نوشته تئودور جان کازینسکی
مترجم: کیا ایران دوست
نکات قبل از مطالعه
مقاله توسط فردی آماتور ترجمه و تایپ شده است، پیشاپیش بابت هر گونه نقص و کاستی در این نسخه عذر میخواهم.
مقاله در بازهای زمانی تا سال ۱۹۹۵ و در کشور آمریکا نوشته شده، هنگام مطالعه برخی نکات و مثالها باید این چهارچوبهای مکانی و زمانی را در نظر گرفت.
برخی مثالهای مقاله که به گوش خواننده ایرانی آشنا نیست، به مثالهای آشنا تغییر یافتهاند (در انتقال مفهوم هیچ تصرفی صورت نگرفته).
مقاله بدون هیچ گونه سانسوری ترجمه شده است.
هر گونه تکثیر، انتشار یا ارجاع به این نسخه آزاد است.
عباراتی که درون پرانتز قرار دارند و به “.م.” ختم شدهاند توسط مترجم و برای فهم بهتر مطلب به متن اضافه شدهاند. سایر عبارات درون پرانتز، بخشی از متن اصلی هستند.
در مقاله گاهی به واژه FC بر خواهید خورد، این واژه مخفف عبارت Freedom Club (باشگاه آزادی) است که نویسنده مقاله خود را عضو آن میشمارد. (داستان تئودور کازینسکی معروف به یونابامبر را در اپیزود ۴۰ چنل بی تعریف کردیم.)
در بخش یادداشتها در انتهای مقاله، برخی جملات غیرضروری که به نظر کمکی به انتقال مفهوم نمی کنند حذف شدهاند. اما بخش اصلی کتاب بدون حتی یک کلمه حذفیات یا دخل و تصرف به فارسی برگردانده شدهاست.
منشاهای مشکلات اجتماعی
۴۵- هر کدام از نشانههایی که ذکر شد میتواند در هر جامعهای اتفاق بیوفتد، اما در جامعه مدرن صنعتی این معیارها در مقیاسی بسیار عظیم وجود دارند. ما اولین افرادی نیستیم که اشاره میکنیم که جهان امروزه به نظر در حال حرکت به سمت دیوانگی است. اینگونه پدیدهها برای جامعه بشری طبیعی نیستند. دلایل قابل اعتنایی وجود دارد که انسان اولیه هم در زندگی خود دچار استرس و درماندگی میشده اما از زنذگی خود رضایت بیشتری داشته. البته که در این جوامع هم همه چیز ایده آل نبود: آزار زنان در میان بومیان استرالیا رواج داشت، تراجنس بودن در برخی قبیلههای آمریکایی رایج بود و…. اما به نظر میرسد که به شکل عمومی مشکلاتی که در انتهای پاراگراف قبلی لیست کردیم، در جوامع ابتدایی بسیار کمتر از جوامع کنونی شیوع داشتند.
۴۶- ما مشکلات روانی و اجتماعی انسان مدرن را به این دلیل میدانیم که جامعه ما و مردم ما امروزه در شرایطی بسیار متفاوت با شرایطی که گونه انسان در آن فرگشت یافت زندگی میکنند و همچنین به ناچار باید از خود رفتارهایی نشان دهند که بسیار با رفتارهایی که انسانهای اولیه در حین فرگشت از خود بروز میدادند متفاوت است.
۴۷- از مشکلات و شرایط غیرطبیعی جامعه کنونی میتوان موارد زیر را نام برد: تراکم بیش از حد جمعیت، انزوای انسان نسبت به طبیعت، سرعت بسیار بالای تغییرات اجتماعی، نابودی ساختارهای اجتماعی طبیعی کوچک مانند خانوادههای گسترده، دهکده و قبیله.
