نوشته تئودور جان کازینسکی
مترجم: کیا ایران دوست
نکات قبل از مطالعه
مقاله توسط فردی آماتور ترجمه و تایپ شده است، پیشاپیش بابت هر گونه نقص و کاستی در این نسخه عذر میخواهم.
مقاله در بازهای زمانی تا سال ۱۹۹۵ و در کشور آمریکا نوشته شده، هنگام مطالعه برخی نکات و مثالها باید این چهارچوبهای مکانی و زمانی را در نظر گرفت.
برخی مثالهای مقاله که به گوش خواننده ایرانی آشنا نیست، به مثالهای آشنا تغییر یافتهاند (در انتقال مفهوم هیچ تصرفی صورت نگرفته).
مقاله بدون هیچ گونه سانسوری ترجمه شده است.
هر گونه تکثیر، انتشار یا ارجاع به این نسخه آزاد است.
عباراتی که درون پرانتز قرار دارند و به “.م.” ختم شدهاند توسط مترجم و برای فهم بهتر مطلب به متن اضافه شدهاند. سایر عبارات درون پرانتز، بخشی از متن اصلی هستند.
در مقاله گاهی به واژه FC بر خواهید خورد، این واژه مخفف عبارت Freedom Club (باشگاه آزادی) است که نویسنده مقاله خود را عضو آن میشمارد. (داستان تئودور کازینسکی معروف به یونابامبر را در اپیزود ۴۰ چنل بی تعریف کردیم.)
در بخش یادداشتها در انتهای مقاله، برخی جملات غیرضروری که به نظر کمکی به انتقال مفهوم نمیکنند حذف شدهاند. اما بخش اصلی کتاب بدون حتی یک کلمه حذفیات یا دخل و تصرف به فارسی برگردانده شده است.
بخش اول/ بخش دوم/ بخش سوم/ بخش چهارم/ بخش پنجم
کنترل رفتار انسان
۱۴۳- از زمان آغاز تمدن جوامع سازمان یافته مجبور بودهاند که بر روی انسانها فشار اعمال کنند تا سازمان و نظم اجتماعی بتواند به حیاتش ادامه دهد. نوع این فشارها در جامعهای تا جامعه دیگر با هم تفاوت دارند. برخی از این فشارها مادی و فیزیکی هستند (غذای ناکافی، کار بیش از حد، آلودگی محیطی) و برخی روانیاند (آلودگی صوتی، ازدحام جمعیت، اجبار برای تغییر رفتار انسان). در گذشته سرشت و ماهیت درون بشر تقریبن ثابت بوده یا نهایتن در حد خاصی نوسان داشته است، بنابراین جوامع فقط میتوانستند انسانها را تا حد مشخصی مجبور به تغییر و اطاعت کنند. وقتی حد تحمل انسانها پشت سر گذاشته شود به تدریج اوضاع شروع به بدترشدن خواهد کرد و مشکلاتی پیش خواهد آمد؛ شورش، جرم، فساد، شانه خالی کردن از کار و مسئولیت، افسردگی و مشکلات روانی دیگر، کاهش نرخ زاد و ولد و … بنابراین در نهایت یا جامعه از هم میپاشد یا عملکرد آن بسیار ناکارآمد میشود و توسط فرم کارا تری از جامعه جایگزین میشود (این جایگزینی میتواند سریع، کند، خشونتآمیز یا صلح آمیز باشد). (۲۵)
۱۴۴- بنابراین طبیعت و ماهیت انسان مرزهای مشخصی در برابر توسطعه و پیشرفت جوامع ایجاد میکند. افراد فقط تا حد خاصی تحمل فشار و اجبار وارده از سیستم و جامعه را دارند، نه بیشتر از آن. اما امروزه ممکن است این روند در حال تغییر باشد چرا که تکنولوژی مدرن در حال ابداع و اعمال راههایی نو برای تاثیر بر رفتار انسان و تنظیم آن است.
۱۴۵- جامعهای را تصور کنید که افراد را با شرایطی خاص مواجه کرده است، به شکلی که این شرایط بسیاری از اعضای آن جامعه را مغموم ساخته است، سپس به آنها ماده مخدری داده تا این غم و ناشادی را از آنها دور کند. این سناریو به نظر تخیلی میآید؟ در واقع این سناریو همین الان هم تا حدی در جامعه مدرن ما در حال وقوع است. این نکته پذیرفته شده است که شیوع افسردگی در دهههای اخیر به شدت افزایش داشته. ما باور داریم که این روند به دلیل گسیختگی و ایجاد مانع در “روند قدرت” به وقوع پیوسته است و در حال گستردهترشدن و شدت یافتن است (همانطور که در پاراگرافهای ۵۹ تا ۷۶ توضیح داده شد). اما حتی اگر ما درباره دلیل این افزایش افسردگی در حال اشتباه کردن باشیم، باز هم نمیتوان انکار کرد که چنین روندی قطعن باید دلایلی با ریشههایی در جامعه مدرن داشته باشد. جامعه مدرن به جای سعی در حل مشکلات و از بین بردن شرایطی که باعث افسردگی افراد شده است، به آنها داروی ضد افسردگی میدهد. در واقع داروهای ضد افسردگی ابزاری برای تغییر و تبدیل وضعیت درونی افراد هستند، به گونهای که فرد را قادر میسازند که شرایط اجتماعیای را که قبلن برای آنها غیرقابل تحمل محسوب میشد به خوبی تحمل کنند.
۱۴۶- داروهایی که عملکرد ذهن را تغییر میدهند تنها یک مثال از روشهای جدیدی هستند که به وسیله آنها جامعه مدرن ذهن افراد را کنترل میکند. بیایید تا به روشهای دیگر هم نگاهی بیاندازیم.
