نوشته تئودور جان کازینسکی
مترجم: کیا ایران دوست
نکات قبل از مطالعه
مقاله توسط فردی آماتور ترجمه و تایپ شده است، پیشاپیش بابت هر گونه نقص و کاستی در این نسخه عذر میخواهم.
مقاله در بازهای زمانی تا سال ۱۹۹۵ و در کشور آمریکا نوشته شده، هنگام مطالعه برخی نکات و مثالها باید این چهارچوبهای مکانی و زمانی را در نظر گرفت.
برخی مثالهای مقاله که به گوش خواننده ایرانی آشنا نیست، به مثالهای آشنا تغییر یافتهاند (در انتقال مفهوم هیچ تصرفی صورت نگرفته).
مقاله بدون هیچ گونه سانسوری ترجمه شده است.
هر گونه تکثیر، انتشار یا ارجاع به این نسخه آزاد است.
عباراتی که درون پرانتز قرار دارند و به “.م.” ختم شدهاند توسط مترجم و برای فهم بهتر مطلب به متن اضافه شدهاند. سایر عبارات درون پرانتز، بخشی از متن اصلی هستند.
در مقاله گاهی به واژه FC بر خواهید خورد، این واژه مخفف عبارت Freedom Club (باشگاه آزادی) است که نویسنده مقاله خود را عضو آن میشمارد. (داستان تئودور کازینسکی معروف به یونابامبر را در اپیزود ۴۰ چنل بی تعریف کردیم.)
در بخش یادداشتها در انتهای مقاله، برخی جملات غیرضروری که به نظر کمکی به انتقال مفهوم نمیکنند حذف شدهاند. اما بخش اصلی کتاب بدون حتی یک کلمه حذفیات یا دخل و تصرف به فارسی برگردانده شده است.
بخش اول/ بخش دوم/ بخش سوم/ بخش چهارم/ بخش پنجم/ بخش ششم/ بخش هفتم
دو نوع تکنولوژی
۲۰۷- بحثی که ممکن است علیه انقلاب ما مطرح شود این است که این انقلاب محکوم به شکست است چرا که در طول تاریخ، تکنولوژی همیشه در حال پیشرفت بوده است و هیچگاه عقبگرد نداشته، پس برگرداندن تکنولوژی به عقب غیرممکن است. اما این ادعا اشتباه است.
۲۰۸- ما دو نوع متفاوت از تکنولوژی را از هم جدا میکنیم، دو نوعی که ما آنها را تکنولوژی “کوچک مقیاس” و تکنولوژی “وابسته به سازمان” مینامیم. تکنولوژی کوچک مقیاس نوعی از تکنولوژی است که میتواند توسط جوامع کوچکتر و بدون کمک و یاری خارجی مورد استفاده قرار گیرد. تکنولوژی وابسته به سازمان نوعی از تکنولوژی است که به سازمانها و سیستمهای اجتماعی بزرگ وابسته است. ما هیچگاه عقبگرد در تکنولوژیهای کوچک مقیاس را مشاهده نکردهایم، اما تکنولوژی وابسته به سازمان هنگامی که آن سازمان مشخص سقوط کند، عقبگرد کرده و محو میشود. مثال: وقتی که امپراطوری روم سقوط کرد، تکنولوژیهای کوچک مقیاس باقی ماندند چرا که هر روستایی هوشمندی میتوانست چیزی مانند چرخ چاه آب را دوباره بسازد، هر آهنگر ماهری میتوانست باز هم ظروف فلزی رومی را از نو بسازد و …، اما تکنولوژیهای وابسته به سازمان عقبگرد کردند و محو شدند. کانالهای انتقال آب آنها دیگر هیچگاه ساخته نشدند، تکنیکهای جادهسازی آنها برای همیشه مدفون شدند، سیستم فاضلاب شهری رومی برای همیشه فراموش شد و ….
