نوشته تئودور جان کازینسکی
مترجم: کیا ایران دوست
نکات قبل از مطالعه
مقاله توسط فردی آماتور ترجمه و تایپ شده است، پیشاپیش بابت هر گونه نقص و کاستی در این نسخه عذر میخواهم.
مقاله در بازهای زمانی تا سال ۱۹۹۵ و در کشور آمریکا نوشته شده، هنگام مطالعه برخی نکات و مثالها باید این چهارچوبهای مکانی و زمانی را در نظر گرفت.
برخی مثالهای مقاله که به گوش خواننده ایرانی آشنا نیست، به مثالهای آشنا تغییر یافتهاند (در انتقال مفهوم هیچ تصرفی صورت نگرفته).
مقاله بدون هیچ گونه سانسوری ترجمه شده است.
هر گونه تکثیر، انتشار یا ارجاع به این نسخه آزاد است.
عباراتی که درون پرانتز قرار دارند و به “.م.” ختم شدهاند توسط مترجم و برای فهم بهتر مطلب به متن اضافه شدهاند. سایر عبارات درون پرانتز، بخشی از متن اصلی هستند.
در مقاله گاهی به واژه FC بر خواهید خورد، این واژه مخفف عبارت Freedom Club (باشگاه آزادی) است که نویسنده مقاله خود را عضو آن میشمارد. (داستان تئودور کازینسکی معروف به یونابامبر را در اپیزود ۴۰ چنل بی تعریف کردیم.)
در بخش یادداشتها در انتهای مقاله، برخی جملات غیرضروری که به نظر کمکی به انتقال مفهوم نمیکنند حذف شدهاند. اما بخش اصلی کتاب بدون حتی یک کلمه حذفیات یا دخل و تصرف به فارسی برگردانده شده است.
بخش اول/ بخش دوم/ بخش سوم/ بخش چهارم/ بخش پنجم/ بخش ششم
آینده
۱۷۱- اکنون تصور کنید که جامعهی صنعتی چند دهه آینده را تاب بیاورد و بخشها و افراد ناهمخوان از سیستم حذف شوند و سیستم به روانی و نرمی کار کند، چنین سیستمی چگونه کیفیتی خواهد داشت؟ ما چندین احتمال را در نظر میگیریم.
۱۷۲- ابتدا بیایید فرض کنیم که دانشمندان علوم کامپیوتر ماشینهایی هوشمند به وجود آوردهاند که میتوانند هر کاری را بهتر از انسانها انجام دهند. در چنین جهانی، احتمالن همهی کارها توسط سیستمهای عظیم و گستردهای از ماشینها انجام خواهد شد و کار انسانی دیگر مورد نیاز نخواهد بود. در اینجا ممکن است دو سناریو پیش بیاید؛ ماشینها اجازه یابند که بدون نظارت انسان فعالیت کنند یا کنترل انسانها بر ماشینها حفظ شود.
۱۷۳- اگر به ماشینها اجازه داده شود که مستقلن تصمیم بگیرند و کارها را پیش ببرند در این صورت حدس زدن و تصور کردن نتایج آن برای ما بسیار دشوار خواهد شد، چرا که پیشبینی رفتار چنین ماشینهایی غیرممکن خواهد بود. در واقع سرنوشت نژاد انسان در دستان ماشینها خواهد بود. شاید این بحث مطرح شود که انسانها هیچگاه انقدر احمق نخواهند بود که قدرت را به ماشینها تحویل دهند، ایدهی ما این است که نه انسانها قدرت را به شکل ارادی به ماشینها منتقل میکنند و نه ماشینها آن را از چنگ انسانها در خواهند آورد، بلکه گونهی انسان وارد فازی خواهد شد که وابستگی بیش از اندازهاش به ماشینها هیچ انتخاب عملی و کاربردی دیگری به جز قبول تمام “تصمیمات” ماشینها باقی نخواهد گذاشت. هرچه جامعه و مشکلات آن پیچیدهتر میشوند و هر چه ماشینها هوشمندتر میشوند مردم اجازه خواهند داد که بخش بزرگتری از تصمیماتشان توسط ماشینها گرفته شود چرا که این تصمیمات خروجی بهتری از تصمیمات گرفته شده توسط انسانها خواهد داشت. در نهایت ممکن است به مرحلهای برسیم که تصمیمات لازم برای حفظ فعالیت و عملکرد سبستم آنقدر پیچیده شوند که هوش انسانی از عهدهی آن برنیاید و در این مرحله ماشینها در واقع کنترل اوضاع را در دست خواهند داشت. مردم قادر نخواهند بود که ماشینها را خاموش کنند، چرا که به دلیل حجم وابستگی ما به آنها، این کار به منزله خودکشی برای خودمان هم خواهد بود.