۱۴۷- امروزه روشها و تکنیکهای زیادی برای نظارت وجود دارد. دوربینهای مخفی امروزه در اکثر فروشگاهها و مکانهای دیگر وجود دارند. رایانهها برای جمعآوری اطلاعات عظیم از افراد جامعه و پردازش آن اطلاعات مورد استفاده قرار میگیرند. وقتی اطلاعاتی به این حجم و دقت از افراد جمع آوری شود،ظرفیت اعمال تهدید و زور نیز بر آنها افزایش مییابد (۲۶). همچنین ابزار مهم دیگر تبلیغات گسترده و عظیم است که رسانههای جمعی نقش انتقالدهنده آنها را بازی میکنند. روشهای کارآمد بسیاری برای پیروزی در انتخابات، فروش هرچه بیشتر محصولات یا تاثیر هرچه بیشتر بر دیدگاهها و نظرات مردم تکوین یافتهاند. همچنین صنعت سرگرمی به یک ابزار روانی مهم برای سیستم تبدیل شده است. در واقع سرگرمی برای افراد راهی برای فرار و گمشدن در خود را فراهم میکند. وقتی افراد در تلویزیون، ویدیو و … غرق میشوند، میتوانند استرسها، عصبانیتها، ناکامیها و نارضایتیهای خود را فراموش کنند. در بسیاری از جوامع اولیه و بدوی افراد وقتی کاری برای انجام دادن ندارند، ساعتها بدون انجام هیچ کار خاصی وقت خود را به نشستن یا قدمزدن میگذرانند، چرا که آنها با خود و جهان خود در صلح و هماهنگی هستند. اما اکثر مردم مدرن ابراز میکنند که باید دائمن در حال کار و فعالیت باشند و سرشان شلوغ باشد یا در غیر این صورت سرگرمی دیگری داشته باشند وگرنه کسل و خسته (Bored) خواهند شد (به نظر میرسد که احساس کسلی و بیحوصله بودن یا Boredom در کل احساسی مدرن است و حتی در هیچ متن یا سند تاریخی به آن اشارهای نشدهاست. م.)
۱۴۸- تکنیکها و روشهای دیگر حتی از این هم عمیقتر میشوند. آموزش دیگر روندی ساده نیست که در آن دانستن موجب دریافت توجه و تشویق و ندانستن موجب تنبیه و مجازات شود، بلکه به شکلی روزافزون در حال تبدیلشدن به روشی برای کنترل فرایند رشد و شکوفایی کودک است. برای مثال محیط مدرسه به نوعی آراسته و طراحی میشود که کودک به نوع خاصی از فراگیری و آموزش ترغیب و تشویق شود. روشهایی که در کلاسهای آموزش فرزند پروری به والدین آموخته میشوند روشهایی هستند که کودک را به گونهای بار خواهد آورد که ارزشهای سیستم را بپذیرد و به روش دلخواه سیستم رفتار کند. برنامههای “سلامت روحی و روانی”، تکنیکهای “پرورش کودک” و جلسات روان درمانی گرچه به ظاهر در راستای منافع فردی طراحی شدهاند اما در واقع افراد را تشویق میکنند که از سیستم و ارزشهای آن پیروی کند، درواقع بهای مقابله با سیستم (استرس روانی، اضطراب، احساس شکست و….) آن چنان زیاد است که رفتار کردن در راستای خواستههای سیستم برای افراد بسیار سادهتر از مقابله با آن است. پس سیستم وقتی فردی را برای پیروی از خود شستشوی مغزی میدهد، جوری عمل میکند که فرد فکر کند که در راستای منافع فردی خود عمل کرده است. آزار دادن کودکان مفهومی انتزاعی است که تقریبن در تمامی فرهنگها و برای تمامی افراد نکوهیده و ناپسند است. در واقع تنبیه و خشونت با یک کودک بدون هیچ دلیل خاصی در نظر همگان مذموم است. اما حالا بیایید که این مثال را کمی بسط و گسترش دهیم؛ آیا سیلی زدن به کودک حتی اگر در راستای حفظ نظم موجود و عادت دادن وی به سیستم باشد هنوز هم نوعی آزار محسوب میشود و مورد نکوهش است؟ جواب این سوال از نظر جامعه به شکل گستردهای به این نکته بستگی خواهد داشت که آیا این سیلی زدن در راستای جایگاه فرد در سیستم (برای مثال یاد دادن این نکته به او که نباید به بزرگتر خود بی احترامی کند. م.) است یا خیر. در واقع حتی واژه “آزار” امروزه طیف معنایی بسیار گستردهای را شامل میشود و تقریبن هر روش تربیتی که کودک توسط آن در راستای عادت کردن به سیستم حرکت نکند توسط خود سیستم “آزار” نامگذاری میشود. برنامههایی که امروزه برای جلوگیری از “آزار کودکان”طراحی شدهاند، هدفی فراتر از توقف ظلم و خشونت روا شده به کودکان را دنبال میکنند که این هدف همان کنترل تربیت و کنترل رفتارهای انسانها در راستای منویات سیستم است.
۱۴۹- تحقیق برای یافتن روشهای موثرتر برای کنترل رفتار انسان ادامه خواهد یافت. اما ما فکر میکنیم که تکنیکها و دستکاریهای روانی و تبلیغاتی برای تطبیق دادن انسانها با جهانی که تکنولوژی در حال ساختن آن است کافی نیست. احتمالن روشهای زیستی باید مورد استفاده قرار بگیرند. در این رابطه ما کمی قبل به داروهای ضد افسردگی اشاره کردیم. علوم اعصاب هم ممکن است راههای جدیدی برای تنظیم و دستکاری ذهن انسان پیدا کند. مهندسی ژنتیک و “ژن درمانی” هم اکنون آغاز شده است و هیچ تضمینی وجود ندارد که در نهایت از این روش برای تنظیم و دستکاری بخشها و سیستمهایی در بدن که بر کارکرد عصبی ذهن تاثیر دارند استفاده نشوند.