۴۸- واضح است که تراکم و ازدحام جمعیت، استرس و خشونت را افزایش میدهد، این میزان از شلوغی و ازدحام و همچنین دوری فرد از طبیعت، از نتایج پیشرفت تکنولوژیک هستند. تمام جوامع پیش از انقلاب صنعتی به شکل غالب روستایی بودند، اما صنعتیشدن به شدت ابعاد شهرها را گسترش داد و همین باعث شد که درصد فزایندهای از جمعیت در شهرها زندگی کنند. همچنین تکنولوژی انسان را قادر ساخت که غذا را برای مقدار بیشتر و متراکم تری از جنعیت فراهم کند (همچنین تکنولوژی خود به شکل دیگر نیز اثرات این ازدحام را مضاعف میکند: به این شکل که قدرتها و ابزاری که آثار ویرانگر دارند را به شکلی فزاینده در اختیار افراد قرار میدهد. برای مثال ابزار تولید کننده صدا که میتواند آرامش محیطهای شلوغ و پر ازدحام را چند برابر به هم بزند).
۴۹- طبیعت برای انسانهای اولیه محیط و چهارچوبی امن با تغییرا بسیار اندک و تدریجی فراهم میکرد، در حالی که تکنولوژی مدرن امروزه به سرعت خود و جامعه را تغییر میدهد و این تغییرات سریع، به دلیل عدم سازگاری با پیشینه فرگشتی انسان، باعث احساس عدم امنیت و درماندگی در او میشوند.
۵۰- محافظه کاران هم احمق هستند؛ آنها در مورد زوال ارزشهای سنتی اعتراض میکنند اما در همین حال با اشتیاق از پیشرفت تکنولوژی و رشد و گسترش اقتصادی حمایت میکنند. به نظر میرسد که آنها این نکته را درنمی یابند که هر تغییر عمده تکنولوژیک یا اقتصادی در جامعه، بدون همراهشدن با تغییرات اجتناعی دیگر ممکن نیست. این تغییرات اجتناب ناپذیر به شکلی حتمی به سنّت ضربه خواهد زد.
۵۱- سقوط ارزشهای سنّتی تا حد زیادی باعث سقوط و نابودی پیوندهایی میشود که گروهها و جوامع کوچک محلی را کنار هم نگه میدارد. این جدایی و از هم گسیختگی جوامع محلی همچنین دلیل دیگری هم دارد؛ جامعه مدرن اکثرن افراد را مجبور یا وسوسه میکند که به مکانهای جدید نقل مکان کنند و خود را از جامعه قبلی خود جدا کنند. علاوه بر این، یک جامعه تکنولوژیک “باید” پیوندهای خانوادگی و جوامع محلی را بگسلاند تا بتواند کارآمدی خود را حفظ کند. در جامعه مدرن فرد قبل از جامعه محلی و خانواده خود، باید به سیستم وفادار باشد، چرا که اگر وفاداری و پیوند درون جوامع کوچک از وفاداری به سیستم بیشتر شود، این جوامع مسیرشان را از سیستم جدا کرده و آن را با مشکل مواجه میسازند.
۵۲- تصور کنید که یک مقام محلی یا مدیر اجرایی، پسرعمو، برادر یا دوست خود را به مقامی برگزیند.در این صورت او اجازه داده است که وفاداری خانوادگی یا شخصی، جای وفاداری به سیستم را بگیرد. سیستم از این عمل به عنوان “تبعیض” یا “نارواگزینی” یاد خواهد کرد که به عنوان گناهی بزرگ در جهان غرب شناخته میشود. جوامع صنعتی که در وفادار ساختن افراد به سیستم به جای وفاداری آنها به جوامع کوچک شخصی ناکام مانده اند، معمولن سیستمهای ناکارامدی هستند (به آمریکای جنوبی یا خاورمیانه بنگرید). نتیجه این است که هرچقدر جامعه مدرنتر و سیستم حاکم بر آن سفت و سختتر باشد، تحمل آن نسبت به جوامع کوچک مقیاستر مانند خانواده یا قوم و قبیله کمتر میشود، مگر آن که آن جامعه کوچک خاص، نقشی در سیستم بازی کند.
