بحث حقوقی اخیر در مورد حقوق انسانیِ قاتل نروژی سوالات بسیاری را در مورد حق حمایت از خشونت مطرح کرده است. به این بهانه “بنجامین راس” نویسنده و روزنامهنگار بیبیسی پروندهی “یونابامبر” مردی که آمریکا را برای دههها تحت تاثیر قرار داد و “اندرس برویک” قاتل جانی نروژی را بررسی کرده است.
تد کزینسکی معروف به “یونابامبر” کسی است که در طی هفده سال، ۱۶ بمب دست ساز را به وسیلهی پست یا جاسازیکردن منفجر کرد و منجر به کشته شدن ۳ و زخمیشدن ۲۳ نفر شد. برای سالها کارآگاهان تنها چندین سرنخ در مورد مظنون احتمالی داشتند چرا که بمبگذار هویت خود را پنهان کرده بود. او تنها یک امضا درون یکی از بمبها حک کرده بود. دو حرف FC که بعدها مشخص شد مخفف کلاب آزادی “Freedom Club” است.
اما در سال ۱۹۹۵ یک سال قبل از دستگیری یونابامبر، دو روزنامهی معتبر واشینگتن پست و نیویورک تایمز با انتشار مانیفست ناشناس ۳۵ هزار کلمهای او “علیرغم احتمال خشونت بیشتر” موافقت کردند. “یونابامبر” در آن مانیفست خواستار نابودی سیستم تکنولوژیکی–صنعتی شده بود که به اعتقاد او “آزادی فردی” را از افراد میگرفت.
نویسنده به “یونابامبر” نامه نوشت و از او پرسید که آیا از اعمال خود احساس ندامت میکند؟ کزینسکی در پاسخ نوشت که “وجدان ابزاری است که توسط سیستم برای سرکوب به کار گرفته میشود”. او نشان داد که برای قربانیان خود احساس ندامت یا همدردی ندارد و همچنان بر توجیه خشونت برای رسیدن به مقاصد سیاسی اصرار ورزید.
در حال حاضر حق زندانی برای دفاع از خشونت و تفکر خشونتبار خود، در مکاتبات و نامههایی که مینویسد، به یکی از مباحث و نزاعهای حقوقی تبدیل شده است. ماجرا مربوط به مردی است که از کزینسکی الگو گرفته بود. آندریاس بریویک.
“اندرس برویک” نروژی که در سال ۲۰۱۱ منجر به کشته شدن ۷۷ و زخمی شدن ۳۱۹ نفر شد. او هم در ساعاتی قبل از حملهاش به کمپ جوانان حزب کارگر، بیانهای ۱۵۰۰ صفحهای منتشر کرد که بسیاری از جملههای یونابامبر را کپی کرده بود. تنها عبارت “چپگرایی” را به “تکثرگرایی فرهنگی” و “سیاه پوستها” را به “مسلمانان” تغییر داده بود.
مقایسه بیانیهها:
یونابامبر: یکی از بزرگترین نمودهای دیوانگی جهان ما چپگرایی است. بنابراین بحث در مورد روانشناسی چپگرایی میتواند به عنوان مقدمهی مشکلات جوامع مدرن در نظر گرفته شود.
برویک: یکی از بزرگترین نمودهای دیوانگی جهان ما “تکثرگرایی فرهنگی” است. بنابراین بحث در مورد روانشناسی “تکثرگرایی فرهنگی” میتواند به عنوان مقدمهی مشکلات جوامع مدرن در نظر گرفته شود.
یونابامبر: اما چپگرایی چیست؟ در نیمهی اول قرن بیست چپگرایی میتوانست با سوسیالیسم شناخته شود. امروز این جنبش منشعب شده. روشن نیست که چه کسی باید چپ نامیده شود.
برویک: اما “تکثرگرایی فرهنگی” یا “کمونیسم فرهنگی” چیست؟ امروز این جنبش منشعب شده. روشن نیست که چه کسی باید مارکسیست فرهنگی نامیده شود.
یونابامبر: ملاحظهکاری سیاسی[۱] در میان کارمندان دولت، سیاستمداران، اساتید دانشگاه، روزنامهنگاران و ناشران رسانهها که شغلی تضمینی و حقوق خوبی دارند بیشتر است و اکثر آنها مردان سفیدپوستِ دگرجنسگرا از خانوادههای طبقه متوسط هستند.