۱۵۰- همانگونه که در پاراگراف ۱۳۴ اشاره کردیم، به نظر جامعه صنعتی در حال ورود کردن به دورهای از استرس شدید است که احتمالن بخشی از آین مرتبط با تغییر رفتارهای انسان و بخشی دیگر مرتبط به مشکلات اقتصادی و زیست محیطی است. نکته جالب توجه این است که بخش قابل توجهی از این مشکلات اقتصادی و زیست محیطی هم خود ناشی از تغییر رفتارهای انسان است؛ بیگانهشدن به خود، اعتماد به نفس پایین، افسردگی و کینه توزی، میل به شورش، کودکانی که درس نمیخوانند، گروههای تبهکار، مصرف غیرقانونی مواد مخدر، تجاوز، سواستفاده جنسی از کودکان، سکس غیرایمن، بارداریهای دوران نوجوانی، رشد سرسامآور جمعیت، فساد سیاسی، نفرتهای نژادی، دشمنیهای قومی و قبیلهای، تضادهای مذهبی و ایدئولوژیک، افراط گرایی در سیاست، تروریسم، گروههای ضد دولتی و….. همه این موارد ذکر شده خود حیات سیستم را تهدید میکنند، بنابراین سیستم باید تلاشی عظیم را به کار گیرد تا بتواند رفتار افراد را کنترل کرده تا نتوانند به این شکل عملکرد و فعالیت سیستم را به خطر بیاندازند.
۱۵۱- از هم گسیختگی اجتماعی که امروزه مشاهده میکنیم به شکل قطعی تنها نتیجه شانس و بخت و اقبال نیست. در واقع تنها میتواند نتیجه شرایطی از زندگی باشد که سیستم به افراد تحمیل میکند (قبلن اشاره کردیم که مهمترین خصیصه این شرایط زندگی، اختلال در “روند قدرت” است). اگر سیستم موفق شود که کنترل کافی را بر رفتار انسان جهت بقای خود به عمل آورد آنگاه میتوان گفت که نقطه عطفی دیگر در تاریخ بشر پشت سر گذاشته شده است (فعلن این نبرد در جریان است). جامعه صنعتی-تکنولوژیک برای پیروزی در این نبرد و عبور از این نقطه عطف از روشهای روانی و روشهای زیستی یا هر دو استفاده خواهد کرد. در آینده سیستمهای اجتماعی بر نیازهای بشر منطبق نخواهند شد، بلکه این انسان است که بر نیازهای سیستم اجتماعی منطبق میشود (۲۷).
۱۵۲- به صورت عمومی، تسلط تکنولوژی بر رفتار انسان به وسیله یک حرکت تمامیتخواه و آشکار صورت نخواهد گرفت. هر قدمی در راستای کنترل بیشتر ذهن بشر، توسط سیستم به عنوان راه حلی برای مشکلاتی که اکنون با آن مواجه است معرفی خواهد شد، مانند از بین بردن الکلیسم، کاهش نرخ جرم و جنایت و یا بالا بردن نرخ تحصیلات دانشگاهی جامعه. حتی در بسیاری از موارد، توجیهات انساندوستانه هم وجود خواهد داشت. برای مثال هنگامی که یک روانپزشک برای یک بیمار داروی ضد افسردگی تجویز میکند این گونه به نظر میآید که در حال لطف کردن به آن بیمار است و حتی درمان نکردن و عدم تجویز دارو برای بیمار به گونهای غیرانسانی به نظر میرسد. هنگامی که والدین فرزند خود را به مدرسهای خاص و ویژه میفرستند تا به درس (مثلن!) علاقهمند شود، در واقع این کار را از ترس فراهم نشدن آیندهای همراه با رفاه انجام میدهند، شاید هم برخی از این والدین آرزو میکنند که کاش نیاز نبود که فرزندان خود را این گونه در معرض مغزشویی قرار دهند، اما چه کاری از دست آنها بر میآید؟ آنها نمیتوانند جامعه را عوض کنند و فرزند آنها اگر اینگونه تحصیل نکند ممکن است در آینده استخدام نشود. پس آنها فرزند خود را به این مدارس خاص میفرستند (لحن نویسنده در این چند جمله آخر حالت کنایه آمیز دارد. م.).
۱۵۳- بنابراین کنترل بر رفتار انسان نه تعمدن توسط دستهای از قدرتمندان و سیاستمداران، بلکه توسط جامعه اعمال شده، رشد کرده و عمیقتر میشود. این روند غیرقابل مقاومت خواهد بود، چرا که هر پیشرفت و تکاملی به صورت منفرد و جدا کاملن مفید به نظر خواهد رسید. برای مثال تکنیکهای تبلیغات میتوانند گاهی بسیار مفید باشند، مانند تبلیغات گسترده علیه آزار کودکان یا علیه نفرت و جنگ نژادی. یا مثلن آموزش مسائل جنسی مفید است (اما از طریق همین کارهای منفرد و مفید است که حرکت خزنده و مخرب تکنولوژی بسیار کم جلب توجه کرده و به راحتی در حال فتح جامعه بشری است. م.).