۵۳- تا کنون دانستیم که ازدحام و افزایش تراکم جمعیت، تغییرات گسترده و برق آسا در جامعه و از هم پاشیدن جوامع کوچکتر، به شکلی گسترده باعث مشکلات اجتماعی شده اند. اما به نظر نمیآید که این موارد تنها موارد مسئول برای این حجم از مشکلاتی باشند که امروز مشاهده میکنیم.
۵۴- تعداد نه چندان زیادی از شهرها در دوران پیش-صنعتی بسیار بزرگ و متراکم بودند اما به نظر نمیرسد که ساکنین آنها به وسعت انسان امروزی مشکلات روانی و اجتماعی داشته باشند. در آمریکای امروزی هم هنوز مناطق کم جمعیت و روستایی وجود دارند، اما مشاهده میکنیم که مشکلات مناطق شلوغ در این مناطق هم یافت میشود، گرچه به شدت کمتر. پس میتوانیم نتیجه بگیریم که تراکم و ازدحام جمعیت تعیین کننده ترین فاکتور نیست.
۵۵- در آمریکای قرن نوزدهم، حرکت و مهاجرت درون کشوری جمعیت، به نظر میرسید که جامعه محلی را حداقل به اندازه زمان حاضر دچار گسیختگی کرده باشد. مردم از خانههای دورافتاده خود به سمت شهرها و روستاهای بزرگ حرکت کردند. با این وجود اصلن به نظر نمیرسید که در پی آن، مشکلی روانی یا اجتماعی برایشان به وجود آمده باشد. به راستی تفاوت اصلی با عصر امروزی چه بود؟
۵۶- علاوه بر این، تغییرات آن زمان جامعه آمریکایی بسیار وسیع و عمیق بود، ممکن بود که کودکی در کلبهای کوچک دور از مرزهای نظم و قانون به دنیا آید، اما همان کودک در جوانی به کارمندی در جامعهای منظم و تحت انقیاد قانون تبدیل شده باشد. این حتی تغییر عمیق تری به نسبت اکثر تغییراتی بود که در زندگی انسان مدرن میبینیم، با این وجود به نظر نمیرسد که باعث دگرگونیهای روانی مهمی در آنها شده باشد. در واقع جامعه قرن نوزدهمی آمریکا، جامعهای خوشبین و متکی به خود بود، بسیار متفاوت با جامعهای که امروزه مشاهده میکنیم [۸].
۵۷- ما عقیده داریم که تفاوت بزرگی وجود دارد: انسان امروزی احساس میکند که تغییر با زور و اجبار روی او اعمال شده، اما آن انسان قرن نوزدهمی، احساس میکرد که خودش با انتخاب خود تغییرات را به وجود آورده است؛ جوانی از کلبه پدری خارج میشد، قطعه زمینی برای خود انتخاب میکرد و خانه خود را با دستان خود میساخت و در جامعه کوچکی که جمعیت آن از چندصد نفر تجاوز نمیکرد به شکل داوطلبانه و ارادی زندگی میکرد، در واقع این حرکت نیاز او به روند قدرت را ارضا میکرد.
۵۸- مثالهای فراوان دیگری از جوامعی که اینگونه به صورت ناگهانی تغییر کردهاند اما مشکلات اجتماعی و روانی در اعضای آنها بروز نکرد وجود دارد. ما اعتقاد داریم که دلیل اصلی مشکلات اجنماعی و روانی جامعه امروزی، عدم وجود فرصتهای کافی برای طی روند قدرت توسط افراد است. قطعن این مشکل در هر جامعهای کم و بیش وجود داشته است اما هیچگاه به این شکل حاد نبوده است. در واقع میتوان گفت که حتی چپ گرایی در فرم مدرن خود (قرن ۲۰ و ۲۱) به نوعی محصول و برآمده از محرومیت نسبت به روند قدرت است.