۱۷۴- احتمال دیگر این است که کنترل انسان بر ماشینها حفظ شود. در چنین حالتی افراد معمولی بر تعداد معینی ماشین شخصی مانند اتومبیل یا رایانه خود کنترل خواهند داشت، اما کنترل بر سیستمهای بزرگ و پیچیده ماشینها در دست اقلیتی برگزیده خواهد بود، این حالت بسیار به حالت امروزی شبیه است اما با دو تفاوت عمده و بزرگ؛ به دلیل تکنیکهای پیشرفته، اقلیت کنترل بسیار بیشتری بر توده خواهد داشت و همچنین به این دلیل که کارها توسط ماشینها انجام خواهد شد، توده به عنوان باری زائد و اضافی بر سیستم شناخته خواهد شد. اگر این اقلیت بیرحم باشند ممکن است بهسادگی تصمیم بگیرند که بدنهی انسانیت را نابود کنند. اگر کمی کمتر بیرحم باشند ممکن است به وسیلهی پروپاگاندا و روشهای زیستی و روانی نرخ تولید مثل را کم و کمتر کنند تا جایی که باز هم بدنهی انسانیت منقرض شده و جهان فقط برای همان اقلیت باقی بماند. اگر اقلیت دارای لیبرالهای نازک دل باشد ممکن است که سعی در خوشبختکردن بقیهی گونهی انسان کند. همهی نیازهای جسمی افراد را برطرف کند، همهی کودکان در شرایط روانی مناسب رشد کنند، همهی افراد به وسیلهی سرگرمیهایی مشغول باشند و هر کسی که ناراضی شود تحت “درمان” قرار گیرد تا “مشکل” او برطرف شود. در چنین حالتی نیاز به “روند قدرت” در افراد یا باید از طریق دستکاریهای زیستی و روانی برداشته شده و حذف شود یا این نیاز باید تغییر شکل داده و به وسیله سرگرمیهای افراد پوشش داده شود (مثل بازیهای رایانه ای.م.). این انسانهای تغییریافته ممکن است “خوشحال” باشند اما قطعن “آزاد” نخواهند بود و وضعیتی مانند حیوانات خانگی خواهند داشت.
۱۷۵- اما تصور کنید که دانشمندان در پیشبردن هوش مصنوعی در حد مورد انتظار موفق نشوند و به همین دلیل کار انسانی همچنان ضروری باقی بماند. حتی در چنین حالتی هم ماشینها به صورت روز افزون کارهای ساده را انجام خواهند داد و به همین دلیل هرچه زمان بگذرد درصد بیشتری از کارگران انسانی که قبلن کارهای ساده را انجام میدادند از کار بیکار شده و در حالت مازاد قرار خواهند گرفت (ما این پدیده را امروزه نیز مشاهده میکنیم، افراد زیادی وجود دارند که به این دلیل که کسب مهارتهای مورد نیاز برای آنها به هر دلیل ناممکن است، از چرخه کار کنار گذاشته شدهاند). اما در مورد افرادی که استخدام شدهاند؛ انتظارات روزافزون از آنها وجود خواهد داشت، آنها به مهارت و تمرین بیشتر و بیشتر نیاز خواهند داشت، توانایی خود را باید هر روز افزایش دهند و هر روز بیشتر منفعل و مطیع شوند چرا که اینگونه بیشتر شبیه به سلولها و واحدهای یک موجود و سازمان عظیمتر خواهند بود. وظایف آنها به شکل افزایندهای تخصصی خواهد شد و همین اتفاق به نوعی کارِ آنها را از لمس جهان واقعی دور خواهد کرد و آنها بر قطعه و برش بسیار نازکی از واقعیت متمرکز خواهند شد. سیستم از هر روشی (چه روانی و چه زیستی) استفاده خواهد کرد تا افراد را به سمت هر چه بیشتر رام و مطیع بودن، انجامدادن کارهای سیستم و همچنین راندن “میل به قدرت” به سمت فعالیتهای تخصصی سیستم هدایت کند. اما این عبارت که افراد در چنین جامعهای باید “مطیع” باشند شاید نیاز به کمی توضیح و روشنسازی داشته باشد؛ شاید در این جامعه رقابت بین افراد وجود داشته باشد و به همین دلیل ما فکر میکنیم که “مطیع” و رام بودن این مردم موضوعیتی ندارد، اما باید دانست که این رفابتها همگی به کانالهایی هدایت شدهاند تا به سیستم خدمت کنند. ما میتوانیم جامعهای را در آینده (و حتی هم اکنون.م.) تصور کنیم که در آن رقابت سیریناپذیری برای پرستیژ و قدرت وجود دارد، اما به جز تعدادی انگشت شمار کسی به رأس حقیقی هرم، جایی که قدرت حقیقی وجود دارد نخواهد رسید (پاراگراف ۱۶۳ را ببینید). جامعهای که در آن فردی برای رسیدن به قدرت مجبور به خارج کردن سایر افراد از گردونه به بدترین شیوهی ممکن و محروم کردن آنها از داشتن فرصت برابر برای رسیدن به قدرت است، به شدت منزجر کننده است.
۱۷۶- ممکن است فردی سناریویی را تصور کند که حالتی وسط و میانگین از سناریوهای ممکن که تاکنون بحث کردیم را داشته باشد. برای مثال سناریویی که در آن ماشینها اکثر کارهای مهم و دارای اهمیت حقیقی را به انجام خواهند رساند اما انسانها به وسیلهی انجام کارهای تقریبن بیاهمیت سرگرم نگه داشته خواهند شد. برای مثال پیشرفت بیشترِ شرکتها و صنعت خدمات رسانی ممکن است انسانها را وارد وضعیتی کند که همهی زمان خود را با واکسزدن کفش همدیگر، راندن تاکسی برای همدیگر، ساختن صنایع دستی برای همدیگر، پختن غذا برای همدیگر و….. بگذرانند (منظور نویسنده این است که کارهای اصلی توسط ماشینها انجام شده و انسانها فقط مشغول کارهایی برای سرگرم کردن خود باشند.م.). این به معنای حقیقی پایانی تحقیرآمیز برای گونهی انسان است و گمان نمیکنیم که افراد زیادی چنین حالتی از زندگی را ضامن رضایت خود بیابند. این افراد راههای جایگزینی خواهند یافت (مواد مخدر، فرقههای مذهبی، نژاد پرستی و…) مگر این که از نظر روانی و زیستی مورد دستکاری و مهندسی قرار بگیرند تا با آن شیوه از زندگی منطبق شوند.