۱۵۴- فرض کنید که صفتی بیولوژیک کشف شده است که احتمال این که کودک در بزرگسالی مجرم شود را افزایش میدهد، همچنین فرض کنید که میتوانیم به وسیله ژن درمانی این خصوصیت را حذف کنیم(۲۹). البته که اغلب والدینی که فرزندانشان دارای این ژن است آنها را تحت ژن درمانی قرار خواهند داد. در واقع شاید این که تحت درمان قرار نگیرد حتی غیرانسانی باشد چرا که چنین کودکی در بزرگسالی زندگی رقتباری به عنوان یک مجرم خواهد داشت. اما جالب این جاست که اغلب جوامع بدوی در حالی که نه از روشهای نوین تربیت کودک استفاده میکنند و نه سیستمهای وحشیانه مجازات دارند اما درصد جرم و جنایت کمتری در مقایسه با جامعه ما دارند. از آنجایی که انسانهای مدرن نسبت به انسانهای اولیه تمایلات درونی خشونتگرایانه تری ندارند پس این جرم و جنایت بالا باید در اثر فشارهایی باشد که جامعه مدرن بر افراد اعمال میکند و بسیاری از افراد نمی توانند یا نمیخواهند خود را با آن تطبیق دهند. به این ترتیب درمانی که در جهت زدودن تمایلات مجرمانه استفاده میشود حداقل تا حدودی راهی برای باز-برنامه ریزی افراد است تا بیشتر با نیازهای سیستم هماهنگ شوند.
۱۵۵- جامعه ما از هرگونه رفتار یا فکر و ایدهای که برای سیستم ناخوشایند باشد با عنوان “بیماری” یاد میکند. در ظاهر هم قضیه موجه و صحیح به نظر میآید چرا که وقتی فردی با جایگاه خود در سیستم دچار مشکل میشود، علاوه بر ایجاد مشکل برای سیستم، حجم عظیمی از درد و رنج را هم برای خود به جان میخرد. بنابراین “فریب دادن” فرد برای هماهنگ کردن و جای دادن او در سیستم، به عنوان یک “درمان” برای این “بیماری” و در نتیجه امری مثبت تلقی میشود.
۱۵۶- در پاراگراف ۱۲۷ اشاره کردیم که اگر استفاده و کاربرد یک ابزار تکنولوژی در ابتدا “اختیاری” باشد لزومن بعدن هم اختیاری نخواهد ماند، چرا که این تکنولوژی جدید به شکلی جامعه را تغییر خواهد داد که پس از مدتی عملکرد طبیعی فرد بدون استفاده از آن تکنولوژی مختل خواهد شد. این قضیه در مورد تکامل رفتارها و روشهای زندگی انسانی نیز صادق است. در جهانی که اکثر افراد کودکان خود را وارد برنامههای آموزش پیچیده و طاقت فرسا میکنند، سایر والدین هم مجبور میشوند که فرزند خود را در چنین برنامههایی ثبت نام کنند، چرا که اگر این کار را نکنند در آینده فرزند آنها در مقایسه با سایر کودکان دچار مشکلاتی مانند عدم استخدامشدن میشود. یا تصور کنید که درمانی زیستی اختراع شده است که بدون عوارض جانبی سطح استرس روانی که در دنیای مدرن به آن مبتلا هستیم را کاهش میدهد. اگر اکثر مردم جهان درمانشدن توسط این دارو را انتخاب کنند سطح میانگین استرس روانی جامعه سریعن کاهش پیدا میکند، پس سیستم اکنون مجوز دارد که فشارهای استرسزای جدید و سطح بالاتری را اعمال کند. و این باز هم افراد بیشتری را مجاب خواهد کرد که دارو را دریافت کنند و این روند همچنان ادامه خواهد یافت. در نهایت فشارها چنان سنگین و مهیب خواهند شد که زنده ماندن بدون استفاده از درمان بیولوژیک تقریبن غیرممکن خواهد شد. در واقع هم اکنون هم به نظر میرسد در یکی از جنبههای جامعه مدرن چنین اتفاقی افتاده باشد و ابزاری به نام “سرگرمی تودهها” برای کم کردن یا حداقل فراموش کردن فشارهای روانی افراد به وجود آمده باشد. استفاده کردن از این “سرگرمی”ها کاملن دلخواه و اختیاری است، هیچ قانونی ما را مجبور نمیکند که تلویزیون ببینیم، به رادیو گوش دهیم، مجله بخوانیم یا….. ولی سرگرمیهای تودهها راهی برای فرار از واقعیت و کاهش استرس هستند و به همین دلیل هم اغلب به آن وابسته شدهایم. همه از کیفیت برنامههای تلویزیونی شکایت میکنند و با این حال به دیدن آن ادامه میدهند. تعداد کمی از افراد عادت دیدن تلویزیون را کنار گذاشتهاند، اما هیچکس نمیتواند یک روز خود را بدون انجام “هیچ” نوع سرگرمیای به پایان ببرد (با این وجود به نظر میآید تا کنون بسیاری از جوامع اولیه و بدوی وجود داشتهاند که در آنها افراد سرگرمی خاصی به جز سرگرمیهای محلیِ تکراری خود نداشتند و با این وجود اعضای آنها به خوبی زندگی عاری از سرگرمیهای مدرن را میگذراندند). بدون حضور صنعت شادی و سرگرمی سیستم توانایی نهادن این مقدار فشار استرس زا برما انسانها را نداشته و نخواهد داشت.