۲۰۹- دلیل اینکه تکنولوژی به نظر همیشه در حال پیشرفت بوده است این است که تا حدود یک یا دو قرن پیش از انقلاب صنعتی، غالب تکنولوژی از نوع “کوچک مقیاس” بود، اما بیشتر تکنولوژی به وجود آمده و گسترشیافته از آن زمان تا کنون از نوع “وابسته به سازمان” بوده است. برای مثال یخچال را در نظر بگیرید؛ بدون وجود قطعات ساختهشده توسط کارخانه یا عملیات انجامگرفته توسط ماشینهای کارخانه، ساخت آن برای انسان عملن غیرممکن خواهد بود. اگر بر اثر معجزهای آنها موفق به ساخت یک عدد از آن شوند، بدون وجود منبعی از انرژی الکتریکی برای آنها بلااستفاده خواهد بود، پس آنها باید روی رودخانهای سد بسازند و ژنراتور هم بسازند، خود ژنراتور به میزان عظیمی سیم مسی نیاز دارد، تصور کنید که آن مقدار عظیم سیم مسی قرار باشد بدون تکنولوژی مدرن ساخته شود و آن گاز مناسب استفاده در یخچال را از کجا تهیه خواهند کرد؟ بسیار سادهتر خواهد بود که آنها غذای خود را در خانههای یخی یا توسط دفنکردن یا خشککردن آن نگهداری کنند، همانگونه که قبل از اختراع یخچال انجام میشد.
۲۱۰- بنابراین واضح است که اگر سیستم صنعتی به یکباره کاملن نابود شود، تکنولوژی ساخت یخچال هم سریعن از میان خواهد رفت. همین نکته برای سایر تکنولوژیهای “وابسته به سازمان” نیز صادق است. و به محض این که چنین تکنولوژیهایی نابود شدند قرنها طول خواهد کشید تا دوباره به وجود آیند، همانطور که در ابتدا هم پس از طی فرایندی به طول چندین قرن به وجود آمدند. یک جامعه صنعتی اگر بخواهد بدون کمک بیرونی دوباره از خاکستر خود برخیزد باید مراحل مشخصی را طی کند: ابزار خواهد ساخت که بتواند با آنها ابزارهای جدید بسازد تا باز هم با آنها ابزارهای جدید بسازد و …، همچنین پروسهای بسیار طولانی از رشد و گسترش اقتصادی و همچنین سازماندهی اجتماعی لازم است. (منظور کلی این است که زمان مورد نیاز برای بازتولید جامعه صنعتی بسیار زیاد است). نکتهی دیگر این که در آن زمان حتی در غیاب ایدئولوژیای که مخالف تکنولوژی باشد هم هیچ تضمینی وجود ندارد که افراد به ساختن دوباره جامعه صنعتی علاقهای داشته باشند. شوق و اشتیاق فراوان برای “پیشرفت” پدیدهای مختص به فرم مدرن جامعه است و به نظر میرسد که قبل از حوالی قرن ۱۷ در کل وجود خارجی نداشته است.
۲۱۱- در اواخر قرون وسطی، چهار تمدن وجود داشتند که تقریبن به یک اندازه پیشرفت کرده و توسعه یافته بودند: اروپا، جهان اسلام، هند و شرق دور (چین، ژاپن، کره). سه تا از این تمدنها کم و بیش ثابت ماندند. کسی نمیداند که چرا اروپا در آن زمان شروع به حرکت و پیشرفت کرد. تاریخدانان فرضیههایی دارند اما اینها تنها حدس و گمان هستند. به هر حال، واضح است که پیشرفت سریع به سمت یک جامعه تکنولوژیک تنها در شرایطی خاص انجام میپذیرد، بنابراین دلیلی وجود ندارد که تصور کنیم که یک عقبگرد یا ثابتماندن پایدار تکنولوژیک، قابل تحقق نیست.
۲۱۲- آیا جامعه “در نهایت” دوباره به سمت حالتی صنعتی – تکنولوژیک حرکت خواهد کرد؟ (منظور پس از انقلاب فرضی است.م.) شاید، اما هیچ دلیلی برای نگرانشدن و فکر کردن به این موضوع وجود ندارد، از آنجایی که ما نمیتوانیم رویدادهای ۵۰۰ یا ۱۰۰۰ سال آینده را پیشبینی کنیم، بهتر است آن مشکلات توسط افرادی که در آن عصر زندگی خواهند کرد بررسی و حل و فصل شوند.
خطر چپ گرایی
۲۱۳- چپگرایان به دلیل نیاز ذهنیشان به شورش و عضو بودن در یک حرکت اعتراصی (محتوای آن هرچه که باشد) غالبن در جنبشهایی عضو خواهند شد که هدفها و آرمانهای آنها در ابتدا چپگرایانه نیست. این سرازیرشدن چپگرایان میتواند به سادگی یک حرکت غیر چپگرایانه را به حرکتی چپگرا تبدیل کند. به این ترتیب اهداف و آرمانهای چپگراها جایگزین اهداف قبلی و اصلی آن حرکت خواهد شد و حرکت را از مسیر اصلی خود منحرف خواهد کرد.