اختلال در روند قدرت در جامعه مدرن
۵۹- ما تمایلات انسان را به سه گروه تقسیم میکنیم: ۱- آنهایی که با کوچک ترین تلاش برآورده میشوند. ۲- آنهایی که برای برآوردهشدن نیاز به تلاش جدی دارند. ۳- آنهایی که صرف نظر از کمیت و کیفیت تلاشی که فرد انجام میدهد، قابل برآوردهشدن نیستند. روند قدرت در واقع در دسته دوم قرار میگیرد. هر چه موارد بیشتری در دسته سوم قرار بگیرند، درماندگی، عصبانیت و در نهایت احساس بازنده بودن و افسردگی بیشتر خواهد بود.
۶۰- در جامعه مدرن صنعتی به نظر میرسد که تمایلات انسان به شکلی روزافزون در حال راندهشدن به سمت دسته اول و سوم باشند و دسته دوم امروزه بیشتر شامل نیازها و تمایلات مصنوعی باشد.
۶۱- در جوامع اولیه نیازهای فیزیکی و زیستی غالبن در دسته دوم قرار میگرفتند؛ قابل برآوردهشدن اما با تلاش و کوشش زیاد. اما جامعه مدرن این نیازها و برآورده کردنشان را برای افراد ضمانت میکند [۹] و آنها را به دسته اول میراند.
۶۲- نیازهای اجتماعی مانند سکس، عشق و مقام و رتبه غالبن در همان دسته دوم باقی میمانند، اما این موارد معمولن نمی توانند نیاز افراد به روند قدرت را تامین کنند، مگر در افرادی که علاقهای بیش از حد به موارد ذکر شده دارند.
۶۳- بنابراین، به نظر میرسد که نیازهای مصنوعی ساخته شده به دست بشر در دسته دوم قرار گرفتهاند و به این ترتیب در برطرف کردن نیاز به روند قدرت دارای نقش شده اند. تبلیغات و بازاریابی مدرن باعث شدهاند که مردم به کالاهایی یا خدماتی احساس نیاز کنند که پدران و پدربزرگان آنان هیچ احساس نیاز یا حتی هیچ شناختی نسبت به آن نداشتند. برای تامین پول مورد نیاز برای برطرف کردن این نیازها به کار سخت نیاز است، پس در گروه دوم قرار میگیرند. در واقع انسان مدرن مجبور است که نیاز خود به روند قدرت را به شکل فزایندهای توسط تملّک اشیا، برطرف کردن نیازهایی که توسط تبلیغات برای او ایجاد شدهاند [۱۰] و همچنین توسط “فعالیتهای جایگزین” تامین کند.
۶۴- اما به نظر میرسد که برای بسیاری از مردم، این برطرف کردن مصنوعی “روند قدرت” ناکافی باشد. الگویی که به نظر میرسد در نوشتههای دانشمندان علوم اجتماعی در نیمه دوم قرن بیستم بسیار تکرار شده است عبارت است از: احساس عدم وجود هدف و بیهودگی که بسیاری از مردم را در جامعه مدرن دچار کرده است. ما فکر میکنیم چیزی که از آن به عنوان بحران هویت نام برده میشود در واقع جستجویی برای هدف و هدفمندی است. همچنین ممکن است “اگزیستانسیالیسم” تا حد زیادی پاسخی به همین بی هدفی جهان مدرن باشد [۱۲].همچنین از دیگر پدیدههای شایع در جهان مدرن، جستجو به دنبال احساس “شادکامی” است. اما به نظر میرسد فعالیتهایی که افراد برای رسیدن به “شادکامی” انجام میدهند، آن شادکامی مورد نظر را برای آنان به ارمغان نمی آورد. در واقع به بیان بهتر؛ نیاز آنها به روند قدرت را برآورده نمی کند. این نیاز تنها با فعالیتهایی که “هدف عینی” دارند تامین خواهد شد، مانند: نیازهای زیستی و فیزیکی، سکس، عشق، مقام و رتبه، انتقام و…..
