهای زیر دنبال کنید:
کاملترین آلبوم
The Most Perfect Album
طول اپیزود: ٢٣:۴٨
چرا این اپیزود رو پیشنهاد میکنیم: تیم تهیه کنندهی پادکست Radiolab، پادکست More Perfect رو ساختن تا در مورد قانون آمریکا و داستانهای مربوط به متممهای قانون اساسی توضیح بدن و در یک کلام بگن دادگاه عالی چطور عالی شد. در این اپیزود، داستان زنی رو میشنویم که در آمریکا فعال حقوق مدنی و سامان دهندهی فعالیتهای دانشجویی بود، وکالت زنان جوان پژوهشگر رو در یه دعوی حقوقی علیه مجله نیوزویک به عهده گرفته و برندهی اون دعوی شده بود و زمانی که در اتحادیهی آزادیهای مدنی آمریکا وکیل بود یه پروندهی تاریخی دفاع از آزادی بیان رو برد که در اون پرونده وکالت ناسیونالهای سفیدپوست رو بر عهده داشت. النور هولمز نورتون الان نمایندهی ناحیهی کلمبیا در مجلس نمایندگان آمریکاست. زنی که زندگیش رو وقف نمایندگی کسانی کرده که حقی ازشون سلب شده حالا با ارادهی خودش در جایگاهی قرار گرفته که کمابیش قدرتی نداره و اصرار هم داره که در این جایگاه ناتوان نیست. خانم هولمز در یه سخنرانی در سال ١٩٨٧ در مورد عقبنشینی از عدالت میگه: قانون اساسی اثر دست سیاهپوستانیه که کمتر از همه ازش بهرهمند شدن. اونها حتی زمانی که هیچ چیزی جز نژادپرستی نمیدیدن، باورشون به قانون اساسی رو حفظ کردن و چون باورش داشتن در نهایت به حقوقی که میخواستن رسیدن. سیاهپوستان باید در صدر کسانی باشن که قانون اساسی رو پاس میدارن نه به این دلیل که کامله، برای اینکه اونها کاملترش کردن. این اپیزود داستان زنیه که تسلیم براش معنی نداره.
موضوع این اپیزود چیه: داستان النور هولمز نورتون، نمایندهی ناحیهی کلمبیا در مجلس نمایندگان، وقتی جالب میشه که بدونیم نمایندهی ناحیهی کلمبیا در کنگره حق رای نداره. تا سال ١٩۶١، هیچ کدوم از شهروندان واشنگتن دیسی حق رای نداشتن چون ایدهی پدران بنیانگذار این بود که کاخ سفید باید در جایی قرار بگیره که از نظر سیاسی خنثی باشه. بنابراین شهری رو ساختن که توسط کنگره کنترل میشه و متعلق به هیچ ایالتی نیست و از اون جایی که به ایالتی تعلق نداره شهروندانش هم حق رای ندارن. متمم بیست و سوم قانون اساسی تا حدی این مشکل رو حل کرد و به شهروندان دیسی که از حقوقشون محروم شده بودن حق رای در انتخابات ریاست جمهوری اعطا کرد اما مشکلات دیگه رو بیپاسخ گذاشت. در آمریکا برای نماینده داشتن در مجلس سنا یا حق رای داشتن نمایندهی کنگره در مجلس نمایندگان تعلق به یه ایالت ضروریه. خانم هولمز با اون سابقهی درخشان فعالیت مدنی الان نمایندهی مجلسیه که توش حتا حق رای نداره. هدف خانم هولمز و خیلیهای دیگه اینه که واشنگتن رو به پنجاه و یکمین ایالت آمریکا تبدیل کنن تا مردمش بتونن از این حقوق شهروندی بهرهمند بشن، اما چون شهروندان واشنگتن بیشتر حامی دموکراتها هستن و تعداد آمریکاهای آفریقاییتبار هم زیاده این تلاشها به مذاق جمهوریخواهان خوش نمیاد و علیه ایالت شدن واشنگتن لابی میکنن. با این حال خانم هولمز خودش رو در نقش یه قربانی نمیبینه و معتقده با اینکه نمیتونه در رایگیری نهایی شرکت کنه کارش تفاوت زیادی با بقیهی همکارانش نداره. به نظرش دستانش تو کنگره اصلا بسته نیست، در کمیسیون فعالیت داره و بیشتر کارها هم در کمیسیون انجام میشه و میتونه در مورد لوایحی نطق کنه که حق رای دادن بهشون رو نداره. روش خانم هولمز تسلیم نشدن در برابر بیقدرتیه. النور هولمز نورتون به افسانهای از قانون اساسی و به قدرت خودش علیرغم واقعیت موجود باور داره و تلاش میکنه واقعیت رو با باور افسانهایش مطابق کنه. میتونید در ادامهی این اپیزود، جریان متمم بیست و هفتم قانون اساسی آمریکا که تصویبش طول کشید رو گوش بدید.