۱۷۷- نیاز به گفتن ندارد که سناریوهایی که بحث شدند همهی امکانها را در بر نمیگیرند و فقط سناریوهایی که احتمال آنها بیشتر است را در نظر میگیرند، اما به نظر نمیرسد که بتوان سناریویی را یافت که از سناریوهای مطرح شده خوشایندتر باشد. به شکل مهیبی ممکن است که اگر سیستم صنعتی – تکنولوژیک در ۴۰-۱۰۰ سال آینده جان سالم به در ببرد تا آن زمان ویژگیهای خاصی یافته باشد: افراد (به ویژه طبقه “بورژوا” که پیش برندگان اصلی سیستم هستند و قدرت اصلی را در دست دارند) بیشتر از هر زمان دیگری بر سازمانهای بزرگ متکی و وابسته خواهند بود، بیشتر از هر زمان دیگری ” اجتماعی” خواهند شد و ویژگیهای جسمی و روانی آنها تا حد بسیار زیادی، بیشتر از این که نتیجه “شانس یا خواست خدا” باشد، نتیجه مهندسیشدن خواهد بود. آن چه از طبیعت وحشی باقی خواهد ماند محدود به بخشی خواهد شد که برای مطالعات دانشمندان حفظ شده است و زیر نظارت شدید قرار دارد (و در واقع “وحشی” نیست). در بلند مدت (برای مثال چند قرن بعد) احتمالن نه نژاد انسان و نه هیچ موجود مهم دیگری، اینگونه که امروزه میشناسیم وجود نداشته باشد، چرا که وقتی شما آغاز به دستکاری موجودات از طریق مهندسی ژنتیک میکنید هیچ دلیلی برای توقف در نقطهای خاص وجود ندارد، بنابراین تغییرات ادامه خواهند یافت، تا جایی که انسان و سایر موجودات به شکلی حقیقی و کامل تغییر یافته باشند.
۱۷۸- هر سناریوی دیگری را هم که در نظر بگیریم نکتهی قطعی این است که تکنولوژی در حال ساخت محیطی کاملن جدید از نظر فردی و اجتماعی است که بسیار با گسترهی محیطهای روانی و فیزیکی که انسانها در آن فرگشت یافتهاند متفاوت است. تعامل با این محیط جدید تنها در دو حالت امکانپذیر خواهد بود، یا این که انسانها مهندسی شده و به این طریق از نظر جسمی و روانی با محیط جدید تطبیق داده شوند، یا این که دوباره پروسهای دردناک از انتخاب طبیعی را طی کنند، که احتمال مورد اول بسیار بیشتر از مورد دوم است.
۱۷۹- بسیار بهتر خواهد بود که این سیستم متعفن را با همهی اجزایش زیر خاک دفن کنیم و پیامدهای آن را با آغوش باز بپذیریم.
استراتژی
۱۸۰- عشّاق تکنولوژی در حال هدایت کردن ما به سفری بی محابا به سمت ناشناختهها هستند. بسیاری از مردم متوجه هستند که تکنولوژی در حال انجام دادن چه کاری با انسان است، با این حال موضعی منفعلانه میگیرند، چرا که فکر میکنند این روند اجتناب ناپذیر است. اما ما (FC) فکر نمی کنیم که این روند اجتنابناپذیر و غیرقابل جلوگیری باشد. ما عقیده داریم که این روند قابل متوقفشدن است و اکنون چند توصیه دربارهی چگونه متوقف کردن آن ارائه میدهیم.
۱۸۱- همانگونه که در پاراگراف ۱۶۶ اشاره کردیم، دو وظیفه اصلی ما در حال حاضر عبارتند از گسترشدادن استرس و اصطکاک و ناپایداری اجتماعی در جامعهی مدرن و همچنین گسترشدادن و تکثیر کردن ایدئولوژیای که با تکنولوژی و سیستم صنعتی مخالفت میکند. وقتی که سیستم به اندازهی کافی ناپایدار شود انقلاب بر علیه آن شدنی و ممکن میشود. الگوی این انقلاب همانند انقلابهای فرانسه و روسیه خواهد بود. جوامع روسیه و فرانسه از چند دهه قبل از انقلابهایشان، نشانههای فزایندهی استرس و ضعف را از خود نشان دادند. در این حین ایدههایی در حال پرورش بودند که جهانبینی کاملن متفاوتی از جهانبینی حاکم را دارا بودند. در مورد روسیه، انقلابیون به شکلی بارز در حال فعالیت برای از میانبردن نظم و نظام قدیمی بودند. پس وقتی که سیستم تحت استرس و فشار کافی قرار گرفت (در روسیه از طریق شکست نظامی و در فرانسه از طریق بحران اقتصادی)، توسط انقلاب به زیر کشیده شد. آنچه که ما پیشنهاد میدهیم نیز خط مشی مشابهی دارد.
۱۸۲- شاید به این نکته اشاره شود که انقلابهای روسیه و فرانسه در نهایت نوعی شکست و ناکامی بودند. باید توجه کرد که هر انقلاب دو وجه دارد؛ اولی از میانبردن نظام کهن و قدیمی و دیکری برقرار ساختن نظم و سیستم اجتماعی جدید توسط انقلابیون. انقلابیهای روسیه و فرانسه در به وجود آوردن سیستم جدید جامعه ناکام ماندند (خوشبختانه!)، اما در هدف اول خود که از میانبردن نظم قدیمی حاکم بر جامعه بود کاملن موفق عمل کردند. ما هیچگونه تصوری دربارهی شیوهی جدید سیستم اجتماعی و شدنیبودن آن نداریم، بلکه تنها از فروپاشی سیستم کنونی سخن میگوییم.