برویک: ملاحظهکاری سیاسی در میان کارمندان دولت، سیاستمداران، اساتید دانشگاه، روزنامهنگاران و ناشران رسانهها که شغلی تضمینی و حقوق خوبی دارند بیشتر است و اکثر آنها دگرجنسگرا با نژاد اروپایی و از خانوادههای متوسط هستند.
مانند بسیاری از افرادی که دوست دارند تنها بهنظر برسند و تنها کارهایشان را پیش ببرند[۲] هردوی این مردان خود را به عنوان بخشی از جامعهای بزرگتر تصور کردند .کلاب آزادی “کزینسکی” قول داد که جهان را از تکنولوژی راحت کند در حالیکه “بریویک” از عقیدهی knights Templar اقتباس کرد. بر طبق نظر دکتر “جرالد پست” کارشناس تروریسم٬ “بریویک” خودش را به عنوان نوک پیکان برای حذف هجوم مسلمانان به اروپا تصور میکرد.
برخلاف یونابامبر، “برویک” از تکنولوژی گریزان نبود. او در سلول خود ایکس باکس، پلی استیشن و لپتاپ دارد.
ماه گذشته یک دادگاه نروژی تصریح کرد که حقوق انسانی “برویک” برطبق ماده ۳ کنوانسیون اروپایی نقض شده است. زمان هواخوری مشترک “برویک” با باقی زندانیان بعد از اینکه او تلاش کرد آنها را به نهضت خود بپیونداند محدود شد. او زمان زیادی را در سلول انفرادی گذراند. اما دادگاه همچنین تصریح کرد که زندان٬ ماده ۸ کنوانسیون را در مورد مصادرهی قسمتی از مرسولات “برویک” نقض نکردهاست. مکاتبات “برویک” بیش از ۴۰۰۰ نامه بوده که ۶۰۰ مورد آن به علت تشویق خشونت ضبط شده است.
“جرالد پست” به نویسندهی مقاله گفتهاست که “برویک” هنر “یونابامبر” در تحریک مخاطب برای شنیدن تفکراتش را تحسین میکرده است. بریویک ادعا میکند که برای تبلیغ پیام خود متعهد به انجام قتل شده و بیانیهی یونابامبر را تکرار کرد که برای ساختن “یک تاثیر ماندنی، ما مجبوریم که مردم را بکشیم“.
“برویک” از جلسهی دادگاه خودش به عنوان جایی که ایدیولوژی خود را به گوش همگان برساند استفاده کرد. پروپاگاندای خشونتهای سیاسی (خشونتهایی که با مقاصد سیاسی انجام میشود) سوالهای بسیاری را پیش روی رسانهها قرار داد. به طور خاص در آمریکا تلویزیونها (شبکههای) تجاری مشکل را تشدید کردهاند. چرا که برای جذب مخاطب بیشتردر رقابت هستند و خشونت و خونریزی بیشتری را پوشش میدهند.
“جرالد پست” تروریسم را “نوعی جنگ روانی از طریق رسانهها” توصیف میکند و میگوید تقاضای یونابامبر برای انتشار مانیفیستش رسانهها را در یک تنگنای سخت انتشار یا از بین بردن قرار داد.
در روزنامههای معمولی[۳] تشخیص بیماری روانی اغلب به عنوان راهی برای جلوگیری از مجازات نشان داده میشود اما در مورد کیسهای “خشونت با مقاصد سیاسی” تایید بیماری روانی، توهم عظمت را میشکند و عمل ایدئولوژیک را از معنا تهی میکند.
هم “کزینسکی” و هم “برویک” این را میدانستند و با شدت در مقابل تشخیص بیماری روانی (پارانویید شیزوفرنی) خود مبارزه کردند. البته که سرانجام در مورد بریویک بیماری روانی ثابت شد. برویک گفت که بستریشدن در بخش روانی از “مرگ بدتر خواهد بود و فرستادن یک فعال سیاسی به تیمارستان رذیلانهتر از کشتن او خواهد بود.”
پس از اینکه “کزینسکی” متوجه شد که وکلایش در پی دفاع و تخفیف مجازاتش بر مبنای “سلامت روانی” او هستند و دیگر امکان عزل آنها را ندارد، در سلولش دست به خودکشی زد.