زیستن پرسشها: آیا گفتگو میتونه در موقعیتهای حساس تفاوتی ایجاد کنه؟
Living the Questions: Can conversations make any difference at a moment like this?
طول اپیزود: ۲۲:۰۵
چرا این اپیزود رو پیشنهاد میکنیم: وقتی که اوضاع روبهراه نیست و جامعه دچار خشم و استیصاله از دست تک تک افراد چه کاری برای تغییر اوضاع برمیآد؟ گفتگوی عمیق با کسانی که نظر مخالف دارن و به یه توازنی رسیدن میتونه اوضاع رو بهتر کنه؟ اینها سوالهاییه در این اپیزود از پادکست On Being مطرح میشه و خانم کریستا تیپت، ژورنالیست و نویسندهی آمریکایی و میزبان این پادکست تلاش میکنه شنوندهها رو قانع کنه که بله، حتی – و به خصوص – در چنین موقعیتهای حساسی راه چاره گفتگوست. البته نه هر صحبتی؛ گفتگویی از سر کنجکاوی و برای شنیدن و به اشتراکگذاری تجربهها و باورهای عمیق. نقل زندگی از طریق گفتگو. از نظر خانم تیپت گفتگو باید یه ویژگیهایی داشته باشه که بشه براش رسالت «ایجاد تغییر» رو قائل شد. اگه میخواید بدونید چه ویژگیهایی این قسمت رو از دست ندید.
موضوع این اپیزود چیه: سال ٢٠١٨، خانم کریستین بلیزی فورد در آمریکا علیه قاضی کاوانا اتهاماتی مبتنی بر آزار و اذیت جنسی رو مطرح کرد. جلسات استماع اونطوری که بیشتر مردم انتظار داشتن پیش نرفت. مردم عصبانی و ناامید، نمیتونستن بپذیرن با کسانی که مسئول این آزارها یا حتی حامی اونهان گفتگو داشته باشن. در این شرایطه که خانم تیپت از لزوم شکل گرفتن گفتگو حرف میزنه. این حرف اما به مذاق خیلیها خوش نمیآد چرا که حامیان کژیها رو هم مثل عاملانشون از نظر اخلاقی مسئول میدونن. اما خانم تیپت معتقده افراد لازمه حتی با سرسختترین مخالفانشون هم گفتگو داشته باشن و به موضعی در میانه برسن. منظور خانم تیپت از «میانه» همون وسط نیست. باید بر سر چیزهایی جنگید و از چیزهایی محافظت کرد، اما باید راههای جدیدی هم برای زیستن پیدا کرد؛ همراه با کسانی که گرچه جوابهای متفاوتی از جوابها ما دارن اما سوالهاشون با سوالهای ما مشترکه.