۲۱۴- برای پیشگیری از این اتفاق، جنبشی که طبیعت را ستایش میکند و با تکنولوژی مخالفت میکند (تا حدودی منظور FC است.م.) باید موضعی ضد چپ بگیرد و از هر نوع همکاری با آنها اجتناب ورزد. چپگرایی در بلند مدت با طبیعت وحشی، با آزادی انسان و با نابودی تکنولوژی مدرن ناسازگار است. چپگرایی تکثرگرا و جمعگرا است؛ به دنبال این است که همهی جهان را دور هم جمع کند (هم طبیعت و هم گونهی انسان را) و به کلّیتی واحد تبدیل کند. اما این امر مستلزم مدیریت طبیعت و زندگی انسانها به وسیلهی جامعهای سازمانیافته است و این خود مستلزم وجود تکنولوژی پیشرفته است. شما تا زمانی که حمل و نقل و ارتباطات از راه دور و سریعالسیر نداشته باشید جهانی واحد و متحد هم نخواهید داشت. شما بدون ابزارهای پیشرفته روانی قادر نخواهید بود همه مردم را مجبور کنید که همدیگر را دوست داشته باشند و با هم زندگی کنند. شما نمیتوانید جامعهای “سازمانیافته” و “برنامهریزی شده” را بدون در اختیار داشتن بنیانهای تکنولوژیک خلق کنید. مهمتر از همه، چپگرایی به وسیله نیاز به قدرت، جهتدهی و تغذیه میشود و چپگرا این قدرت را در حالتی جمعگرا، یعنی از طریق یک جنبش یا سازمان میطلبد. چپگرایی هیچگاه تکنولوژی را پس نخواهد زد، چرا که همین تکنولوژی ارزشمندترین منبع “قدرت جمعگرا” برای آنها است.
۲۱۵- آنارشیست (۳۴) هم طالب قدرت است، اما او قدرت را در معیاری فردی یا در سطح گروههای کوچک میخواهد؛ او میخواهد که افراد و گروههای کوچک قادر به کنترل و تغییر شرایط زندگی خودشان باشند. او با تکنولوژی مخالف است چرا که انسانها و گروههای کوچک را به سازمانهای بزرگ وابسته میکند.
۲۱۶- برخی چپگرایان ممکن است در ظاهر با تکنولوژی مخالفت کنند، اما این مخافت تنها تا زمانی ادامه خواهد داشت که آنها خارج از دایره قدرت باشند و تکنولوژی توسط آنها کنترل نشود. اگر روزی چپگرایی در جامعه غالب و مسلط شود، تکنولوژی به ابزار قدرت در دستان آنها تبدیل خواهد شد و آنگاه خواهید دید که با نهایت شور و اشتیاق از تکنولوژی استفاده کرده و حتی آن را ترجیح میدهند. در واقع آنها الگویی را از خود نشان خواهند داد که چپگرایی بارها و بارها تا کنون نشان داده است؛ هنگامی که بولشویکها در روسیه خارج از دایرهی قدرت بودند به شدت با سانسور رسانهها و وجود سرویس پلیس مخفی مخالف بودند، از حقوق اقلیتهای مذهبی حمایت میکردند و …، به محض اینکه بولشویکها خود به قدرت رسیدند، نظام سانسور بسیار شدیدتر و پلیس مخفی بسیار بیرحمتری از هر آنچه در دوران تزارها وجود داشت به راه انداختند، در سرکوب اقلیتهای مذهبی هم پا به پای تزارها پیش رفتند. در ایالات متحده، دو دهه پیش که چپگرایان در دانشگاهها در اقلیت بودند، استادان دانشگاه چپگرا مدافعان سرسخت آزادیهای آکادمیک بودند، اما امروزه همین افراد نشان دادهاند که از هر فرد دیگری برای سلب آزادیهای آکادمیک دیگران آمادهتر هستند (این وضع امروزه بسیار بدتر از زمان نگارش این مقاله شده است.م.). اتفاق مشابه برای تکنولوژی هم خواهد افتاد، همین که چپگرایان به آن دست پیدا کنند، شروع به استفاده از آن برای سرکوب همگان خواهند کرد.