۱۵۷- اگر اینگونه فرض کنیم که جامعه صنعتی بقا خواهد داشت، احتمال این قضیه بالا خواهد بود که در نهایت تکنولوژی به دستاوردی برسد که توسط آن کنترل خود بر رفتار انسان را تکمیل کند. به صورت کاملن مستند و تأیید شدهای میدانیم که رفتار و تفکر انسان تا حد بسیار زیادی پایه و اساس بیولوژیک دارد، همان گونه که آزمایشها نشان دادهاند احساساتی مانند گرسنگی، رضایت، عصبانیت و ترس را میتوان با تحریک الکتریکی دقیق مناطق مختلفی از مغز به شکل مصنوعی به وجود آورد. خاطرات را میتوانیم به وسیله سیگنالهای الکتریکی دوباره زنده کنیم یا کاملن از بین ببریم. توهم و تغییرات خلق و خو را میتوان با مواد مخدر انجام داد. پدیدهای به نام روح غیرمادی ممکن است وجود داشته باشد یا نداشته باشد، اما در صورت وجود نمی تواند در سطح زندگی روزمره بر ممانیسمهای بیولوژیک غلبه کند چرا که اگر این گونه نبود پژوهشگران انقدر ساده با الکتریسیته یا دارو احساسات را دستکاری نمیکردند.
۱۵۸- احتمالن این ایده که همه افراد در سرشان الکترودهایی داشته باشند و رفتار و ذهنشان به وسیله این الکترودها کنترل شود غیرعملی و غیرواقع گرایانه به نطر برسد، اما این حقیقت که افکار و احساسات انسان تا این حد به دستکاری زیستی مستعد هستند نشان میدهد که مسئله کنترل رفتار انسان بیشتر از این که مسئلهای بنیادی و تئوری باشد، تنها مسئلهای درباره “چگونگی” تکنیکهای انجام این کنترل است، مسئلهای که کاملن در دسترس و حیطه علم و پژوهشهای علمی قرار دارد. اگر سابقه درخشان (!) جامعه خود در حل این گونه مسائل را در نطر بگیریم، خواهیم دانست که به زودی در این مسئله کنترل ذهن هم علم گشایشهایی حاصل خواهد کرد.
۱۵۹- آیا معرفی تکنولوژیای که بتواند رفتار انسان را کنترل کند با مقاومت عمومی رو به رو خواهد شد؟ اگر این اتفاق به یک باره بیوفتد و چنین تکنولوژیای بخواهد یکباره کنترل را به دست بگیرد قطعن همینگونه خواهد شد. اما از آن جا که این کنترل تکنولوژیک به صورت زنجیرهای بسیار بلند از تغییرات کوچک اعمال اثر خواهد کرد هیچگونه مقاومت عمومی موثری بر علیه آن شکل نخواهد گرفت (پاراگرافهای ۱۲۷ و ۱۳۲ و ۱۵۳ را ببینید).
۱۶۰- خطاب به همه آنهایی که فکر میکنند که همه این صحبتهای ما بیشتر شبیه به داستانهای علمی تخیلی است باید بگوییم که داستان علمی تخیلی دیروز همان واقعیت امروز است. انقلاب صنعتی به شکلی افراطی محیط زندگی و شیوه زندگی انسان را تغییر داده است و انتظار میرود که همانطور که به شکل فزاینده تکنولوژی در حال ورود به حوزه انسانی است، خود انسان هم به زودی به شکلی بنیادی تغییر کند. دقیقن همانگونه که محیط و شیوه زندگیاش تغییر کردهاند.
نژاد انسان در چند راهیِ حساس
۱۶۱- اکنون بیایید کمی به عقبتر یعنی همان وضعیت کنونی بازگردیم؛ طراحی وساخت روشهای بیولوژیک یا روانی برای تغییر دادن رفتار انسان و ادغام این روشها درون سیستم دو داستان کاملن مجزا هستند و مورد اخیر برای سیستم زحمت بیشتری را به دنبال دارد. برای مثال درمورد تکنیکهایی روانشناسی برای آموزش، ممکن است در آزمایشگاهها آزمایش شده و مشخص شده باشد که به خوبی عمل میکنند، اما در جهان واقعی به کار بردن و تلفیق آنها در سیستم آموزشی با دشواری مواجه است. هنوز هم در اکثر مدارس معلمها بیشتر درگیر این هستند که دانش آموزان خود را از مواد و اسلحه دور کنند (منظور کشور آمریکاست) تا این که از آخرین روشهای روانشناسی برای تبدیل آنها به نخبههای جامعه استفاده کنند. بنابراین علی رغم تمام پیشرفتهای تکنیکی و علمی مرتبط با رفتار انسان، سیستم تا امروز در کنترل کامل رفتار انسان موفقیتی بسیار چشمگیر نداشته است. افرادی که رفتار آنها بیشتر تحت کنترل سیستم است ممکن است تحت عنوان “بورژوا” شناخته شوند (حواسمان باشد که معنای واژه بورژوا در واقع بیشتر همان میانمایگی و متوسط بودن است، نه معنای متداول آن. م.). اما تعدادی فزاینده از افراد وجود دارند که به راههای مختلف در حال طغیان علیه سیستم هستند: گنگهای جوانان، فرقههای مذهبی، شیطان پرستان، نازیها، فعالان محیط زیستی رادیکال، گروههای شورشی مسلح و……
۱۶۲- سیستم اکنون در حال تلاشی مذبوحانه برای فائق آمدن بر مشکلات خاصی است که حیات آن را تهدید میکند. در این میان مشکلات مربوط به رفتار انسان از اهمیت بیشتری برخوردار هستند. اگر سیستم بتواند به زودی و با سرعت بر رفتار انسان کنترل پیدا کند به احتمال زیاد زنده خواهد ماند، در غیر این صورت اما سیستم فرو خواهد ریخت. ما فکر میکنیم که این موضوع در طی چند دهه آینده، به شکل دقیقتر حدود ۴۰ تا ۱۰۰ سال آینده مشخص خواهد شد.