۱۸۳- یک ایدئولوژی برای این که طرفداران و حمایتگران مشتاقی به دست آورد، باید علاوه بر توجه به جنبههای منفی موجود در سیستم در حال حاضر، به ایدهآلهای مثبت احتمالی آینده هم توجه کند. باید علاوه بر این که “علیه” چیزی است، “در حمایت از” چیزی هم باشد. ایدهآل مثبتی که ما ارائه میکنیم همان “طبیعت” است، طبیعت وحشی؛ جنبههایی از عملکرد کره زمین و موجودات زنده که مستقل از دستکاری انسان و کنترل او هستند. و همراه با طبیعت قطعن “طبیعت انسانی” هم قرار میگیرد و در واقع منظور ما از طبیعت انسانی، بخشها و جنبههایی از انسان است که تحت دستکاری جهان مدرن قرار نکرفتهاند بلکه حاصل شانس، اراده آزاد یا خدا (بنابر عقاید و دیدگاههای فلسفی خواننده متن) هستند.
۱۸۴- طبیعت “ضد ایدهآل” خوبی برای تکنولوژی خواهد بود، به چند دلیل: اول اینکه خود طبیعت با سیستم در تضاد است، دوم، اکثر مردم (چه سطحی و چه عمیق) دیدگاه خوبی به طبیعت و زیباییهای آن دارند و به این ترتیب طبیعت از محبوبیت و مردمی بودن خاصی برخوردار است (۳۰). سومن، وقتی طبیعت ایده آل ما باشد، برای سیستم ضرورتی ندارد که تعدادی آرمان شهر واهی و موهوم یا نوعی جدید از نظم و ساختار اجتماعی را پایه گذاری کند. طبیعت خودش را پیش میبرد، در واقع وجودش پدیدهای بوده که مدتها پیش از پدیدارشدن جامعه انسانی حاضر بوده است و برای قرنها جوامع انسانی در هماهنگی کامل و بدون کوچکترین ضرر و زیان به آن در طبیعت زندگی کردهاند. تنها پس از انقلاب صنعتی بود که اثر انسان بر طبیعت به مرحلهای ویرانگر و تباه کننده رسید. برای از بین بردن فشار بر طبیعت نیازی نیست که نوعی خاص از سیستم اجتماعی را به وجود آوریم، فقط کافی است که از شر سیستم صنعتی – تکنولوژیک امروزی خلاص شویم. باید توجه داشت که این اتفاق بلافاصله همه مشکلات را حل نخواهد کرد، چرا که جامعه صنعتی زخمهایی بر پیکرهی جهان طبیعی وارد کرده است که التیام آنها مدت زمانی بسیار طولانی به درازا خواهد انجامید. هر سبک و روشی از سیستم اجتماعی که قرار باشد پس از سقوط سیستم کنونی به وجود آید یک نکته مسلم و آشکار است: بیشتر مردم در تماس با طبیعت و نزدیک به آن زندگی خواهند کرد، چرا که در نبود تکنولوژی هیچ راه دیگری برای زندگیکردن وجود ندارد. برای تغذیهکرذن خودشان آنها باید شکارچی، ماهیگیر، کشاورز یا چوپان باشند. همچنین خودمختاری محلی و منطقهای به شکل کلی افزایش خواهد یافت، چرا که در نبود تکنولوژیهای جدید، ظرفیت دولتها و حکومتها برای کنترل جوامع محلی بسیار پایین خواهد بود.
۱۸۵- دربارهی تبعات منفی از بین بردن جامعه صنعتی؛ در واقع شما نمیتوانید هم خدا را بخواهید و هم خرما را. برای به دست آوردن چیزی، شما باید چیز دیگری را قربانی کرده و از آن بگذرید.
۱۸۶- اکثر مردم از کشمکشهای ذهنی و روانی متنفر هستند، به همین دلیل آنها از انجام هرگونه تفکر جدی درباره مسائل عمیق و مهم اجتماعی احتناب میورزند و علاقه دارند که چنین موضوعات و مباحثی در قالب عباراتی ساده و سیاه و سفید به آنها ارائه شود، به این صورت که فلان چیز کاملن خوب است و فلان چیز کاملن و همیشه بد. با این اوصاف ایدئولوژی انقلابی باید در دو سطح پرورده شده و مطرح شود.
۱۸۷- در سطح پیشرفتهتر و بالاتر، ایدئولوژی باید خودش را به افراد باهوش، متفکر و منطقی نزدیک کند. هدف باید تشکیل هستهای منسجم از افرادی باشد که با تفکر منطقی با سیستم صنعتی مخالف هستند و مشکلات و ابهامات پس از آن را با آغوش باز میپذیرند و برای پرداخت هزینههای خلاصشدن از سیستم مشکلی ندارند. بسیار مهم است که چنین افرادی جذب شوند، چرا که اینان افرادی توانا هستند که توانایی تاثیرگذاری بر سایر افراد را هم دارا میباشند. در جذب چنین افرادی باید تا جایی که ممکن است صادق باشیم، واقعیات نباید مخدوش شوند و نباید از زبان عامیانه و احساسی استفاده شود. این به آن معنا نیست که از احساسات هیچ استفادهای نشود، بلکه باید هنگام به کار گرفتن احساسات مراقب باشیم که باعث عدم عرضهی درست واقعیات نشده و وجه عقلانی ایدئولوژی را از بین نبرد.
