دبرا گرین بچهی زبر و زرنگی بود. درس نمیخوند اما نمرههای عالی میآورد و بالاخره هم رفت سراغ همون رشتهای که خیلی از والدینی که بچههای درسخون دارن، در آرزوش هستن: پزشکی. تو اپیزود اول پادکست سریالی چنلبی شنیدیم که دبرا اول رفت سراغ طب اورژانس و بعد تغییر رشته داد به سرطانشناسی. اینجا میخوایم دربارهی علائق کاری دبرا حرف بزنیم.
دبرا خیلی به ریاضی و مهندسی شیمی علاقه داشت ولی دید که بازار کار از مهندسها اشباع شده، رفت سراغ شیمی که بعد بتونه راحت در رشتهی پزشکی تحصیلاتش رو ادامه بده. تو دانشگاه کانزاس سیتی مشغول به گذروندن دوره شد و دید که به طب اورژانس خیلی علاقه داره. طب اورژانس برای تعداد زیادی از کسانی که پزشکی میخونن رشتهی مورد علاقهایه.
دبرا تخصص اورژانس میگیرد
طب اورژانس شاخهای از پزشکیه که کارش تشخیص فوری، پیشگیری و مدیریت جنبههای حاد و فوری بیماریه که طیف کاملی از اختلالهای جسمی، روانی و رفتاری رو شامل میشه. پس کسی که تخصص طب اورژانس داره باید خیلی از مهارتهای رشتههای دیگهی پزشکی رو هم داشته باشه. خیلیها نمیدونن که طب اورژانس یه تخصصه و فکر میکنن هر دکتری که تو این بخش میبینن دکتر عمومی بدون تخصص پزشکی خاصیه.
پزشک متخصص اورژانس باید بتونه به خوبی مدیریت بحران کنه و در زمان خیلی کوتاهی مشکل رو تشخیص بده و اقدامات لازم رو تجویز کنه. کار گروهی و به اصطلاح تیمورک اینجا خیلی اهمیت پیدا میکنه چون همهچیز همونطور که از اسمش پیداست فوری و اورژانسیه و لازمه کادر درمان با هم همکاری مفیدی داشته باشن که زمان تشخیصی و اقدامی کوتاهتر بشه و مریض از خطر نجات پیدا کنه. و لازمه که ارتباط خوبی با بیمار پیدا کنن تا بتونن در کوتاهترین زمان اطلاعات مفیدی ازش بگیرن، فشار و استرسش رو کم کنن تا بتونه بر ترس و نگرانیش غلبه کنه.
دبرا به خاطر همین هیجان، چالش و ماجراجوییهایی که در بخش اورژانس برقراره، جذبش شد. اما بعد از یه مدت دید که کار تو اونجا از تصوراتش دوره. دید بیشتر کسانی که میان اورژانس، مشکل پیچیدهای ندارن. اغلبشون مسالهی ساده و پیش پا افتادهای دارن که اینقدر پیگیری نکردن که حاد شده. همون زمان بود که رفتارهای عصبی هم از خودش نشون میداد و با همکاراش برخورد تندی داشت و حوصلهی بیمارها رو هم نداشت. کارش رو بلد بود اما یه دکتر خوب باید علاوه بر این، برخوردش با بیمار هم خوب باشه و بتونه ارتباط موثری برقرار کنه. اما دبرا چنین روحیهای نداشت و علاقهش به چیزها بیشتر بود تا کار کردن با آدمها. بنابراین تصمیم گرفت تخصصش رو عوض کنه و بره سراغ آنکولوژی یعنی سرطانشناسی.
دبرا سرطانشناس میشود
آنکولوژی شاخهای از پزشکیه که کارش پیشگیری، تشخیص و درمان سرطانه. کار یه متخصص سرطان اینه که اول از طریق نمونهبرداری، آندوسکوپی، سیتیاسکن، امآر آی و روشهای دیگه، وجود سرطان رو تشخیص بده. بعد از اون باید مرحلهای رو که بیمار در اون قرار داره، با اون درمیون بذاره و بعد درمان رو شروع کنه که معمولا شامل شیمیدرمانی، پرتو درمانی یا انجام عمل جراحیه. ما تو اپیزود ۲۷ از فصل دوم بیپلاس با عنوان امپراتور همه بیماریها، روایت جذابی دربارهی سرطان میشنویم که برامون روشنتر میکنه در برابر این تهاجمیترین و ناشناختهترین بیماری باید چطور عمل کنیم. سیدارتا موکرجی نویسندهی کتاب که خودش متخصص سرطانه، تاریخچهی این بیماری رو برامون قصهوار بازگو میکنه.
در آنکولوژی مثل طب اورژانس، هم برقراری ارتباط موثر با بیمار ضروریه و هم کار تیمی. چون سرطان اغلب تو یه کار گروهی حداقل با دو یا سه نوع سرطانشناس از جمله پزشک، جراح یا پرتودرمان تحت معالجه قرار میگیره. تیم درمان سرطان ممکنه شامل یه آسیب شناس، یه رادیولوژیست تشخیصی یا یه پرستار آنکولوژی هم باشه، و بسته به نوع سرطان تعداد متخصصهای این تیم کم و زیاد بشه. چیزی که مشخصه اینه که دبرا اینجا هم نه اون روحیهی کار تیمی رو داشت و نه میتونست رابطهی خوبی با بیمارها برقرار کنه، کسانی که در بغرنجترین دوران زندگیشون به سر میبرن. با بیمارهایی که سرطان داشتن شروع به کار کرد اما چون خیلیهاشون از دنیا میرفتن تو روحیهی حساسش تاثیر میذاشت. میگفت خیلی نزدیک میشم به بیمارهام و وقتی میمیرن به هم میریزم. ولی همکاراش میگفتن اتفاقا مشکلش این بود که دور بود از مریضهاش.