۱۶۳- تصور کنید که سیستم از بحران چند دهه آینده جان سالم به در ببرد. انتظار میرود در آن زمان سیستم مسائل بنیادیای که با آن مقابله و تضاد داشتهاند را رفع کرده باشد یا حداقل تحت کنترل کامل و خلل ناپذیر درآورده باشد. به خصوص مسئله “اجتماعی کردن” انسانها؛ به این معنی که سیستم انسانها را چنان مطیع و رام میکند که رفتار آنها برای سیستم خطر خاصی را ایجاد نکند. اگر این هدف به سرانجام برسد، به نظر میرسد که دیگر هیچ مانع مهمی بر سر راه پیشرفت بیشتر تکنولوژی و رسیدنش به غایت نهایی خود که همان کنترل کامل بر هر آنچه که در سیاره زمین است، وجود نداشته باشد. در چنین روزی سیستم ممکن است که به یک سازمان و نظم فراگیر تبدیل شده باشد یا این که مانند زمان حاضر به چندین سازمان یا دولت جدا از هم تقسیم شده باشد که همزمان با هم رقابت و همکاری میکنند. در چنین روزی احتمالن آزادی انسان به طور تمام و کمال ناپدید شده و از میان رفته است، چرا که انسانهای منفرد و گروههای کوچک انسانی در برابر سازمانها و دولتهای بزرگ که با اَبَرسلاحهای روانی و بیولوژیک (که طراحی شدهاند تا توده مردم را فریب دهند) تجهیز شدهاند عملن ناتوان خواهند بود و ابزارهای فیزیکی استبداد مانند دوربینهای نظارت و…… این ناتوانی را بیشتر هم خواهند کرد. تنها تعداد بسیار اندکی از افراد قدرت حقیقی خواهند داشت و حتی خود همین افراد هم از آزادی بسیار محدودی برخوردار خواهند بود. همانگونه که امروزه سیاستمداران یا صاحبان شرکتها و کسب و کارهای بزرگ برای محافظت و نگه داشتن جایگاه قدرت خود مجبور به حفظ رفتار خود در گستره تقریبن محدودی از رفتارهای ممکن هستند.
۱۶۴- تصور نکنید زمانی که بحران چند دهه بعد پایان یابد (با فرض پیروزی سیستم) سیستمها توسعه روشها و تکنیکهای جدید برای کنترل انسانها و طبیعت را متوقف یا کُند خواهند کرد و در چنین روزی دیگر نیازی به افزایش هر چه بیشتر کنترل برای بقای سیستم وجود نخواهد داشت. باید بگوییم که داستان کاملن برعکس خواهد بود، به محض این که دوران سخت و حساس تمام شوند، سیستم کنترل خود بر انسانها و طبیعت را بسیار با سرعت بیشتر گسترش خواهد داد، چرا که در چنین روزی دیگر موانع و دشواریها قادر نخواهند بود حرکتش برای استیلا بر زندگی انسان را کند کنند. در واقع “بقا” هدف نهایی سیستم از گسترش کنترل خود نیست، بلکه همانطور که در پاراگرافهای ۸۷ تا ۹۰ شرح دادیم، متخصصان و دانشمندانی که سیستم را پیش میبرند این کار را به عنوان “فعالیتی جایگزین” برای ارضای نیاز خود به قدرت انجام میدهند. آنها در آن روز هم این کار را با شوقی به اندازه قبل یا حتی بیشتر انجام خواهند داد و به صورتی روزافزون به شناخت بدن و ذهن انسان و راههای دخالت در آنها خواهند پرداخت؛ البته که به خاطر تعالی و پیشرفت انسانیت!
۱۶۵- اما اکنون تصور کنید که استرسها و اصطکاکهای چند دهه آینده برای سیستم بسیار بار سنگینی داشته باشد. اگر سیستم سقوط کند ممکن است دورهای از بی نظمی و آشوب یا به عبارتی دیگر “دورانی پر دردسر” را آنگونه که قبلن هم در تاریخ به آن اشاره شده است، تجربه کنیم و از سر بگذرانیم. پیشبینی این که از پس این دوران بی نظمی و آشوب چه دورانی برخواهد خاست غیرممکن است، اما به هر حال به نژاد انسان شأنی دوباره بخشیده خواهد شد. بزرگترین خطر این خواهد بود که در چند سال نخستین پس از آشوب جامعه صنعتی ممکن است در صدد بازآرایی و بازگشت به صحنه باشد، به خصوص توسط افراد تشنه قدرتی که شوق راه اندازی دوباره چنین سیستمی را خواهند داشت.
۱۶۶- بنابراین دو وظیفه بر دوش کسانی که از بردگی نژاد انسان توسط جامعه صنعتی – تکنولوژیک متنفر هستند وجود دارد؛ اول این که باید تا میتوانیم استرس و اصطکاک درون سیستم را افزایش دهیم تا احتمال فروپاشی سیستم یا ضعیفشدن آن و فراهمشدن زمینه برای انقلاب بالا رود. دوم این که باید ایدئولوژیای را گسترش و تکثیر دهیم که با تکنولوژی و سیستم صنعتی – تکنولوژیک مخالفت کند. چنین ایدئولوژیای میتواند مبنایی برای انقلاب قرار گیرد و مهمتر این که کمک خواهد کرد که پس از فروپاشی احتمالی، جامعه صنعتی در پوششی جدید به صحنه باز نگردد.