۱۸۸- در سطح ثانویه و پایینتر، ایدئولوژی باید به شکلی سادهشده ارائه شود تا بتواند اکثریت غیرمتفکر را وادار کند که تضاد تکنولوژی و طبیعت را مشاهده کنند. حتی در این سطح هم ایدئولوژی نباید توسط عبارات سبک، بسیار احساسی یا غیرمنطقی ارائه شود چرا که افرادی که کمی منطقی و متفکر باشند را از خود خواهد راند. تبلیغات و عبارات سبک و بسیار احساسی گاهی به دست یافتههای کوتاه مدت بسیار تحسین برانگیزی میرسد، اما باید یادمان باشد که در دراز مدت، کسب حمایت صادقانه اقلیتی متفکر و منطقی بسیار سودمندتر از برانگیختن حمایت تعداد زیادی از افراد بیفکر و دمدمی مزاج است که در صورت به میدان آمدن ایدئولوژی جدیدتر و شورانگیزتر، بلافاصله نظر خود را عوض خواهند کرد. با این حال تبلیغات احساسی و برانگیزاننده ممکن است در زمانی که آستانه سقوط سیستم فرارسیده است و نبرد نهایی میان ایدئولوژیها برای مشخصشدن برنده درگرفته است، ضروری باشد.
۱۸۹- پیش از آن نبرد نهایی انقلابیون نباید انتظار داشته باشند که اکثریت مردم در جبهه آنان قرار گرفته باشند. مسیر تاریخ توسط اقلیتهای فعال و مصمم تعیین خواهد شد نه اکثریتها. اقلیتهایی که به صورت شفاف میدانند که دقیقن چه چیزی را میخواهند. تا زمانی که موعد مناسب برای انقلاب فرا برسد (۳۱) وظیفه انقلابیون به جای کسب حمایت کم عمق و سطحی اکثریت، این خواهد بود که هستهای کوچک از افراد عمیقن متعهد را به وجود آورند، چرا که در آینده، تنها مطلع کردن اکثریت از وجود چنین ایدئولوژیای و تکرار زیاد آن برای جذب آنها کافی خواهد بود. البته که جذب حداکثری افراد تا جایی که هستهی مرکزی افراد به شدت متعهد تضعیف نشود، امری مفید و مناسب است.
۱۹۰- هر گونه تضاد و بحران اجتماعی به بی ثبات کردن سیستم کمک خواهد کرد، اما فرد باید مراقب باشد که چه نوعی از بحران را به وجود میآورد. مرزبندی خودی و غیرخودی باید میان توده مردم و صاحبان قدرت جامعه صنعتی (سیاستمداران، دانشمندان، سرمایهداران و….) باشد، نه این که به اشتباه مرزبندی بین انقلابیون و غیرانقلابیون صورت گیرد. برای مثال این استراتژی خوبی نخواهد بود که انقلابیون طبقه متوسط آمریکایی را برای عادات مصرفگرایانهشان محکوم کنند، در عوض طبقهی متوسط آمریکایی باید قربانی صنعت تبلیغات و بازاریابی معرفی شود که مجبور شده است کالاهایی را تهیه کند که نیازی ندارد و این تهیه و خرید کالا به نوعی به جایگزینی برای آزادی گمگشتهی او تبدیل شده است. هر دو مرزبندی در واقع حقیقت را بیان میکنند، اما تفاوت آنها در این است که آیا ما صنعت تبلیغات را به خاطر گولزدن مردم مقصر بدانیم یا مردم را به خاطر خاطر گولخوردن از این صنعت مقصر به حساب آوریم. و در انتخاب استراتژی باید عمومن از مقصر دانستن توده مردم اجتناب به عمل آورد.
۱۹۱- هر انقلابی قبل از شوراندن هر تضاد و مشکل اجتماعی دیگری به جز میان عموم مردم و طبقه صاحب قدرت باید کمی درنگ و تأمّل کند. نکته اول این است که هر تضاد و ستیز دیگری، توجه را از ستیز اصلی که میان توده مردم و حاکمان قدرت است منحرف خواهد کرد. نکته دوم این که ستیزها و کشمکشهای دیگر ممکن است در واقع خود باعث تحریک روند تکنولوژیزهشدن شوند، چرا که در جدالها هر طرف میخواهد که با تکنولوژیهای پیشرفتهتر بر طرف دیگ فائق آید. این پدیده هم اکنون به صورت واضح در جدال میان ملتها مشهود است و همچنین میتوان آن را در موارد دیگری مانند ستیزهای دینی یا نژادی هم مشاهده کرد. برای مثال در آمریکا بسیاری از رهبران سیاه پوستان تشنه کسب قدرت برای افراد سیاهپوست به وسیله یافتن جایگاه برای آنها در سیستم صنعتی هستند. آنها عاشق دیدن سیاه پوستان در پستهای سیاسی، علمی و تجاری هستند، اما از این طریق آنها تنها در حال کمک به جذب فرهنگ آفریقایی – آمریکایی به درون سیستم هستند. به صورت عمومی افراد فقط باید کشمکشهایی را بشورانند که قابل قرارگیری در قالب مرزبندی “توده – صاحبان قدرت” یا “تکنولوژی – طبیعت” باشند.
۱۹۲- اما راه کم رنگ کردن کشمکشها و جدالهای نژادی، دینی یا ملیتی، حمایت محکم و قاطع از اقلیتها به روشهای مختلف و گاهی مسلحانه نیست (در واقع این روش در دراز مدت صرفن چنین جدالهایی را بیشتر خواهد کرد.م.) (پاراگراف ۲۱ و ۲۹ را ببینید)، بلکه انقلابیون باید این نکته را تبلیغ کنند که گرچه اقلیتها به صورت کم و بیش از نابرابری و ناعدالتی رنج میبرند، این نابرابریها تنها از اهمیت سطحی و جانبی برخوردارند. دشمن واقعی ما سیستم صنعتی- تکنولوژیک است و در نبرد علیه سیستم، تفاوتهای نژادی، دینی یا قوم و قبیلهای هیچ اهمیتی ندارند.
