تقریبا دو دهه بعد از کشته شدن نزدیک به یک میلیون نفر در جریان نسلکشی رواندا، عکاسی به نام پیتر هوگو به این منطقه سفر کرده تا مجموعهای از عکسهای باورنکردنی گرد هم بیاره. سوژههای این عکسها بخشی از برنامهای طولانیمدت و ادامهدار برای برقراری آشتی ملی در رواندا هستند. گروههای کوچکی از هوتیها و توتسیها ماهها تحت مشاوره قرار میگیرند تا درنهایت مجرم به طور رسمی از بازمانده درخواست بخشش کنه. اگه تقاضای بخشش مورد قبول واقع بشه، مجرم، خانواده و دوستانش با سبد هدیه، معمولا غذا یا نوشیدنی سراغ بازماندهها میرن و توافق با رقص و موسیقی رسمی میشه.
این عکسها تعداد معدودی از این پروژهی بزرگاند که در نهایت قراره در کلیساها و بناهای یادبود در رواندا به نمایش گذاشته بشه. سوژههای عکسها اغلب روند عفو رو قدمی برای بهبود زندگیشون میدونند. به گفتهی هوگو “این افراد جای دیگهای واسه رفتن ندارند. مجبورند کنار هم به صلح برسند. این بخشش پایان خوش و شیرین یه افسانهی پریان نیست. ناشی از غریزهی بقاست”. با اینهمه، واقعیت عملگرایانهی پشت این آشتی چیزی از قدرت عاطفیای که این افراد نیاز دارند تا بتونند دستکم در ظاهر و برای ثبت تصویر کنار هم بایستند کم نمیکنه.
سینزیکیراموکا، مجرم، سمت چپ: من تقاضای بخشش کردم چون برادرش در حضور من کشته شد، به عنوان کسی که شاهد این جنایت بود و نمیتونست کاری بکنه. اسم قاتلهای اصلی رو بهش گفتم و اونها هم تقاضای بخشش کردهاند.
کاروررو، بازمانده: گاهی عدالت اونطوری که راضیات کنه اجرا نمیشه. ولی وقتی پای بخشیدن وسط میاد میتونی یه بار برای همیشه خودت رو راضی کنی. وقتی پر از خشمی ممکنه عقلت رو از دست بدی، ولی حالا و بعد این بخشش احساس میکنم ذهنم آروم شده.
کارنزی، مجرم، سمت چپ: وجدان من آروم نبود. وقتی دربارهی آشتی و اتحاد چیزهایی یادگرفتم رفتم دم خونهاش و ازش خواستم من رو ببخشه. بعد با هم دست دادیم. تا الان هنوز رابطهمون خوبه.
نیرامانا، بازمانده: اون پدر و سه برادر من رو کشت. این کار رو به همراه چند نفر دیگه انجام داد ولی خودش تنها اومد سراغم و درخواست بخشش کرد. او و چند مهاجم دیگه که زندانی بودند به من کمک کردند که یه خونهی مسقف بسازم. ازش میترسیدم. حالا بخشیدمش، اوضاع دوباره به حالت عادی برگشته و ذهنم خالی و شفاف شده.
موداهرانوا، مجرم، سمت چپ: من خونهاش رو آتیش زدم. بهش حمله کردم که خودش و بچههاش رو بکشم ولی خدا کمکش کرد و فرار کردند. موقعی که از زندان آزاد شدم اگه میدیدمش فرار میکردم و قایم میشدم. ولی بعد از چیزهایی که تو این برنامه بهم یاد دادند تصمیم گرفتم ازش تقاضای بخشش کنم.
موکاندیاندوی، بازمانده: من ازش متنفر بود. وقتی اومد دم خونهام و زانو زد که ببخشمش، از خلوص و صداقتش تکون خوردم. الان اگه کمک بخوام اون خودش رو میرسونه. با هر مشکلی روبرو بشم به اون زنگ میزنم.
نزابامویتا، مجرم، سمت راست: من ملکش رو غارت کردم. نه سال و نیم زندان بودم و قبل آزادی فرق خوب و بد رو یاد گرفتم. وقتی اومدم خونه تصمیم گرفتم ازش بخوام من رو ببخشه. بهش گفتم با هرچی دارم کنارش میمونم و ازش حمایت میکنم. پدر خودم در کشتن بچههاش نقش داشته. وقتی این رو فهمیدم با تمام وجود برای بخشش التماسش کردم.
کمپوندو، بازمانده: شوهرم قایم شده بود و یه سهشنبهای پیداش کردند و کشتندش. سهشنبهی بعد برگشتند و دو تا پسرهام رو کشتند. امیدوار بودم دخترهام نجات پیدا کنند اما بردنشون به روستای همسرم و اونجا کشتنشون و انداختنشون تو چاه فاضلاب. من نتونستم درشون بیارم، همونجا همراه برادر کوچکترم زانو زدم و براشون دعا خوندم و بعد چاه رو با خاک پر کردیم. دلیل اینکه بخشیدمش اینه که فهمیدم اونایی که از دست دادم هیچوقت برنمیگردند. من نمیتونستم تنها زندگی کنم. از خودم پرسیدم اگه مریض شم کی ازم مراقبت می کنه یا اگه کمک بخوام کی قراره به دادم برسه. ترجیح دادم ببخشمش.