۲۱۷- در انقلابهای پیشین چپگرایانی که بیش از همه تشنهی قدرت بودهاند به کرّات با انقلابیون غیرچپگرا همراه و همرزم شدهاند، سپس آنها را دور زدهاند تا قدرت را برای خود قبضه کنند. Robespierre این اقدام را در فرانسه، Bolshevik ها در روسیه، کمونیستها آن را در اسپانیا در سال ۱۹۳۸ و کاسترو و پیروانش آن را در کوبا انجام دادند. با توجه به سابقهی چپگرایی، همکاری با چپگرایان توسط انقلابیون غیرچپگرا، احمقانهترین اقدام ممکن خواهد بود.
۲۱۸- متفکران متعددی مطرح کردهاند که چپگرایی نوعی دین و آیین است. در واقع چپگرایی را نمیتوان به معنای مطلق “دین” خواند، چرا که چپگرایی وجود هیچ موجود ماورا الطبیعهای را باور ندارد. اما برای چپگرا، چپگرایی دقیقن همان نقش روانی را بازی میکند که دین در برخی افراد بازی میکند. چپگرا “نیاز دارد” تا به چپگرایی باور داشته باشد. این قضیه نقشی اساسی در وضعیت روانی او بازی میکند. دقیقن مانند دینداران، عقاید چپگرا هم به وسیله منطق یا واقعیت قابل تغییر دادن نیستند. چپگرا اعتقاد عمیقی دارد که عقاید او مطلقن و همیشه صحیح هستند. همچنین او برای خود نهتنها “حق” بلکه “وظیفه” قائل میشود که روش و شیوه تفکر و زندگی چپگرایانه را بر بقیه مردم هم اعمال کند (در هر حال، بسیاری از افرادی که ما از آنها به عنوان چپگرا یاد میکنیم خود را چپگرا نمیدانند و سیستم فکری خود را هم چپگرایانه نمیدانند. ما واژه چپگرایی را استفاده میکنیم چرا که هیچ واژهی بهتری برای اشاره به طیف شامل فمنیست، مدافعان حقوق همجنسگرایان و … نمیشناسیم و همچنین به این دلیل که این جنبشها نزدیکی زیادی با ریشههای چپ دارند، پاراگرافهای ۲۲۷ تا ۲۳۰ را مشاهده کنید).
۲۱۹- چپگرایی نیرویی خودکامه است. هر کجا که چپگرایی حاضر است، به خصوصیترین جوانب زندگی سرک میکشد و تمایل دارد که هر نوع ایدهای را در قالب عقاید چپ بازسازی و ارائه کند. تا حدودی این مسئله به خاطر ویژگی شبه دینی چپگرایی است: هر ایدهای که با باورهای چپگرایی در تضاد باشد نوعی گناه تلقی میشود. مهمتر از آن، چپگرایی خودکامه است چون در وهلهی اول چپگرایی میلی سیریناپذیر به قدرت دارد. چپگرا سعی دارد که نیاز خود به قدرت را از طریق عضویت و شناخت هویت خود با یک جنبش اجتماعی ارضا کند و “روند قدرت” را به وسیله مشارکت در رسیدن جنبش به اهداف خود، طی کند (پاراگراف ۸۳ را ببینید). اما صرف نظر از این که جنبش چقدر در دستیابی به اهدافش موفق بوده، چپگرا هیچوقت ارضا نخواهد شد، چرا که فعالیت او در جنبش تنها یک “فعالیت جایگزین” است (پاراگراف ۴۱ را ببینید): به این معنی که انگیزهی اصلی چپگرا رسیدن به آرمانهای والای چپگرایی نیست، بلکه در واقع او به وسیلهی احساس قدرتی که از دنبالکردن و رسیدن به اهداف اجتماعی دریافت میکند، تغذیه میشود (۳۵). به این ترتیب چپگرا هیچگاه توسط هدفهایی که تاکنون به آنها رسیده خشنود نمیشود و نیاز او به روند قدرت همیشه او را به داشتن اهداف جدید ترغیب میکند. چپگرا خواستار فرصتهای برابر برای اقلیتهاست، وقتی به آن میرسد این با خواستار برابری آماری دقیق دستاوردها و موفقیتهای