۱۹۳- انقلابی که ما در ذهن داریم، قیام مسلحانه علیه هیچ دولتی را شامل نمیشود، چنین انقلابی ممکن است با خشونت همراه باشد یا نباشد اما قطعن “سیاسی” نخواهد بود. تمرکز این انقلاب تکنولوژی و اقتصاد خواهد بود، نه سیاست (۳۲).
۱۹۴- انقلابیون بهتر است حتی تا زمانی که سیستم صنعتی به انتهای خود نزدیک نشده و از نظر بیشتر مردم به عنوان یک خطر بالقوه محسوب نشده است به قدرت حاکم سیاسی دستاندازی نکنند و در پی کسب قدرت سیاسی نباشند. برای مثال فرض کنید که یک حزب سبز (Green Party) در انتخابات کنگره آمریکا پیروز شود. برای این که این حزب به آرمانها و ایدئولوژی خود خیانت نکرده باشد باید قدمهای نیرومندی در راه تبدیل رشد اقتصادی به انقباض و توقف اقتصادی بردارد. نتایج چنین اقداماتی در دید یک فرد متوسط و معمولی فاجعهبار خواهد بود: بیکاری به نرخ بیسابقهای خواهد رسید، کالا کمیاب خواهد شد و…… حتی اگر بتوان از اثرات عظیمتر آن پیشگیری کرد، مردم باید کمکم شروع به ترک زندگی تجملاتی خود کنند، زندگیای که به آن معتاد شده بودند. در چنین حالتی نارضایتیها افزایش خواهد یافت، حزب سبز سریعن رأیهای خود را از دست داده و از پارلمان بیرون رانده خواهد شد و انقلابیون به صورت کلی گامی بسیار بزرگ رو به عقب برخواهند داشت. به همین دلیل انقلابیون نباید نسبت به تصاحب قدرت سیاسی اقدامی کنند تا زمانی که سیستم وارد چنان هرج و مرجی شده باشد که مردم هر گونه سختی و مشکل را به سیستم صنعتی نسبت دهند، نه به سیاستهای احزاب مختلف سیاسی از جمله حزب سبز انقلابیون. انقلاب علیه تکنولوژی احتمالن انقلابی توسط افرادی خارج از هسته قدرت و تکنولوژی خواهد بود: انقلابی از پایین، نه انقلابی از بالا.
۱۹۵- انقلاب باید بینالمللی و در گسترهی کل جهان باشد. انجام چنین انقلابی در سطح کشورها یا سطوح پایینتر امکان پذیر نیست. برای مثال اگر پیشنهاد شود که آمریکا باید پیشرفت تکنولوژیک را متوقف کند یا رشد اقتصادی را کاهش دهد یا منفی کند، مردم ناگهان آشفته خواهند شد و فریاد سر بر خواهند آورد که اگر ما چنین کاری بکنیم ژاپنیها از ما جلو خواهند افتاد. چه بد! جهان از مدار خود خارج خواهد شد اگر ژاپنیها خودروهای بیشتری از ما بفروشند (دو جمله قبل لحن کنایه دارند). در واقع ما مشاهده میکنیم که ناسیونالیسم موتور متحرک قدرتمندی برای تکنولوژی است. نکتهی منطقیتر این که اکر ملتهای دموکراتیکتر جهان از لحاظ تکنولوژی عقب بمانند و کشورهای بد ذات و دیکتاتوری مانند چین یا کره شمالی به پیشرفت خود ادامه دهند، ممکن است که در نهایت دیکتاتورها بر جهان مسلط شوند. به همین دلیل است که میگوییم سیستم صنعتی باید در همه جای جهان به صورت همزمان و تا حد ممکن مورد حمله قرار گیرد. بله درست است که تضمینی وجود ندارد که این سیستم به صورت همزمان در همه جای جهان سقوط کند و حتی ممکن است این اتفاق به تسخیر جهان توسط دیکتاتورها بیانجامد. این ریسک و خطری است که باید قبول و پذیرفته شود و ارزش پذیرفتن را خواهد داشت، چرا که تفاوت یک سیستم صنعتی دموکراتیک و یک سیستم صنعتی دیکتاتوری، بسیار کمتر از تفاوت یک سیستم صنعتی و غیرصنعتی است (۳۳). ممکن است این بحث مطرح شود که حتی سیستم صنعتی کنترلشده توسط دیکتاتورها مناسبتر است چرا که این حکومتها اغلب ناکارآمد بوده و در چنین حالتی احتمالن سیستم سریعتر به سمت فروپاشی میرود، همانطور که حکومتهای دیکتاتوری خود سریعتر به سمت فروپاشی میروند. برای مثال به کوبا نگاه کنید.
۱۹۶- انقلابیون باید از اتفاقات، روندها و توافقهایی که اقتصاد جهان را به سمت اتحاد و یکپارچگی میبرند حمایت کنند. توافقهای تجارت آزاد مانند NAFTAو GATT احتمالن در کوتاه مدت برای محیط زیست ضرر دارند اما در دراز مدت ممکن است برای انقلابیون سودمند باشند چرا که وابستگی اقتصادی میان ملتها را افزایش میدهند. نابود کردن سیستم صنعتی به صورت جهان شمول در چنین حالتی بسیار سادهتر خواهد بود، چرا که در این حالت سقوط سیستم در هر کشور مهم، به سقوط آن در سراسر کشورهای صنعتی منجر خواهد شد.