مغز قرمز، مغز آبی
Red Brain, Blue Brain
طول اپیزود: ۲۶:۲۲
چرا این اپیزود رو پیشنهاد میکنیم: در این اپیزود از پادکست Hidden Brain جان هیبینگ، پژوهشگر علوم سیاسی و یکی از نویسندگاه کتاب «متمایل: لیبرالها، محافظهکاران و اثر بیولوژی در اختلافات سیاسی»، در مورد تفاوتهای روانشناختی و بیولوژیکی در میان طرفداران احزاب سیاسی در آمریکا صحبت میکنه. تحقیقات آقای هیبینگ نشون میده رفتار و انتخابهای شخصی افرادی که طرفدار یک جبهه سیاسی مشخصن، بسیار به هم شباهت داره. جان هیبینگ، پژوهشگر علوم سیاسی و یکی از نویسندگاه کتاب «متمایل: لیبرالها، محافظهکاران و اثر بیولوژی در اختلافات سیاسی»، در مورد تفاوتهای روانشناختی و بیولوژیکی در میان طرفداران احزاب سیاسی در آمریکا صحبت میکنه. تحقیقات آقای هیبینگ نشون میده رفتار و انتخابهای شخصی افرادی که طرفدار یک جبههی سیاسی مشخصن، بسیار به هم شباهت داره. بین خیلی از عوامل روانشناختی و محیطی که یک فرد توش بزرگ میشه همبستگی وجود داره. سلیقهی موسیقی و فیلم و ادبیات ما و ذائقهی غذاییمون در کودکی و تحت تاثیر والدینمون و محیطی که توش رشد کردیم شکل میگیره. این منطق، با تصور کنونیمون که عوامل محیطی نقش پررنگی در شکلگیری گرایش سیاسی دارن هم مطابقه. اینجاست که آقای هیبینگ و همکارانش ایدهی بحثبرانگیز تاثیر عوامل بیولوژیکی روی باورهای سیاسی افراد رو مطرح میکنن و با مقایسهی دادههای مربوط به دوقلوهای همسان و ناهمسان شانسی رو برای اثرگذاری ژن بر گرایش سیاسی قائل میشن. آقای هیبینگ معتقده از اونجایی که اثبات بیولوژیکی بودن مسائل محل اختلاف در گذشته باعث شده مدارا در شیوهی برخورد با اونها بیشتر بشه، درک ژنتیکی بودن بخشی از اختلافات سیاسی میتونه در آینده به پذیرش و حل اونها کمک کنه.
موضوع این اپیزود چیه: آقای هیبینگ رفتار و انتخابهای طرفدارن یه حذب سیاسی خاص رو مورد بررسی قرار میده و متوجه اشتراکان زیادی میون اونها میشه. مثلا لیبرالها خیلی اهل برقراری نظم در اتاق و منزلشون نیستن، حیوانات خونگیشون را عضوی از خانواده میدونن، شعر و ادبیات مدرن رو دوست دارن و به هر نوع موسیقی پر جنب و جوشی گوش میدن؛ در حالی که محافظهکارها نظم بینظیری در خونه دارن، حیوانات خانگی براشون چیزی بیشتر از یه حیوان نیستن، شعر واقعی از دید آنها حتما باید قافیه داشته باشه و موسیقی مورد علاقهاشون هم ملودی مشخصی داره. البته اینها فقط یه روند میانگین هستن و قرار نیست تمام جمهوریخواهها یا دموکراتها در این دستهبندیها جای بگیرن، اما همین الگوها نشون میده خلق و خوی افراد روی گرایش سیاسی اونها تاثیر میذاره. یکی دیگه از تفاوتهای اساسی لیبرالها و محافظهکاران درکشون از میزان تهدیده. محافظهکارها عموما تهدیدها رو در ذهنشون ترسناکتر و بزرگتر از لیبرالها درجهبندی میکنن. از طرفی لیبرالها از اینکه ترس حریفان سیاسیشون تا چه حد واقعیه درکی ندارن. در روانشناسی خطایی وجود داره به نام اثر اجماع کاذب. در اثر این سوگیری افراد نظر خودشون رو به همه تعمیم میدن. بنابراین محافظهکارها فکر میکنن لیبرالها آگاهانه تهدید تروریسم، مهاجرت و خطرات دیگه رو نادیده میگیرن و لیبرالها باور دارن محافظهکارها برای پیشبرد منافعشون در اندازهی این تهدیدها اغراق میکنن. در واقع اختلاف سیاسی اونها ناشی از نتیجهگیری متفاونشون از دنیای یکسان نیست بلکه به طور کلی دنیا رو متفاوت از هم میبینن. بدون شناخت منشأ این تفاوتها، تلاشها برای تغییر بینتیجه میمونه. اگر علاقه دارید با سویههای بیشتری از تحقیقات آقای هیبینگ آشنا بشید میتونید این اپیزود رو از طریق لینکهای زیر بشنوید.