اقلیتها با اکثریت میشود. همچنین تا وقتی که حتی یک نفر به خود اجازه دهد که در گوشهی ذهنش دید بدی به یک اقلیت خاص داشته باشد، چپگرا وظیفه خود میداند که او را آگاه و متنبه کند. و اقلیتهای نژادی کافی نیستند، هیچکس نباید اجازه داشته باشد که دیدگاهی منفی به همجنسگرایان، معلولان، افراد چاق، افراد پیر، افراد زشت و … داشته باشد. برای آنها کافی نیست که عموم مردم از مضرات سیگار آگاه شوند، بلکه باید روی هر بسته سیگار کاغذهای هشداردهنده چاپ شود. احتمالن قدم بعدی هم ممنوعشدن کامل تبلیغات سیگار است و در نهایت آنها تا زمانی که سیگار و تنباکو به کلی ممنوع نشوند راضی نخواهند شد. احتمالن پس از آن هم نوبت الکل یا فست فود است. این فعالان در برابر آزار کودکان جنگیدند که البته امری مثبت بود، اما اکنون میخواهند هرگونه لمس کودک را ممنوع کنند. وقتی آن را هم به انجام برسانند آن گاه شروع به تلاش برای ممنوعکردن موضوع یا مادهای دیگر خواهند کرد. آنها راضی نخواهند شد تا وقتی که بر همه چیز و همهی روندها کنترل کامل داشته باشند.
۲۲۰- تصور کنید که از چپگرایان خواسته اید که لیستی از مواردی که به نظر آنها در جامعه اشتباه است تهیه کنند. و سپس تصور کنید که هر تغییر اجتماعی که خواست آنان است را اعمال کرده اید. با اطمینان میتوان گفت پس از حداکثر چند سال، اکثر چپگرایان مورد جدیدی برای شکایتکردن پیدا خواهند کرد، خطا و نا بهسامانی جدیدی برای اصلاح پیدا خواهند کرد. بار دیگر یادآوری میکنیم که چپگرا بیشتر از این که دغدغه مشکلات اجتماعی را داشته باشد، دغدغه ارضای میل خود به قدرت از طریق القای اجباری نظرات و راه حلهای خود به جامعه را دارد.
۲۲۱- به دلیل محدودیتهایی که به دلیل “بیش اجتماعی شدن” بر رفتار و افکار آنها اعمال شده است، بسیاری از چپگرایان “بیش اجتماعی شده” نمیتوانند “روند قدرت” را به شکلی که بقیه دنبال میکنند، دنبال کنند. از نظر آنها میل به قدرت تنها یک نتیجه و خروجی قابل قبول میتواند داشته باشد و آن هم اعمال کردن نظرات و اخلاقیاتشان بر بقیه است.
۲۲۲- چپگرایان، خصوصن آنهایی که بیش اجتماعی شده اند، مثال خوبی از کتاب “مومن واقعی” نوشته Eric Hoffer هستند. البته همه مومنهای واقعی چپگرا نیستند، مثلن یک مومن نازی احتمالن بسیار با یک مومن چپگرا تفاوت داشته باشد. به دلیل قابلیت بالای آنها برای فداشدن یک سویه در راه آرمان و هدف، مومنهای واقعی عنصری کارآمد و شاید حتی ضروری در هر حرکت انقلابی هستند. اکنون مشکلی مطرح میشود که ما باید اعتراف کنیم که هنوز نمیدانیم چگونه با آن برخورد کنیم؛ اینکه چگونه انرژی چنین مومنهای واقعی را به سمت انقلاب علیه تکنولوژی هدایت کنیم. در حال حاضر تنها چیزی که میتوانیم با قطعیت بگوییم این است که هیچ مومن واقعی نمیتواند نیروی مطمئنی برای انقلاب باشد، مادامی که تعهد کامل او برای نابودکردن تکنولوژی به اثبات نرسیده باشد. اگر او در کنار این هدف، هدفها و ایدئولوژیهای دیگری هم داشته باشد، ممکن است روزی در آینده از تکنولوژی برای رسیدن به آن سواستفاده کند (پاراگراف ۲۰۰ و ۲۰۱ را مشاهده کنید).