۶۵- علاوه بر این، در جامعهای که اهداف به سوی درآمد بیشتر، صعود از نرده بان مقام و قدرت و کار کردن بهینه به عنوان عضوی از سیستم سوق داده شده اند، حتی امکان رسیدن به این اهداف تغییریافته به صورت خودمختار هم وجود ندارد. اکثر افراد کارمند دیگران هستند و روز خود را با انجام کارهایی که به آنها دستور داده شده، آن هم به شکلی که به آنها دستور داده شده میگذرانند. حتی افرادی که کسب وکار و تجارت متعلق به خود را هم دارند فقط از درجات محدودی از آزادی و خودمختاری برخوردار هستند. بسیار از این صاحبان مشاغل در مورد قوانین دست و پاگیر حاکم بر کارشان میشنویم، قوانینی که غالبن غیرضروری و بیهوده هستند. اما نکته این جاست که این قوانین برای کنترل سیستم ضروری هستند. حتی امروزه برخی از شرکتها از تستهایی برای استخدام استفاده میکنند تا افرادی را که اطاعت و فرمان پذیری بیشتری دارند انتخاب کنند و افراد خلاق که نیاز به خودمختاری بیشتری دارند را حذف کنند.
۶۶- امروزه مردم ببشتر طبق معیارهایی و روابطی که سیستم برای آنها تعریف میکند زندگی میکنند و حتی آنچه که افراد برای خودشان انجام میدهند از طریق کانالها و راههایی صورت میپذیرند که سیستم برای افراد مشخص میکند. فرصت برای رشد و پیشرفت هم به فرصتهایی محدود شده که سیستم برای افراد تعریف میکند که حتی در دنبال کردن این فرصتها نیز باید قوانین و مقررات سیستم به شکل تمام و کمال رعایت شود [۱۳].
۶۷- بنابراین در جامعه ما روند قدرت به وسیله کمبود اهداف واقعی و کمبود خودمختاری در رسیدن به این اهداف مختل شده است. اما دسته دیگری از نیازها که روند قدرت را مختل میکنند نیازهایی هستند که در دسته سوم قرار میگیرند؛ نیازهایی که افراد هر چقدر هم تلاش کنند نمی توانند به خوبی آنها را برآورده کنند، مانند نیاز به امنیت. در واقع زندگی ما به تصمیماتی بستگی دارد که شایر افراد برای ما میگیرند، ما کنترلی بر اتخاذ این تصمیمها نداریم و در اکثر موارد حتی افراد اتخاذکننده آنها را نمی شناسیم. مثلن این که آیا استانداردهای ساخت یک نیروگاه هستهای رعایت شدهاند یا خیر، این که چه مقدار حشره کش در محصولات کشاورزی وارد شده است، چه مقدار آلودگی صنعتی در هوا منتشر شده است، دکتری که ما را معالجه میکند چقدر ماهر است، دولت برای شغل و مالیات ما چه تصمیمی خواهد گرفت و….. افراد نمی توانند بیشتر از مقدار بسیار محدودی، خود را در برابر این تهدیدها مصون کنند، جستجوی افراد به دنبال امنیت تنها باعث درماندگی بیشتر آنها خواهد شد.
۶۸- ممکن است ادعا شود که انسان اولیه در امنیت پایین تری نسبت به انسان مدرن زندگی میکرده است، همچنان که آنها متوسط طول عمر کمتری داشتند. اما باید توجه داشت که احساس “امنیت روانی” بسیار با احساس “امنیت فیزیکی” متفاوت است. انسان اولیهای که توسط حیوانی درنده یا توسط گرسنگی تهدید میشده است میتوانسته که در برابر آن حیوان بجنگد یا در جستجوی غذا برود، قطعن هیچ تضمینی برای موفقیت او وجود نداشته است، اما به هر حال او احساس درماندگی و استیصال نداشته است. اما در سمت دیگر انسان امروزی با عوامل زیادی تهدید میشود که در برابر آنها احساس یاس و درماندگی میکند، مانند: حوادث هسته ای، تغذیه ناسالم، آلودگی محیطی، جنگ، مالیات روزافزون، تجاوز به حریم شخصی توسط دیگران، بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و……
۶۹- این نکته صحیح است که انسان اولیه در برابر بعضی عواملی که او را تهدید میکند بی دفاع بوده است، برای مثال بیماریها. اما این بخشی از روند طبیعی جهان بوده و هست. این تهدید ساخته دست فرد یا جامعه نیست (البته امروزه تعداد زیادی از بیماریهای مزمن محصول مستقیم زندگی مدرن هستند.م.). اما تهدیدهای زندگی انسان مدرن به نظر میرسند که ساخته دست خود او باشند، نتیجه شانس و اتفاق نباشند و توسط خود انسان بر خویش تحمیل شده باشند.