شوهرش مایک در رشتهی کاردیولوژی یا قلبشناسی داشت تخصص میگرفت و مدام پیشرفت میکرد اما وضع دبرا تو کار و تخصصش چندان تعریفی نداشت و این وسط زد و بچهدار هم شد. دبرا با تخصصهایی که داشت چه کرد و آیندهی شغلیش به چه سمتی رفت؟ در پادکست سریالی چنلبی بشنوید.
تا حالا هیچوقت نشنیدم دبرا تلفظ بشه در حین فارسی حرف زدن البته . معمولا دبورا میگن ????
در انگلیسی هم اسم Debra هست هم اسم Deborah که خب تلفظشون هم فرق داره
توی عکسی که هست Debora نوشته شده
اسمش دبورا بوده(Debora Green)، احتمالا علی بندی یا خواسته یا نخواسته داره اشتباه میگه!
در ابتدای قسمت یک، گفت بعضی اسامی را تغییر داده…
بچه ها مگه توضیحات اولیه در قسمت اول رو گوش نکردید که علی خودش میگه بعضی اسامی رو به دلایلی عوض کرده ولی در اصل داستان دست نبرده؟؟
سلام بیشتر چیزهایی که نوشته شدن رو توی پادکست شنیده بودم.
کاش توی این مجله بیشتر از دبرا و همسرش و بچه هاش عکس یا تصویر بذارین تصویر جوونی تصویر سالهای بعد و مسن بودنشون… من هنوز نمیدونم تصویر مایک کدوم یکی از این آقایون هست و بیشتر برای همچین تصاویری اومدم مجله چنل بی
کاملا موافقم. مطالب تکمیلی خیلی کم تر انتظارم بود.
خیلی جالب بود
تشکر میکنم از تیم حرفه ای چنل بی. به نظرم این داستان باید در یک یا حداکثر دو اپیزود تعریف میشد. داستان بسیار اموزنده و گیرایی بود که فکر میکنم دوقسمت اول یه مقدار زیادی طولانی بود و از کیفیت کار کم کرده بود. موفق باشی
اولین بار بود پای یه پادکستی اشک ریختم چقدر این داستان تلخ بود . ممنون از زحمات شما .
پیشنهاد می کنم قصه لوسی رو گوش کنید هنوز بعد یکسال از گوش کردن اخرین اپیزود میتونم به راحتی صدای علی بندری رو ار روایت این قصه به خاطر بیارم. عالی بود عالی
لوسی چرت ترین بود اتفاقا واقعا بیخود و کشدار
یک مادرم با یک زندگی پر از فراز و نشیب،این پادکست زیرو روم کرد ،و بسیار وحشتناک بود ….اصلا برام قابل تصور نیست هنچین اتفاقی به واقع افتاده باشه،قسمت آخرش فقط اشک ریختم….با تمام تلخی،شما هنرمندانه روایت کردید نوع روایتتون عالی و بسیار تاثیرگذار بود????
فوقالعاده بود جناب بندری
الان که دارم نظرمو مینویسم تو شوکم
قلبم درد اومد
ممنونم از زحماتتون
عکسی که گذاشتین کوچکترین شباهتی به بقیه عکسایی که از دبرا گذاشتین نداره
درود. سپاس از شما
چنانچه تحلیلهای روانشناختی هم اضافه شود، شخصیت های داستان را بهتر میتوان درک کرد
اقای بندری
ممنون از زحمت شما و تیمتون
من اینقدر به سبک گویش شما علاقه پیدا کردم که کمتر پادکستی به دلم مینشینه و اینکه این ایام کم پادکست میسازین یک گمشده ای دارم❤️
سلام، ممنون بابت اپیزودهای خوب و جذاب …
به نظرم این قسمت موضوع خوبی داشت که با روایت علی بندری عزیز جذاب تر هم شده بود????????
مرس از همه دستاندرکاران و تیم چنل بی
سلام و دست مریزاد به جناب بندری و تیم عالیشون
دمتون گرم
با اینکه این داستان برای من جذابیت داستانهای سریالی قبلی رو نداشت، اما بازم عالی بود
کاری کردید مه نمیشه پادکست دیگهای رو گوش کرد
شخصا ترجیح میدم پادکست شما رو چند بار گوش کنم
بسیار عالی بود ولی مقصر اصلی همسر دبرا بود اون به همه چیز با بی توجهیاش آتش زد
با سلام
بسیار بسیار ممنون از زحمتی که میکشید.
زحمات چند روزه و چند هفته ای شما رو ما در یکی دو ساعت میشنویم و واقعا درکی نداریم که چقدر زحمت پشت این کار کشیده شده.
من و همسرم اخر هفته ها معمولا مسیر ۲ ساعته ای رو طی میکنیم، در مسیر رفت و برگشت باگوش دادن به اپیزودهای چنل بی اصلا متوجه گذر زمان نمیشیم ????
من هم خیلی در سایت های مختلف گشتم خبری از سیدنی دختر دبرا و مایکل پیدا کنم ولی هیچ جا چیزی در موردش ندیدم
کاش از ریتم داستانهای سریالی در بیاید و برگردید به هر اپیزود یک داستان:(
داستان لوسی هم واقعا قشنگ و شوکه اوره و اینکه چطوری میشه یک آدم با اون همه امکانات که هرچیزی بخواد در اختیارش هست که از زندگی به صورت قانونی لذت ببره ولی میاد دست به تجاوز و البته جنایت میزنه