۲۲۳- بعضی خوانندگان ممکن است بگویند که: “این چیزهایی که در مورد چپگرایی گفته شد مزخرف است، من فلانی و فلانی را میشناسم که تمایلات چپگرایانه دارند ولی چنین تمایلاتی به خودکامگی ندارند.” این کاملن صحیح است که بسیاری از چپ گراها، حتی شاید اکثر آنها، افراد شریفی باشند که صادقانه به تعامل با دیگران اعتقاد دارند (البته تا حدی مشخص) و نمیخواهند که از روشهای خودخواهانه و متکبرانه برای رسیدن به اهداف شان استفاده کنند. نکات ارائه شده درباره چپ گرایی به هیچ وجه قرار نیست که درباره تک تک افراد چپ گرا صادق باشد، بلکه بیشتر خصوصیات عمومی چپگرایی به عنوان یک “جنبش” را ابراز میکند و خصوصیات عمومی یک جنبش لزومن توسط تعداد و تکثر اعضای دارای خصوصیات مختلف مشخص نخواهد شد.
۲۲۴- افرادی که در جنبشهای چپگرایانه به سمت هرم قدرت میروند احتمالن از نوع چپگراهای بسیار تشنه قدرت هستند، چرا که این افرادند که بیشترین تلاش را برای رسیدن به مناصب قدرت انجام میدهند. پس از آن که چنین افرادی کنترل جنبش را به دست گرفتند، بسیاری از چپگراهای ذاتن نرمتر وجود خواهند داشت که از درون با بسیاری از اقدامات این رهبران مخالفاند اما توانایی مخالفتکردن با آنها را ندارند. آنها به ایمان خود و باور خود به جنبش “نیاز” دارند و به این دلیل که نمیتوانند این باور را کنار بگذارند همراه رهبران حرکت خواهند کرد. البته شاید تعداد کمی از آنها جرات مخالفت با خودکامگیهای در حال ظهور را داشته باشند، اما عمومن شکست میخورند، چرا که تشنگان قدرت بهتر سازماندهی شدهاند، بیرحم ترند، ماکیاولیستیتر رفتار میکنند و احتمالن تا آن لحظه برای خود پایه محکمی از قدرت را ساختهاند.
۲۲۵- این پدیدهها به شکلی واضح در روسیه و سایر کشورهایی که توسط چپگرایان فتح شدند مشاهده شد. قبل از سقوط کمونیسم در اتحاد جماهیر شوروی، چپ گرایان در غرب شوروی را نقد میکردند و اعتراف میکردند که شوروی اشتباهات بسیاری انجام داده است، اما بلافاصله پس از آن برای کمونیستها عذرها و توجیههایی مییافتند و شروع به سخنهای تکراری درباره خطاهای غرب میکردند. آنها همیشه مخالف مقاومت و مقابله نظامی غرب در برابر پرخاشگریهای کمونیستها بودند. چپگرایان در سرتاسر جهان بهشدت علیه عملیات نظامی ایالات متحده در ویتنام تظاهرات کردند، اما پس از تجاوز نظامی شوروی به افغانستان عملن کار خاصی انجام ندادند، نه به خاطر این که آنها این اقدام شوروی را تایید میکردند، بلکه به این خاطر که باور و ایمان چپگرایانه آنها اجازه نمیداد که با کمونیسم هیچ مخالفتی در هیچ زمینهای ابراز کنند. امروزه در دانشگاههایی در ایالات متحده که این تفکرات غالب شدهاند بسیاری از چپها در خفای خود با سرکوب آزادی آکادمیک مخالف اند، اما در هر حال همراه جریان حرکت میکنند.
۲۲۶- بنابراین این حقیقت که بسیاری از چپ گراها، خود افرادی بسیار ملایم و سازگار هستند، به هیچ وجه چپگرایی را از داشتن یک تمایل عمومی به خودکامگی و دیکتاتوری و تمامیتخواهی منع نمیکند.
۲۲۷- بحث ما درباره چپگرایی هنوز یک نقطه ضعف مهم و جدی دارد؛ هنوز به شکل کامل واضح نشده است که منظور ما از کلمه “چپگرا” دقیقن چیست. به نظر نمیرسد که بتوانیم برای این مسئله کار زیادی انجام دهیم. امروزه چپگرایی به گستره و طیفی بسیار طولانی از جنبشها تقسیم شده است. اما باید توجه کرد که این به آن معنا نیست که همه جنبشها چپ گرا هستند. همجنین تعدادی جنبشها هم از اعضای چپ گرا و هم غیرچپ گرا تشکیل شدهاند (مانند جنبشهای محیط زیستی افراطی). البته از این غیرچپ گراها انتظار میرود که بیشتر از اینها در همکاری با چپ گرایان هوشیار باشند. بسیاری از چپگرایان امروزه آنچنان در غیرچپگرایان ادغام شدهاند که تشخیص آنها از هم دشوار شده و حتی ما هم گاهی در تشخیص چپگرایان با مشکل مواجه میشویم. در نهایت تنها میتوانیم خواننده را توصیه کنیم که برای تشخیص این که چه کسی چپ گرا است، بیشتر بر قضاوت شهودی و درونی خود اعتماد کنند.