“کزینسکی” ترجیح میداد که برای ایدئولوژی خود بمیرد تا اینکه بدون دسترسی به طبیعت زنده باشد.
این نشان میدهد که چرا زندانی کردن میتواند مجازات تنبیهیتری نسبت به اعدام باشد.
تمدن موردعلاقهی “کزینسکی“عصر شکار بود و بر طبق گفتهی برادرش در آنِ واحد آرزو میکرد که تنها انسان زندهی دنیا بود.”کزینسکی” به مدت ۲۵ سال در کابین کوچکی در مونتانا بدون آب لولهکشی سیستم گرمایشی و برق زندگی میکرد. او میتوانست بدون اینکه به سزای اعمالش برسد سالها زندگی کند و مانند ترولهای شبکههای اجتماعی زهرش را بریزد اما با انتشار بیانیهاش رسانههای غالب به او معروفیت دادند و شخصیت او را به صحنهی عمومی آوردند.
در معرض دید و توجه بودن همیشه ضامن موفقیت نیست. حالا، دو دهه بعد از بیانیهی “کزینسکی“، هدف او در مورد جامعهای عاری از تکنولوژی دورتر از همیشه به نظر میرسد. البته این به آن معنا نیست که مشکلی که “کزینسکی” از آن حرف میزد بهوجود نیامده یا اهمیتی ندارد. ابتدای سال جاری اختلاف بزرگی بین شرکت اپل و FBI در مورد حق استفاده از اطلاعات آیفون کاربران رخ داد که پیچیدگی رابطهی بین تکنولوژی، امنیت و آزادی را برجسته کرد. اما “دیوید کزینسکی” برادر “یونابامبر” به نویسنده گفت “بهعلت خشونت، مردم سوالات را به خوبی نمیشنوند. انگار که سوال اصلی در صدای انفجار گم شده است.”
بههرحال مکتب جذب کنندهای از “یونابامبر” باقی ماند. همانی که “برویک” به دنبال تکثیر آن بود.
مدت کوتاهی پس از دستگیری کزینسکی، در روزهای اولیهی اینترنت، وب سایت Time Warner این سوال را مطرح کرد: “آیا در همهی ما کمی از خصوصیات یونابامبر وجود دارد؟” در سال ۲۰۱۳ فاکس نیوز آنلاین مقالهای را با این تیتر منتشر کرد: “آیا یونابامبر درست میگفت؟”
“کزینسکی” در طول زندگیش به کتاب “مامور مخفی” نوشتهی “جوزف کونارد” بسیارعلاقمند بود. او این کتاب را بارها و بارها خوانده بود و نسخهای از آن را در کابین خود در مونتانا نگهداری میکرد. او و نویسندهی کتاب هردو ریشهی لهستانی داشتند و کزینسکی از ترکیب نام نویسنده و خودش اسم مستعاری (“Konrad”, “Konzeniowski”) را برای فرار از شناسایی انتخاب کرده و از آن استفاده میکرد.
“کزینسکی” با پروفسور آنارشیست کتاب که ضعفهای جامعه به او اجازهداد دست به خشونتهای وحشتناک بزند همذاتپنداری میکرد .
اما او قصد نویسندهی کتاب را اشتباه فهمیده بود. کتاب یک هجونامهی تاریک و منتقد منفعتطلبی است که قتل را توجیه میکند. نویسنده چیزی میدانست که “کزینسکی” همچنان قادر به پذیرفتنش نیست. خشونت ماحصل خیالپردازی است.
اکنون شما میتوانید کابین “کزینسکی” را در موزهی Newseum در واشینگتن دیسی ببینید.
داستان یونابامبر را در اپیزود چهل و داستان اندرس برویک را در اپیزود اول چنلبی شنیدیم.
[۱] political correctness
[۲] “lone wolves”
[۳] tabloid press
ترجمه و تخلیص: مَدی
منبع عکسها از AFP و BBC
واقعا خیلی خوبه که انقدر جامع و کامل کار میکنید و مخاطب برای شما اهمیت داره. موفق باشید همیشه
متن جالب و دوست داشتنی بود.
ممنون از زحمات شما
ممنون از اینکه مطالب تکمیلی خوبی در اختیار مخاطبانتون قرار میدین. میدونم که این کار زحمت زیادی رو می طلبه .ممنون و خسته نباشید