Skip to main content

ساخته پاول گرینگرس، نقد و بررسی رابرت هندرسون

بیست و دوم جولای ۲۰۱۱، آندرس بریویک در پوشش یک نیروی پلیس توانست بمبی را در کنار یک ساختمان دولتی در پایتخت نروژ، اسلو، منفجر کند که جان هشت نفر را گرفت. و پس از آن به محل برگزاری کمپ تابستانی جوانان حزب کارگر در نزدیکی جزیره ایتایا رفت. در آنجا ۷۷ نفر را به ضرب گلوله کشت و بیش از ۲۰۰ نفر را مجروح کرد که بیشتر آن‌ها نوجوان بودند. توجیه بریویک برای این حمله، خیانت عده‌ای از نخبگان نروژ بود که با اجازه ورود به عده زیادی از مهاجران، به خصوص مهاجران مسلمان، تا حد زیادی باعث تغییر ماهیت جامعه نروژ شده‌اند. ماجرای این حمله مسلحانه را در اپیزود اول چنل‌بی شنیده‌ایم.
جنون کشتار او دستمایه ساخت یک فیلم قرار گرفت. در این فیلم، با توجه به تعداد قربانیان بریویک، همان طور که باید او به عنوان یک قاتل بی‌رحم اما باکفایت معرفی می‌شود. پس از قتل و کشتار، فیلم دو خط داستانی را دنبال می‌کند: داستان برویک و داستان خانواده هانسن. ما در ابتدای فیلم، زمانی با ویلیار هانسن (یوناس استرند گراولی) آشنا می‌شویم که همراه برادرش توریه (ایزاک بکلی آگلن) در کمپ تابستانی هستند. ویلیار برای سخنرانی مقابل جوانان حاضر در کمپ انتخاب شده بود. او بر اصول همیشگی اینترناسیونالیسم (فراملی گرایی) در رابطه با اهمیت و مزیت تکثر (ملیت‌ها) و اینکه هر کسی از هر جایی باید پذیرفته شود، تاکید کرد. کمی بعد، برویک شروع به تیراندازی کرد. ویلیار و برادرش، توریه، از مرگ نجات پیدا کردند اما ویلیار به جراحت‌های جدی از جمله در ناحیه سر دچار شد. بخش قابل توجهی از فیلم به معالجه (و بهبودی) سخت و طولانی ویلیار اختصاص داده شده است. نقش او در این داستان زمانی به اوج می‌رسد که برویک از نگاه کردن به او هنگام بیان اظهاراتش به عنوان قربانی در دادگاه، امتناع می‌کند.
پیامد این کشتار جمعی برای نخبگان نروژ بسیار دردناک بود، چرا که بر خلاف سایر قاتلان، برویک نه اقدام به خودکشی کرد و نه هنگام فرار به او شلیک شد. دستگیر شدن بخشی از نقشه برویک بود. در انتها، او با پلیس تماس گرفت و گفت خودش را تسلیم می‌کند. گفته می‌شود در فیلم به این واقعیت مهم اشاره نمی‌شود. این سهل انگاری از این جهت اهمیت دارد که در زندگی واقعی برویک همیشه بر همه چیز تسلط و نظارت داشت. نقشه بمب‌گذاری و تیراندازی او با موفقیت انجام شد، سپس او تصمیم گرفت که چه زمانی دستگیر شود و مراحل دادرسی را اداره کرد.
انتخاب گایر لیپستاد از میان نخبگان منفور نروژ به عنوان وکیل از سوی بریویک عجیب و در عین حال بسیار هوشمندانه بود. زمانی که علت این انتخاب را جویا شدند، برویک جواب داد که لیپستاد به نحوی صادقانه‌ از نئونازی دفاع کرده است. بیشتر مکالمات فیلم میان برویک و وکیلش رد و بدل می‌شود. در یکی از این گفت و گوها لیپستاد می‌گوید “نروژ (نخبگان) در این دادگاه محاکمه نمی‌شوند”، برویک با لبخندی طعنه‌آمیز جواب می‌دهد “از این بابت مطمئنی؟”. همین مکالمه ساده، سردرگمی و آشفتگی اخلاقی پیرامون عمل وحشتناک برویک را در می‌گیرد. این وضعیت عمل برویک را توجیه نمی‌کند؛ اما در صورت عدم مهاجرت گسترده و انبوه، برویک مرتکب این جنایت نمی‌شد.
در یک صحنه مکالمه دیگر، لیپستاد تلاش می‌کند مادر برویک را وادار کند تا شواهدی از نابسامانی تربیتی او در کودکی در اختیارش قرار دهد. مادر برویک به بهانه ترس از سرزنش مردم از این کار خودداری کرد، اما پس از رفتن لیپستاد، او نیز تایید می‌کند که پسرش در مورد تاثیر منفی مهاجرت انبوه حق داشته است.