۱۹۷- برخی افراد میگویند که انسان مدرن قدرت بسیار زیادی دارد، بر طبیعت کنترل دارد و پدیدهها را کنترل میکند. آنها خواستار موضعی منفعلتر از جانب نژاد انسان هستند. در بهترین حالت این افراد به صورت مبهم در حال اظهار نظر هستند چرا که آنها نمیتوانند میان قدرت سازمانهای بزرگ و قدرت افراد و گروههای کوچک تفاوتی قائل شوند. این که از منفعل بودن و واگذاشتن قدرت طرفداری کنیم اشتباهی بسیار بزرگ است چرا که انسانها ذاتن به قدرت نیاز دارند. انسان مدرن به عنوان یک کُلِّ آمیخته با سیستم، قدرت نامحدودی بر جهان و طبیعت دارد و به نظر ما (FC) این طبیعی نیست و شوم است. اما مهم این است که انسانها به صورت “فرد” یا “گروههای کوچک” قدرتی به مراتب کمتر از هر انسان اولیه دارند. به صورت عمومی قدرت نامحدود انسان مدرن و تسلطش بر جهان نه از طریق خود فرد یا گروههای کوچک بلکه از طریق سازمانهای عظیم اعمال میشود. انسان مدرن در حالت انفرادی تنها تحت نظارت سیستم و در چهارچوب حد و مرزهای تعریف شده حق کسب و استفاده از قدرت را دارد (شما برای هر عملی نیاز به یک کارت الکترونیکی شناسایی یا گواهینامه دارید و همراه این کارتها و گواهیها، قوانین و محدودیتهای دست و پا گیر خواهند آمد). هر فرد تنها قدرتهایی را میتواند داشته باشد که سیستم انتخاب میکند که به او بدهد. در واقع قدرت “فردی” او بسیار محدود و ناچیز است.
۱۹۸- افراد و گروههای کوچک بدوی و اولیه قدرت و سیطره قابل توجه و عظیمی بر طبیعت داشتند، شاید هم بهتر باشد چنین قدرتی را “قدرت هماهنگ با طبیعت” خواند. وقتی انسان بدوی به غذا نیاز داشت، میدانست که چگونه ریشههای خوراکی را پیدا و آماده خوردن کند، چگونه شکار را ردیابی کند و به وسیله سلاحهایی که ساخته دست خودش است شکار را به چنگ آورده و به خانه ببرد. او میدانست که چگونه از خودش در برابر گرما، سرما، باران، حیوانات وحشی و سایر خطرات محیطی حفاظت کند. اما با این حال انسان بدوی کمترین آسیب ممکن را به طبیعت وارد میکرد چرا که “قدرت مجموع” جامعه بدوی بسیار کمتر از جامعه صنعتی – تکنولوژیک بود (منظور از قدرت مجموع، قدرت برخاسته از نظامها و سازمانهای پیچیده برآمده از آن اجتماع است.م.).
۱۹۹- به جای تلاش برای سلب قدرت از خود و انفعال، افراد باید به دنبال سلب قدرت از نظام و سیستم مدرن تکنولوژیک باشند و این اتفاق به شکلی حیرتآور قدرت و آزادی گروههای کوچک را به آنها برخواهد گرداند.
۲۰۰- تا زمانی که سیستم صنعتی به شکل تمام و کمال نابود میشود، ضربهزدن و ستیز با سیستم باید “تنها” هدف انقلابیون باشد. داشتن اهداف دیگر، توجه و انرژی را از مسیر اصلی منحرف خواهد کرد. مهمتر از آن، اگر انقلابیون به خود اجازه دهند که هدف دیگری به جز نابود کردن تکنولوژی داشته باشند، آن گاه آنها وسوسه خواهند شد که از تکنولوژی برای رسیدن به آن هدف استفاده کنند. اگر آنها تسلیم چنین وسوسهای شوند در واقع باز هم اسیر دام تکنولوژی شدهاند چرا که تکنولوژی سیستمی واحد و یکپارچه است و اگر فردی بخواهد مقداری از آن را نگه دارد، تا به خود بیاید خواهد دید که تقریبن همه آن را حفظ کرده است و به جز بخشهایی جزئی و ظاهری هیچ چیزی از تکنولوژی را حذف نکرده است.
۲۰۱- برای مثال فرض کنید که انقلابیون “عدالت اجتماعی” را به عنوان هدف در نظر بگیرند. با توجه به ماهیت انسان، عدالت اجتماعی خود به خود به وجود نخواهد آمد و برای به وجود آمدنش نیاز به اجبار وجود دارد. برای اجبار کردن آن، انقلابیون نیاز به برقراری کنترل و سازمانی مرکزی خواهند داشت، برای برقراری چنین کنترل و سازمانی هم نیاز به ارتباط و حمل و نقل سریع و از راه دور خواهد بود و به همین دلیل تکنولوژیِ تأمین کننده چنین امکاناتی هم به ناچار باید حفظ شده و از بین نرود. برای تغذیه و پوشش مردم فقیز آنها نیازمند استفاده از تکنولوژیهای تولید پوشاک و کشاورزی و صنعت تغذیه خواهند شد و سایر مثالهایی که هدفهای جانبی باعث بقای نیاز ما به تکنولوژی خواهند شد همین طور ادامه خواهند داشت. منظور ما این نیست که هیچ مخالفتی با عدالت اجتماعی داشته باشیم، بلکه منظور این است که نباید اجازه داد که با تلاشهایمان برای کنار گذاشتن سیستم صنعتی – تکنولوژیک تداخل کند.
۲۰۲- حملهکردن به سیستم بدون استفاده از حداقل “مقداری” تکنولوژی برای انقلابیون غیرنتیجه بخش و بیفایده خواهد بود، در کمترین حالت آنها باید از رسانههای ارتباط جمعی برای گسترش پیام خود استفاده کنند. اما آنها باید از تکنولوژی مدرن تنها به یک هدف استفاده کنند؛ حمله به خود آن.