رنج انسان
۱۶۷- سیستم صنعتی تنها به دلیل حرکات و فعالیتهای انقلابی فرو نخواهد ریخت. در واقع سیستم به حملات انقلابی آسیب پذیر نخواهد بود مگر این که مشکلات درونی خودش آن را با دشواری مواجه کرده باشد. پس اگر سیستم قرار باشد فرو بریزد، این اتفاق به شکل ناگزیر خواهد افتاد، چه به صورت خود به خودی، چه به کمک انقلابیها و در طی یک روند طولانیتر. اگر سقوط ناگهانی باشد از آن جایی که کره زمین بدون تکنولوژی توانایی تغذیه کردن جمعیت در حال انفجار خود را ندارد، تعداد زیادی جان خود را از دست خواهند داد. در حالت دیگر، اگر این پروسه تدریجیتر باشد انسانها خواهند توانست که از طریق کاهش نرخ تولید مثل و آمادگی بیشتر، تا حدی از مرگهای عظیم و گسترده جلوگیری کنند، اما حتی در همین حالت هم پروسه غیرصنعتیشدن دوباره جهان بسیار دردناک و آشوبناک خواهد بود. سادهلوحانه است که اگر فکر کنیم تکنولوژی را میتوان طی یک روند بسیار نرم و تدریجی و مدیریت شده محو کرد، به خصوص که واکنشهای عشّاق تکنولوژی و عشّاق قدرت را هم باید در نظر گرفت. با این اوصاف آیا تلاش و کوشش در جهت سقوط تعمدانه سیستم، ظالمانه و غیرمنصفانه است؟ شاید بله، شاید هم نه. نکته اول این که انقلابیون نخواهند توانست سیستم را پایین بکشند مگر این که سیستم خود تا حدی ضعیف شده باشد. همچنین باید توجه داشت که هر چه سیستم بزرگتر شود تبعات فروپاشی آن هم گستردهتر و عمیقتر خواهد شد. پس انقلابیون در واقع هرچه شروع روند فروپاشی را تعجیل کنند از شدت و گستره فاجعه کاستهاند.
۱۶۸- نکته دوم این که فرد باید مواردی مانند سختی کشیدن و مرگ را در برابر نبود آزادی و شأن انسانی بسنجد. برای بسیاری از ما، آزادی و حفظ شأن انسانی بسیار مهمتر از داشتن عمری طولانی یا اجتناب از درد و سختی فیزیکی است. همه ما زمانی خواهیم مُرد، بهتر است در حال جنگیدن برای بقا یا رسیدن به هدفی بمیریم تا این که یک زندگی طولانی پوچ و بیهدف داشته باشیم.
۱۶۹- نکته سوم این که بقای سیستم ممکن است به اندازه یا حتی بیشتر از سقوط آن باعث به وجود آمدن درد و رنج شود. سیستم همین الان هم در حال اعمال رنجی عمیق و بزرگ در سراسر جهان است. فرهنگهای کهنی که سالها به افراد رابطهای دو سویه و توأم با رضایت با یکدیگر و با محیط را اعطا کرده بودند در اثر تماس با جهان مدرن از هم پاشیده شدهاند و نتیجه این تماس چیزی جز مشکلات اقتصادی، محیطی، اجتماعی و روانی نبوده است. یکی از اثرات صنعتیشدن جامعه این بوده است که در سراسر جهان کنترلهای سنتی بر میزان رشد جمعیت برداشته شده است و نتیجه آن انفجار جمعیت و تبعات ناشی از آن بوده است. همچنین اثر دیگر بقای سیستم، حجمی عظیم از رنج و مشکلات روانی در کشورهای به ظاهر خوشبخت غربی است. کسی نمی داند که در اثر سوراخشدن لایه اوزون چه پیش خواهد آمد، سرانجام اثر گلخانهای چه خواهد شد و دیگر مشکلات زیست محیطی که اکنون نمیتوانیم پیشبینی کنیم. همچنین زمان نشان داده است که حتی تکنولوژیهای خطرناکی مانند انرژی هستهای را نمیتوان خارج از اختیار حکومتهای دیکتاتوری و بیمسئولیت جهان سومی نگه داشت، اکنون تصور کنید که تکنولوژیهایی مانند مهندسی پیشرفته ژنتیک در دستان کشورهایی مانند کره شمالی یا عراق چه سرانجام و نتیجهای خواهند داشت.