نخستین اقدام قانونی برویک، دفاع مبتنی بر جنون بود. این اقدام به ظاهر با تمایل او به شناخته‌شدن انگیزه‌اش در جهان، با توجه به تسلیم برنامه‌ریزی شده در برابر پلیس و بیانیه‌های طولانی سیاسی او، در تضاد است. یا برویک عقل خود را از دست داده یا قصد دارد با تحریک نخبگان چپ لیبرال به رد کردن ادعای جنون، چهره متظاهر و استانداردهای دوگانه آن‌ها را آشکار کند. این دفاعیه در هر شرایط مشابه دیگری پذیرفته می‌شد. اما انگیزه‌ی برویک از این دفاعِ مبتنی بر جنون، هر چه بود، او دوباره به وضعیت انکار جرم بازگشت.
ستارگان فیلم، آندرس دانیلسن لی در نقش برویک و یان هیگاردن در نقش لیپستاد هستند. دانیلسن لی چهره “خشن و حریص” کاسیوس را دارد. شخصیت کلی او در کنار عدم اظهار پشیمانی در مورد جنایاتش می‌توانند تصویر او از برویک را تحت تاثیر کاراکتر الف گارنت شکل دهد، و از طریق این شخصیت محافظه‌کار و جهت‌گیری نادرست سیاسی حس همدردی و درک مخاطبان را برانگیزد.
پیام برویک به خاطر این قتل عام و همین طور به دلیل توهم او برای تبدیل‌شدن به آخرین شوالیه معبد از مسیر اصلی منحرف شد. اما این شرایط نمی‌تواند این واقعیت را پنهان کند که مهاجرت گسترده و انبوه همچنان تهدیدی جدی برای نروژ است.
پس از حمله مرگبار برویک، شاهد شورش‌های پوپولیستی علیه مهاجرت انبوه به طور کلی و مهاجرت مسلمانان به طور خاص در سراسر اروپا هستیم. وضعیت موجود نتیجه مستقیم حملات برویک نیست اما واکنشی به شرایط مشابه است -جدایی و فاصله نخبگان از مردم- که برویک را به سمت این جنایت دردناک هدایت کرد.
۲۲ جولای در دو ساعت و ۲۳ دقیقه زمان خود، می‌توانست از تدوین بهتری بهره‌مند شود. به هر حال، فیلم مهمی است و ارزش دیدنش را دارد. اهمیت آن در این است که سازندگان فیلم نتوانستند تلاش برویک را برای مبارزه علیه شرایطی که او و بسیاری از مردم عادی نروژ آن را خیانت به کشور می‌دانند، مخفی کنند.

نروژ تنها ۵.۳۷ میلیون نفر جمعیت دارد. در طول چهار سال (۲۰۱۵-۲۰۱۸)، ۱۲۸ هزار مهاجر از کشورهای جهان سوم وارد نروژ شدند. از سال ۲۰۰۰، جمعیت کلی کشور به اندازه ۸۵۳,۹۹۶ افزایش یافت. از آن جا که نرخ تولد پایین از سطح جایگزینی قرار داشت، منطقی به نظر می‌رسد که این رشد جمعیت ناشی از مهاجران جدید و مهاجران دارای فرزند است. تا سال ۲۰۵۰، بومیان نروژ در اقلیت قرار خواهند گرفت.

منبع

مترجم زهرا مدرس

یک دیدگاه

  • شهروز گفت:

    البته آندرس بریویک در جزیره اوتایو ۶۹ نفر رو به قتل رسوند که در متن، به اشتباه عدد ۷۷ نفر ذکر شده (۷۷ نفر آمار کل قربانیان این قاتل نروژی بوده که حاصل بمب گذاری در ساختمانی اداری در اسلو و تیراندازی در جزیره اوتایو می شده)

دیدگاهتان را بنویسید