۲۲۸- اما لیست کردن برخی معیارهای تشخیص چپ گرایی سودمند خواهد بود. این معیارها را نباید به صورت خشک و فُرمالیته اعمال کرد، چرا که برخی افراد ممکن است بدون این که چپگرا باشند برخی از این معیارها را داشته باشند و برخی چپگرایان هم ممکن است هیچ کدام از این معیارها را نداشته باشند، دوباره تکرار میکنیم که شما فقط باید به قضاوت درونی خودتان اعتماد کنید.
۲۲۹- چپگرا به تکثرگرایی و جمعگرایی تمایل دارد. او بر وظیفه فرد برای خدمت به جامعه تاکید میکند و همچنین وظیفه جامعه برای مراقبت از افراد. او دیدگاهی منفی به فرد گرایی دارد. اغلب وجهی اخلاقی و موجه به خودش میگیرد. او غالبن طرفدار کنترل حمل سلاح، آموزش جنسی، برنامههای رفاه اجتماعی و چند فرهنکی است. همیشه در حال همذاتپنداری و همدردی با قربانیان وقایع مختلف است. او غالبن مخالف با رقابت و خشونت است اما برای چپگراهایی که متوسل به خشونت میشوند توجیهها و بهانههایی پیدا میکند. او شیفته استفاده از کلماتی مانند: نژادپرستی، سکسیسم، هموفوبیا، کاپیتالیسم، امپریالیسم، ژنوساید، تغییرات اجتماعی، عدالت اجتماعی، مسئولیت اجتماعی و… است. شاید اما بهترین معیار شناخت چپگرایان تمایل آنها برای همذات پنداری با حرکات زیر است: فمنیسم، حقوق همجنسگرایان، حقوق اقلیتها، حقوق افراد کم توان و معلول، حقوق حیوانات و…… کسی که به شکلی شدید با همه این حرکات همذاتپنداری میکند تقریبن به صورت قطعی یک چپگرا است (۳۶).
۲۳۰- چپگراهای خطرناکتر (تشنگان قدرت) اکثرن دارای رویکردی متعصبانه، خشک و غرورآمیز نسبت به سایر ایدئولوژیها هستند. البته خطرناکترین چپگراها ممکن است چپگراهای “بیش اجتماعی شده”ای باشند که از توسل به خشونت و ابراز آن امتناع میورزند و از تبلیغ چپگرایی امتناع میورزند، اما به صورت پنهان و در خفا در حال گسترش ارزشهایی مثل جمعگرایی، تکنیکهای آموزشی نوین برای کودکان و….. هستند. این چپگراهای “پنهان” در رفتار ظاهری خود ممکن است شبیه گروههای خاصی از بورژواها باشند اما در روانشناسی، ایدئولوژی و انگیزه کاملن متفاوت هستند. یک بورژوا سعی میکند انسانها را تحت کنترل سیستم درآورد تا خودش بتواند از سبک زندگی بهخصوصش محافظت کند (مانند کارخانهداری که مردم را به خرید کالاهای جدید ترغیب میکند تا خودش سود بیشتری به دست آورد) یا ممکن است تنها از روی عادت و سنّت چنین کاری را انجام دهد. اما چپگرای پنهان سعی میکند که افراد را تحت کنترل سیستم دربیاورد چرا که او به صورت حقیقی به سیستم و ارزشهای جمعی و تکثرگرایانه باور دارد. چپ پنهان همچنین نسبت به چپ معمولی دارای میل به شورش کمتری است و بیشتر اجتماعی شده است. افتراق اصلی او از بورژوای اجتماعیشده اینگونه است که برخلاف بورژوا، وی در عمق وجودش کمبود و فقدانهایی دارد که او را مجبور میکند که خودش را وقف هدف جمعی کند. همچنین ممکن است که میل پنهان شده و تغییرشکل یافته او به قدرت حتی بیشتر از بورژوای اجتماعی شده باشد.