۱۷۰- عشّاق تکنولوژی خواهند گفت که: ولی علم همه این مسائل را حل خواهد کرد! علم با خشکسالی و قحطی مبارزه خواهد کرد، رنج روانی را حذف خواهد کرد و همه را سلامت و خوشحال خواهد کرد! بله حتمن این اتفاقها خواهد افتاد، همانطور که ۲۰۰ سال پیش هم چنین وعدههایی داده شده بود. آن زمان هم گفته شد که انقلاب صنعتی قرار است فقر و بیماری را حذف کند، همه را خوشحال کند و … اما نتیجه واقعی بسیار متفاوت بوده است. عشّاق تکنولوژی در درک و فهم مسائل و مشکلات اجتماعی بسیار ساده لوح (یا شاید خود فریب) هستند. آنها درک نمیکنند (یا شاید کتمان میکنند) که وقتی تغییرات بزرگ، حتی آنهایی که به نظر مفید میآیند در جامعهای اعمال میشوند، باعث زنجیرهای طویل از از تغییرات غیرقابل پیشبینی دیگر خواهند شد (پاراگراف ۱۰۳). نتیجه از هم گسیختگی اجتماع خواهد بود. پس بسیار محتمل است که عشّاق تکنولوژی در حین تلاشهایشان برای پایان دادن به فقر و بیماری یا خوشحال و سعادتمند کردن انسانها، به شکل ناخواسته سیستمهای اجتماعی جدیدی بسازند که حتی از سیستمهای امروزی مشکل زاتر و ناقصتر باشند. برای مثال دانشمندان ادعا میکنند که با رشد دادن گیاهان جدید که از لحاظ ژنتیکی مهندسی شدهاند، قحطی را ریشه کن خواهند کرد. اما همین عمل خود باعث رشد جمعیت بیشتر و سریعتر خواهد شد و همین ازدحام جمعیت خود باعث افزایش مشکلاتی از قبیل استرس، خشونت و مشکلاتی دیگر خواهد شد. این مورد مثالی از مشکلات “قابل پیشبینی” بود که پیش خواهند آمد، اما ما تاکید میکنیم که طبق تجربههای به دست آمده از گذشته، حجم بزرگی از مشکلاتی که به وجود خواهند آمد امروزه غیرقابل پیشبینی هستند (پاراگراف ۱۰۳). واقعیت این است که از زمان انقلاب صنعتی، تکنولوژی مشکلات بیشتری را “به وجود آورده” تا این که “حل” کرده باشد. بنابراین زمان بسیار زیادی نیاز است تا عشّاق تکنولوژی بتوانند با آزمایش و خطا عیبها و ایرادات دنیای قشنگِ نو ساخته شده توسط خود را دریابند و در همین مدت رنج بزرگی بر مردم اعمال خواهد شد. پس اصلن مشخص نیست که بقای جامعه صنعتی باعث رنج کمتری نسبت به از هم پاشیدن آن شود. تکنولوژی انسان را وارد چاهی کرده که به نظر نمی رسد راه خروج آسانی داشته باشد.
ادامه دارد…
یادداشتها
۲۳- نفع و سود شخصی همیشه لزومن به صورت مادی نیست، گاهی میتواند به صورت موارد دیگر مانند تبلیغ و گسترش دین یا ایدئولوژی مورد نظر آن فرد باشد که به وسیله ارضا نیازهای روانی او به وی سود میرساند.
۲۴- یک شرط و پیش نیاز: به نفع سیستم است که اجازه وجود برخی درجات از آزادیهای محدود را در بعضی مناطق بدهد. برای مثال آزادی اقتصادی (البته همراه با محدودیتهای خاص و مورد علاقه سیستم) در گسترش رشد اقتصادی موفق بوده، اما آزادی فقط به صورت برنامهریزی شده و محدود است که مورد علاقه سیستم است، فرد همیشه باید توسط قلادهای کنترل شود، حتی اگر این قلاده بلند باشد و تا حدودی به فرد توهّم آزادی دهد (پاراگرافهای ۹۴ و ۹۷ را نگاه کنید).
۲۵- ما نمیخواهیم بگوییم که کارایی و پتانسیل بقای یک جامعه همیشه نسبت عکس با میزان فشاری که جامعه بر مردم اعمال کرده است، داشته است، منظور ما اصلن این نیست. حتی میتوان مشاهده کرد که برای مثال جوامعی بدوی افراد خود را تحت فشار کمتری قرار داده بودند اما چنین جوامعی همیشه در تقابل با جامعهای مانند اروپا شکست میخوردند. البته که به خاطر برتریهایی که تکنولوژی به اروپاییان بخشیده بود.
۲۶- اگر فکر میکنید هرچه قانون بهتر اعمال شود به دلیل این که جرم و جنایت را سرکوب و کنترل خواهد کرد اوضاع مناسبتر خواهد شد باید به این نکته فکر کنید که آنچه از دید سیستم “جرم” محسوب میشود، ممکن است از دید من و شما جرم نباشد. امروزه استعمال ماری جوانا یا حمل سلاح گرم در برخی ایالات جرم محسوب میشود، شاید هم در آینده تملک هر گونه سلاح جرم محسوب شود. در برخی کشورها مخالفت سیاسی با حاکمیت جرم محسوب میشود و هیچ تضمینی وجود ندارد که در آمریکا هم روزی چنین وضعیتی برقرار نشود، چرا که هیچ حکومت و قانونی تا ابد دوام نخواهد آورد. اکر جامعهای نیازمند به اعمال وسیع و شدید قانون باشد قطعن مشکلی در بنیان آن جامعه وجود دارد: احتمالن در آن جامعه مردم تحت فشار فراوان هستند و قوانین را صرفن چون مجبور هستند، رعایت میکنند.
۲۷- مطمئنن جوامع پیشین هم ابزارهایی برای تاثیر بر رفتار انسانها داشتهاند، اما این ابزار در مقایسه با ابزارهای امروزی مانند تکنولوژی، بسیار کم تاثیر و بدوی بودهاند.
۲۸- با این حال برخی روانشناسان به صورت علنی نظرات خود که حاوی بیحرمتی به آزادی انسان است را ابراز کردهاند. همچنین در کتاب Omni چاپ آگوست ۱۹۸۷ سخنی از ریاضیدانی به نام Claude Shannon نقل شده است به این مضمون که: من روزی را تصویر میکنم که انسان نسبت به ربات، همانند سگ برای انسان شده است و من در چنین روزی از رباتها طرفداری میکنم.
۲۹- این داستان علمی تخیلی نیست! پس از نوشتن این مقاله، متنی در Scientific American منتشر شد مبنی بر تلاش فعالانه دانشمندان در پیشبرد طرحی برای شناسایی مجرمان بالقوه آینده و تلاش برای درمان و اصلاح بیولوژیکی و روانی آنها.
سلام، مرسی از زحمتی که بابت ترجمه این متن طولانی کشیدید. در این قسمت شماره زیرنویسها به هم ریخته هست، میشه یه مرور کنین؟
ممنون