۷۰- به این ترتیب انسان اولیه تا حد بسیار زیادی امنیتش را در کنترل خویش داشته، (چه به شکل فردی و چه به عنوان عضوی از یک گروه بسیار کوچک) در حالی که امنیت انسان مدرن در دست افراد و گروههایی است که که خود فرد هیچ دسترسی و گاهی هیچ شناختی از آنها ندارد. بنابراین به نظر میرسد که مقوله “امنیت” برای انسان مدرن، از دسته دوم نیازها به دسته سوم منتقل شده باشد. در کل نیازهای انسان مدرن از دسته دوم در حال انتقال به دسته اول و سوم هستند؛ نیازهایی مانند پوشاک و مسکن و غذا با کوچکترین تلاش برآورده میشوند (البته نه در جهان سوم.م.)، در حالی که در مقولههایی مانند امنیت و آزادی و خودمختاری، انسان هرچقدر که تلاش هم بکند کاری از او بر نمی آید.
۷۱- مردم تمایلات و تکانههای ناگهانی زیادی دارند که در زندگی مدرن با درماندگی مواجه شده و هیچگاه به نتیجه نخواهند رسید و در دسته سوم قرار میگیرند. هر فردی ممکن است لحظاتی خشمگین شود اما جامعه مدرن اجازه درگیری و دعوا را نمی دهد، حتی در مواردی اجازه خشونت کلامی را هم نمی دهد. هنگامی که فردی به سمت مقصدی در حال حرکت است ممکن است بسته به شرایط متمایل باشد که با سرعت بالا یا پایین حرکت کند، اما به جز حرکت همراه جریان ترافیک هیچ چاره دیگری ندارد. فرد ممکن است متمایل به انجام کار یا وظیفهای به روش خلاقانه مخصوص خود باشد اما جز مسیری که جامعه پیشروی او گذاشته هیچ مسیر دیگری را محتمل نمی بیند. به این ترتیب انسان مدرن در بسیاری از زمینهها توسط شبکهای از قوانین و اخلاقیات محدود شده است که تکانههای درونی او را با گسیختگی و ناکامی مواجه میکنند. بسیاری از این قوانین قابل تغییر نیستند چون اساس عملکرد طبیعی جامعه مدرن بر آنها پایه ریزی شده است.
۷۲- اما در موارد دیگری جامعه مدرن به نظر بسیار آزاد باشد: ما میتوانیم به هر دینی اعتقاد داشته باشیم مادامی که به سیستم ضربهای نزند، ما میتوانیم با هر فردی که دوست داریم سکس داشته باشیم مادامی که آمیزش ما “امن و محافظت شده” باشد. در واقع مادامی که عمل ما به سیستم ضربهای نمی زند ما در انجام آن آزاد هستیم، اما در تمام مواردی که به نظر میرسد برای بقای سیستم مهم باشند سیستم بر تمام جزئیات رفتار ما نظارت داشته و آن را اصلاح میکند.