پساحقیقت
طول اپیزود: ۲۱:۲۳
چرا این سری اپیزود رو پیشنهاد میکنیم: پادکست فارسی StringCast تو سه اپیزود قراره به ما نشون بده چطور خطاهای رفتاری ما درکمون از جهان بیرون رو مخدوش میکنن. قسمت اول پساحقیقت در مورد خطاهای رفتاری توضیح میده و چند تا از خطاهای رفتاری متداول رو معرفی میکنه. در قسمت دوم در مورد این صحبت میشه که چطوری الگوریتم معیوب شبکههای اجتماعی خطاهای رفتاری انسانها رو تقویت میکنه و باعث میشه دایرهی روابط مجازی ما به افرادی محدود بشه که باهامون همعقیدهان. آخرین قسمت از این مجموعه هم به ما توضیح میده اینکه دریافت افراد عادی از حقیقت مخدوش بشه چه اهمیتی داره.
موضوع این اپیزود چیه: ویکی لیکس در جریان رقابتهای انتخاباتی سال ٢٠١۶، مجموعهای از ایمیلهای کمپین هیلاری کلینتون رو منتشر کرد. محتوای این ایمیلها مسائل سری یا مهمی نبود اما توجه بعضی از طرفداران ترامپ به اونها جلب شد و از روی اونها یک رمز کشف کردن. جان پدستا، رییس کمپین انتخاباتی کلینتون، توی بعضی از این ایمیلها از اعضای کمپین دعوت کرده بود جلساتشون رو توی پیتزا فروشی مورد علاقهی اون در واشنگتن برگزار کنن. با همین موضوع به ظاهر ساده، بین کاربرهای فیسبوک با و ردیت بحثهایی درگرفت و شایعاتی به وجود اومد که این پیتزای محبوب پدستا، در واقع نماد یه باند قاچاق کودکه که کلینتون اونو رهبری میکنه. طرفدارهای ترامپ این شایعه رو تو شبکههای اجتماعی انتشار دادن و چند تا وبسایت خبری درجهی چندم هم خبرش رو پخش کردن، با این حال هیچ شبکهی خبری معتبری این قضیه رو جدی نگرفت. اما بعضی از طرفداران دو آتیشهی ترامپ تنها منابع خبریشون همین وبسایتها و شبکههایی بود که این «اخبار» رو پوشش میداد. بالاخره یکی از همین افراد تصمیم گرفت خودش دست به کار اجرای عدالت بشه. این مرد ٣۵ ساله یه اسلحه برداشت و به همون پیتزا فروشی رفت تا جلوی این جنایتها رو بگیره. قضیه با دخالت پلیس جمع و جور میشه اما همین مثال نشون میده خطاهای رفتاری انسان چه عواقب جبران ناپذیر و وحشتناکی میتونه داشته باشه. برای اون مردی که به پیتزا فروشی حمله کرد «حقیقت» چیزی بود که بود که اون آدم از منابع محدود و فیلتر شده اش دریافت میکرد. از طریق لینکهای زیر میتونید به اپیزود اول این سری دسترسی داشته باشید.
حبابهای فیلتر رو مقصر ندونید، اونها پدیدهی جدیدی نیستن!
Stop blaming filter bubbles, they’re nothing new!
طول اپیزود: ٣٣:٣١
چرا این اپیزود رو پیشنهاد میکنیم: بر خلاف سری اپیزود پیشنهادی قبل، این اپیزود اصل این جریان رو که حبابهای فیلتر پدیدهی جدید و بیسابقهای در دنیای ما هستن زیر سوال میبره. کسایی که حباب فیلتر رو مقصر خطاهای شناختی و رفتاری انسان میدونن معتقدن که الگوریتمهای شبکههای اجتماعی ما رو به افراد همعقیدهامون محدود میکنن و باعث میشن تصورات از پیش شکل گرفتهامون تقویت بشه. اما این اپیزود پادکست ۲debate که مناظرهای میان دو میزبان پادکسته، این باور رو که حبابهای فیلتر محصول اینترنت هستن به چالش میکشه. آیا انسان به دلیل سوگیری تایید ناخودآگاه این فیلترها رو در دنیای واقعی هم اعمال میکنه و این فیلترها در واقع انتخابهای خود انسان هستن، یا اینکه الگوریتمهای شبکههای اجتماعی ایدههای غیرعلمی، نژادپرستانه و گاهی خطرناک گروههایی رو تقویت میکنه که در دنیای واقعی کم تعدادن؟ گوش دادن به این اپیزود باعث میشه برگردیم و ببینیم که احتمال داره اهمیت و تاثیر حبابهای فیلتر رو بیش از حد برآورد کرده باشیم؟