هابیاریمانا، مجرم، سمت راست: وقتی تو زندان بودم رییسجمهور اعلام کرد که اونایی که به جرمشون اعتراف کنند و درخواست عفو بدهند آزاد میشن. من جزو اولین کسانی بودم که این کار رو کردم. وقتی اومدم بیرون لازم بود از قربانی هم تقاضای بخشش کنم. مادر موکابوترا نمیدونست و راهی هم نبود که بدونه من در کشتن بچههاش نقش داشتم؛ ولی من همهچی رو بهش گفتم. وقتی من رو بخشید همهی اون چیزهای سیاهی که در قلب من بود و باعث میشد در نظرش یه آدم بدذات باشم از بین رفت.
موکابوترا، بازمانده: صدای درونیای بهم میگفت درست نیست انتقام بگیری. طول کشید ولی بالاخره ما فهمیدیم همهمون رواندایی هستیم. نسلکشی تقصیر حکومتی بود که همسایهها، برادرها و خواهرها رو درمقابل هم قرار داد. حالا باید بپذیری و ببخشی. آدمی که بخشیدی تبدیل به همسایهی خوبت میشه. آدم احساس آرامش میکنه و به آینده امیدوار میشه.
نتامبارا، مجرم، سمت چپ: در نسلکشی سال ۹۴ من در کشتن پسر این زن دست داشتم. ما الان عضو یک گروه اتحاد و آشتی هستیم. در همهچیز شریکایم. اگه آب بخواد من براش میارم. دیگه هیچبدبینیای بینمون نیست. من قبلا کابوس اون اتفاقات رو میدیدم ولی الان راحت میخوابم. وقتی کنار همایم مثل خواهر و برادر میمونیم.
موکاموسنی، بازمانده: اون پسر من رو کشته بود و بعد اومد ازم درخواست بخشش کرد. من بلافاصله بخشیدمش چون اون نبود که پسرم رو کشت، شیطان تسخیرش کرده بود. من از اینکه اومد و اعتراف کرد، به جای اینکه اتفاقاتی رو که افتاده بود پنهان کنه خوشحال شدم. قبلا که نبخشیده بودمش نمیتونست به من نزدیک شه، من دشمن خودم میدونستمش. ولی الان ترجیح میدم طوری رفتار کنم که انگار بچهی خودمه.
نداهیمانا، مجرم، سمت چپ: روز که به فکر عذرخواهی و تقاضای بخشش افتادم انگار باری از روی دوشم برداشته شد. به خاطر جنایتی که انجام داده بودم انسانیتام از بین رفته بود، ولی الان حس میکنم مثل هر آدم دیگهای هستم.
مونگانیینکا، بازمانده: وقتی من رو از روستا فراری دادند و همه جا رو خراب کردند من بیسرپناه و دیوانه شده بودم. بعدتر که اومد ازم تقاضای بخشش کرد بهش گفتم “من هیچی ندارم که به بچههام غذا بدم. کمک میکنی بزرگشون کنم؟ براشون یه خونه میسازی؟” هفتهی بعدش با یه عده از بازماندهها و مجرمهایی که از زندان آزاد شده بودند برگشت. بیشتر از پنجاه نفر بودند و برامون خونه ساختند. از اون موقع حالم یه کم بهتر شد. الان احساس آرامش میکنم و این صلح و آرامش رو به همسایههام هم منتقل میکنم.
نسابیمانا، مجرم، سمت راست: من در خراب کردن خونهاش دست داشتم، چون فکر میکردم صاحبش مرده. خونههایی رو که صاحب نداشتند خراب میکردیم و از چوبش به عنوان هیزم استفاده میکردیم. اینکه من رو بخشید نشون میده چه قلب پاکی داره.
موکاروامباری، بازمانده: اگه آدم یکدنده نباشه زندگی پیش میره. وقتی یکی با قلبی خالی از نفرت میاد سراغت، هرچیز بدی هم که اتفاق افتاده باشه، تو ازش استقبال میکنی و چیزی که دنبالشه بهش میدی. بخشیدن مثل رحمت میمونه.
اصل این مقاله رو که سوزان دامینوس نوشته و به کمک مهسا، همکار وبلاگ کانال بی ترجمه شده میتونید اینجا بخونید. از این نویسنده قبلن گزارش بلند دوقلوهای مخلوط کلمبیایی رو هم در اپیزود هشتم کانال بی شنیدیم.
اپیزود چهاردهم پادکست کانال بی دربارهی نسلکشی رواندا رو از اینجا بشنوید.
سلام
ممنون از اپیزود چهاردهم…اکیدا توصیه میکنم مستند Rwanda: Untold Strory مال شبکه BBC رو ببینید. تو این مستند تمام آنچیزی که ما تا الان راجع به این نسل کشی میدونیم رو زیر سوال میبره. مثلا از نفراتی که به رییس جمهور فعلی رواندا Paul kagame که توتسی هست مصاحبه گرفته و اونا تایید میکنند ۱۰۰% سقوط هواپیما رییس جمهور قبلی زیر نظر توتسی ها و رییس جمهور فعلی بوده یا میگه توتسی ها اون زمان ۵۰۰ هزار نفر بودند و ۳۰۰ هزار نفر بیرون از رواندا سکونت داشتند و فقط ۲۰۰ هزار نفر از اونها کشته شده ومجموعا از حدود ۱ میلیون نفر کشته ۸۰ درصد هوتو بودند نه توتسی…ولی در کل واقعیت نسل کشی پا برجاست و این واقعا غم انگیزه
با تشکر
خیلی ممنون. دیدمش و یک پست جدید دربارهاش نوشتم.