۷۳- رفتار ما فقط توسط قوانین دست و پا گیر دولتی کنترل نمی شود. این کنترل اغلب توسط فشار روانی ناشی از هدفها و معیارهای مصنوعی که جامعه به ما تلقین میکند نیز صورت میگیرد، حتی این کنترل همیشه به صورت تعمدی هم نیست و نیازی نیست که فرد کنترل کننده از کنترل کننده بودن خود آگاهی داشته باشد، همچنین سازمانها و نهادهای عظیم هم همیشه از گونه خاصی از فشار و تبلیغات استفاده میکنند [۱۴]، برای مثال هیچ قانونی وجود ندارد که در آن ما اجبار شده باشیم که هر روز به سر کار برویم و فرمانهای کارفرمای خود را اجرا کنیم. در واقع هیچ مانعی وجود ندارد که سد راه ما شود تا در طبیعت به شکل بدوی زندگی نکنیم یا کسب و کار خود را راه نیندازیم، اما در عمل کمتر فردی یا جامعهای به شکل اولیه زندگی میکند یا کسب و کار خود را راه اندازی میکند.
۷۴- ما عقیده داریم که وسواس انسان مدرن برای طول عمر بیشتر و حفظ توانایی فیزیکی و جاذبه جنسی تا سن بالا، نشانهای از ناکامی عمیق آنها در “روند قدرت” است. “بحران میان سالی” هم در واقع اضطراب و ترس ناخوداگاه افراد از ناکامی خود را به ما ثابت میکند. از مهم ترین نشانههای دیگر این ناکامی، میل کاهش یافته انسانها به داشتن فرزند است، پدیدهای که در جوامع بدوی ناشناخته و بسیار عجیب است.
۷۵- در جوامع بدوی و اولیه، زندگی موفق به عنوان گذار از تعدادی مرحله مشخص تعریف میشود و هر گاه که اهداف یک مرحله به تمامی محقق شود، اکراه و بی میلی برای گذار به مرحله بعد وجود نخواهد داشت. در چنین جامعهای یک مرد جوان این روند را با تبدیلشدن به یک شکارچی موفق آغاز میکند، شکار نه به عنوان ورزش و سرگرمی، بلکه به عنوان یک فعالیت برای به دست آوردن غذا و بقا. هرگاه این مرحله با موفقیت طی شود، مرد جوان نگرانی یا رویگردانی از مرحله بعد که تشکیل خانواده است نخواهد داشت. سپس در مرحله بعد وی فرزندانش را پرورش خواهد داد و پس از طی این مرحله او دیگر احساس خواهد کرد که کار و وظیفه اش را به اتمام رسانده و اکنون آماده قبول مرحله کهولت سن و پیری است و پس از آن هم قبول مرگ. در مقابل، بسیاری از مردم مدرن با تصور مفاهیم زوال و مرگ به شدت آزرده میشوند و بیشترین تلاشها را برای حفظ حالت فیزیکی جوان و زیبایی خود انجام میدهند. به نظر ما علت این است که این افراد هیچگاه “روند قدرت” را به خوبی از سر نگذرانده و درک نکرده اند، در واقع تنها افرادی که روند قدرت را در طول زندگی خود به خوبی تجربه کرده باشند به راحتی آماده پذیرش پایان زندگی شان و مرگ خواهند بود.
۷۶- در پاسخ به مباحث مطرح شده در این بخش، فردی ممکن است بگوید و نتیجه بگیرد که: جامعه باید راهی بیابد تا به افرادْ فرصت طی کردن “روند قدرت” را بدهد. اما حتی همین ایده هم برای افرادی که در روند قدرت به “خودمختاری” نیاز فراوانی دارند نامناسب است. برای چنین افرادی تنها همین که سیستم فرصت را به آنها “پیشنهاد” کند باعث از دست رفتن ارزش آن فرصت میشود. چیزی که آنها نیاز دارند این است که خود فرصتهایشان را بسازند. مادامی که سیستم به آنها فرصت میدهد، آنها خود را در کنترل بندهای سیستم میپندارند. برای به دست آوردن خودمختاری، آنها باید از قلادههای خود رها شوند.
[ادامه دارد]
یادداشتها
۷. این جا باید استثنایی کوچک برای گروههایی کوچک و منفعل مانند Amish که بیشتر به دنبال کار و فعالیت خود هستند اعمال شود. نکته دیگر این که امروزه تعدادی گروه کوچک بی ریا و صادق در آمریکا وجود دارند، برای مثال گنگهای جوانان و فرقههای مذهبی. همه از چنین افرادی به عنوان “خطرناک” یاد میکنند و البته که از نظر سیستم آنها خطرناک هستند، چرا که بیشتر از آن که به سیستم وفادار باشند به سایر اعضای گروه خود وفادار بوده و نسبت به آنها صادق هستند.