سخن نهایی
۲۳۱- در این مقاله ما اظهاراتی مبهم و اظهاراتی که انواع قضاوتها و سنجشها را شامل بوده است ارائه دادهایم؛ برخی از این اظهارات ممکن است که اشتباه باشند. نداشتن اطلاعات کافی و همچنین نیاز به اختصار و عدم پُرگویی باعث شد که نتوانیم اظهاراتمان را بهتر قالببندی کرده یا نکات مهم و ضروری دیگری به آن اضافه کنیم. و البته که در بحثی مانند این مقاله، فرد باید بیشتر به قضاوت ذاتی و درونی خود تکیه کند و چنین قضاوتی ممکن است گاهی اشتباه هم باشد. ما هیچ ادعایی بیش از این که این مقاله، تقریبی بسیار خام از واقعیت است نداریم.
۲۳۲- اما ما اعتقاد داریم و مطمئن هستیم که چهارچوب عمومی تصویری که اینجا ارائه کردهایم به شکلی بیرحمانه صحیح است. فقط باید به یک نقطه ضعف اشاره کنیم؛ ما چپگرایی در شکل مدرن آن را به عنوان پدیدهای مختص به زمان خودمان و پیامد گسستن روند قدرت معرفی کردیم. اما ممکن است ما در این مورد در اشتباه باشیم. افراد “بیش اجتماعی شده” که سعی میکنند نیاز خود به قدرت را به وسیله القا کردن اخلاقیات خود به دیگران ارضا کنند، از مدت زیادی قبل وجود داشتهاند، اما خصوصیات دیگر مثل احساس فرو دست بودن، اعتماد به نفس پایین، احساس عدم قدرت، همذاتپنداری با قربانیان در حالی که خود قربانی نیستند و…… ویژه ی چپ مدرن هستند. همذات پنداری با قربانیان توسط افرادی که خود قربانی نیستند تا حدودی در چپگرایی قرن ۱۹ ام و اوایل مسیحیت مشاهده میشود اما تا جایی که ما دریافتهایم، نشانههای دیگر مانند اعتماد به نفس پایین و … در چنین جنبشهایی نمایان نبودهاند. به هرحال ما در جایگاهی نیستیم که ادعا کنیم چنین خصوصیاتی در جنبشهای قبل از چپگرایی مدرن وجود نداشتهاند، در واقع این نکتهای است که تاریخدانان باید به آن توجه کنند و پاسخ ما را بدهند.
یادداشتها
۳۳- ساختار اقتصادی و تکنولوژیک یک جامعه در تعیین شیوه زندگی افراد آن جامعه بسیار مهمتر و تعیین کنندهتر است تا ساختار سیاسی آن.
۳۴- این جمله تلقی خاص ما از آنارشیسم است. گسترهی عظیمی از دیدگاههای اجتماعی امروزه “آنارشیست” خطاب میشوند و ممکن است بسیاری از افرادی که خود را آنارشیست مینامند دیدگاه ما در پاراگراف ۲۱۵ را قبول نداشته باشند. باید توجه کرد که جنبشهای آنارشیستی صلحآمیز و غیرخشنی وجود دارند که FC را به عنوان آنارشیست قبول نداشته و روشهای گاه خشونتآمیز ما را تایید نمیکنند.
۳۵- بسیاری از چپگراها همچنین از کینهتوزی و عداوت هم انگیزه میگیرند، اما این کینه و عداوت هم خود احتمالن از نیاز ملتمسانه به قدرت منشاء میگیرد.
۳۶- مهم است بدانیم که منظور ما کسی است که با این جنبشها، به شکل امروزی آنها که در جامعه ما وجود دارند همدردی میکند. کسی که باور دارد که زنان، همجنسگرایان و … باید حقوق برابر با بقیه داشته باشند لزومن چپگرا نیست، بحث اینجاست که این جنبشها “در شکل امروزی خود” ادبیات و آهنگ چپگرایی دارند. در واقع لزومی ندارد که فردی که به حقوق برابر برای زنان باور دارد، حتمن از همه انواع و فُرمهای جنبشهای زنان، از جمله فُرم کنونی و امروزی آن هم پشتیبانی و حمایت کند.
واقعا جالب و قابل تامل
ممنون از شما