۲۰۳- فردی الکلی را تصور کنید که در محلی نشسته است و یک بطری شراب هم مقابل او قرار دارد. تصور کنید که او شروع به حرفزدن با خود میکند که: “شراب اگر به صورت ملایم و با اعتدال مصرف شود برای من بد نیست و حتی شنیدهام که مقادیر کم شراب برایم مفید هم هست، پس اتفاقی نخواهد افتاد اگر کمی بنوشم”. فکر کنم حدس بزنید که پس از آن چه اتفاقی خواهد افتاد. هیچگاه فراموش نکنید که وضعیت گونهی انسان نسبت به تکنولوژی دقیقن مانند وضعیت آن فرد الکلی به شیشه شراب است.
۲۰۴- انقلابیون باید تا جایی که میتوانند فرزند داشته باشند. شواهد علمی قوی وجود دارد که تمایلات و دیدگاههای اجتماعی تا حد بسیار زیادی ارثی هستند. منظور ما این نیست که یک دیدگاه اجتماعی محصول مستقیم ترکیب ژنتیکی فرد است، اما به نظر میآید که ویژگیهای شخصیتی تا حدی به ارث برده میشوند و بعضی ویژگیهای شخصیتی باعث میشوند که فرد با احتمال بیشتری دیدگاه اجتماعی خاصی را پیدا کند. مخالفتهای زیادی با این شواهد در گرفته است، اما این مخالفتها سست بوده و به نظر میرسد از نوعی ایدئولوژی خاص نشأت گرفته باشد. در هر حال هیچکس منکر این نکته نمیشود که کودکان به شکل معمول دیدگاههایی را پیدا میکنند که شبیه والدینشان است. از دید ما هیچ تفاوتی ندارد که این ویژگیها به صورت ژنتیکی منتقل شوند یا توسط آموزشهای دوران کودکی. به هر حال آنها منتقل میشوند.
۲۰۵- مشکل اینجاست که بسیاری از افرادی که متمایل به شورش علیه سیستم هستند هم نگران مسائل و مشکلات جمعیتی هستند و به همین دلیل تصمیم دارند که فرزندان کمی داشته باشند یا حتی هیچ فرزندی نداشته باشند. از این طریق آنها احتمالن در حال تقدیم کردن جهان به افرادی هستند که از سیستم صنعتی پشتیبانی میکنند یا حداقل آن را قبول دارند. برای اطمینان از استحکام و قدرت نسل بعدی انقلابیون، نسل کنونی باید به وفور از طریق نولید مثل خودش را تکثیر کند. با انجام چنین عملی آنها مشکل جمعیت را تنها کمی بدتر خواهند کرد، اما مهم این است که به محض سقوط سیستم صنعتی، جمعیت خود به خود شروع به کاهش خواهد کرد (پاراگراف ۱۶۷ را ببینید). در حالی که اگر سیستم صنعتی زنده بماند، به تکامل و گسترش روشهای نوین تولید مواد غذایی ادامه خواهد داد که ممکن است جمعیت کره زمین را یاری دهد تا به صورتی نامحدود افزایش یابد.
۲۰۶- به طور خلاصه در مورد استراتژی انقلابی؛ آنچه ما بر آن تاکید داریم این است که تنها هدف باید حذف کامل تکنولوژی مدرن باشد و این که هیچ هدف دیگری نباید در کنار این هدف به وجود بیاید و با آن رقابت کند. در پایان باید گفت که انقلابیون باید بر روشهای عملی و تجربی متکی باشند (به جای روشهای تئوری) و اگر تجربههایشان به آنها نشان داد که برخی از پیشنهادهایی که تاکنون در پاراگرافهای بالا ارائه شد نتایج خوبی به بار نمیآورند، باید به آن پیشنهادها بیتوجهی کرده و آنها را نادیده بگیرند.
ادامه دارد…
یادداشتها
۳۰- مزیت دیگر طبیعت بر علیه تکنولوژی این است که در بسیاری از افراد طبیعت نوعی حس قداست را بیدار میکند که به نوعی با دین هم در ارتباط است، پس طبیعت حتی از منظر دینی هم میتواند ایده آل سازی شود. درست است که در بسیاری از مواقع دین به عنوان ابزار و توجیه برای اعمال قدرت استفاده شده است، اما در کنار آن دین نوعی تشویق به قیام وشورش را هم همیشه مجاز دانسته و تشویق کرده است. پس شاید سودمند باشد که نوعی عنصر دینی و وجهه دینی به قیام علیه تکنولوژی اضافه شود. البته که چنین دینی نباید دینی مصنوعی و صرفن برای پر کردن خلأهایی در جنبش و اعضای آن باشد، بلکه تنها باید در حالتی ارائه شود که تعدادی فرد عمیقن به آن معتقد بوده و احتمال برود که در تعداد زیادی از افراد پاسخی عمیق و قوی را ایجاد کند.
۳۱- با این فرض که فشار نهایی بر سیستم اعمال میشود. باید حواسمان باشد که ممکن است سیستم صنعتی به صورت تدریجی و قطعهای پس از دیگری حذف شود.
۳۲- حتی ممکن است که انقلاب شامل تغییر دیدگاهی ناگهانی و عظیم از سوی مردم به تکنولوژی باشد و به این ترتیب سیستم صنعتی به شکل تدریجی و بدون فاجعهای بزرگ از هم پاشیده شود. اما اگر چنین اتفاقی بیوفتد تنها از خوش شانسی ما خواهد بود و احتمال این که تبدیل ما به جامعهای غیرصنعتی بسیار دردناک و پراز فاجعه باشد بیشتر است.