۸. بله، ما میدانیم که آمریکای قرن ۱۹ ام مشکلات جدی خود را داشت، اما برای رعایت اختصار، ما مجبوریم بیانات خود را در عبارات ساده بگنجانیم.
۹. ما طبقه “فرودست” و “پایین” را کنار میگذاریم، منظور ما فقط جریان اصلی است.
۱۰. برخی دانشمندان علوم اجتماعی، استادان و متخصصان “سلامت روانی” بسیار تلاش میکنند که حواسشان باشد که همه افراد زندگی اجتماعی سرشار از رضایت داشته باشند تا به این وسیله امیال اجتماعی را وارد دسته ۱ کنند.
۱۱. آیا میل به مالکیت بی نهایت اشیا واقعن ساخته و مصنوع سیستم تبلیغاتی و رسانهای است؟ در گذشته جوامع و قبایلی بودهاند که به جز رفع نیازهای خود تقریبن هیچ مظهر دیگری از تملک اشیا را نداشته اند، البته قبل از انقلاب صنعتی هم جوامعی بودند که در آنها مالکیت از ارزش بالایی برخوردار بود. پس اگرچه شاید نتوان هر نوع میل به تملّک را تنها، ساخته ی نظام رسانهای تبلیغات دانست، اما بدون شک این نظام رسانهای نقش بسیار مهی در آن دارد.
۱۲. مشکل عدم هدف و مشکل امنیت دو روی یک سکه هستند. در جامعهای که امنیت (هم فیزیکی و هم اقتصادی و اجتماعی) تامین میشود، مشکل بی هدفی به وجود خواهد آمد چرا که خود “تامین امنیت” میتواند نوعی هدف برای افراد باشد. البته امروزه مسئله جدیدی به وجود آمده است و آن درماندگی افراد در تامین امنیت خود است. نکته اصلی در اینجا این نیست که جامعه توانایی تامین امنیت را دارد یا نه، بلکه مشکل اصلی این است که چرا باید تامین امنیت به جای این که امری فردی یا نهایتن در سطح گروههای کوچک باشد، در دستان سیستم قرار گرفته باشد.
۱۳. تلاشهای محافظه کاران برای از بین بردن و تعلیق کردن برخی قوانین و گیر و گرفتهای دولتی، سود آنچنان زیادی برای یک فرد معمولی ندارد، یک دلیل این است که تنها بخش کوچکی از از این قوانین میتوانند حذف شوند و بقیه آنها ضروری هستند. دلیل دیگر این است که تسهیل قوانین بیشتر به نفع شرکتهای تجاری است تا افراد معمولی، پس عملکرد اصلی چنین اقداماتی گرفتن قدرت از دولت و اعطای آن به بخش خصوصی است. اتفاقی که برای یک فرد معمولی میافتد این است که نظارت و دخالت دولت در زندگی اش، تبدیل به دخالت و نظارت توسط سازمانهای خصوصی میشود.
۱۴. وقتی فردی هدف تبلیغات و شستشوی مغزی خاصی را باور دارد، معمولن آن تبلیغات خاص را نوعی “آموزش” میخواند. تبلیغات تبلیغات است، صرف نظر از محتوا و هدف آن.
بینهایت سپاسگزارم از کار بسیار خوب و تقریبن بدون نقص تون در چنل بی. ترجمه این مانیفست هم به نظر من گل سر سبد چنل بی بوده تا به اینجای کار. من از اون دسته از طرفدارانتون هستم که هرجا بشینم ذکر خیرتون رو میگم. برقرار و موفق باشید ???
به نظر من نقطه عطف چنل بی، ترجمه مانیفست یونابامبر هست. حرکت پیشتازانه و فوق العادهایست.