نوشتهای از جان مکافی، کاندیدای ریاست جمهوری حزب لیبرتارین، دربارهی ارزش «نادانی»
دانش، که همان اطلاعات دانستهشده است، تبدیل به کالای شماره یک جهان شده است. مهم نیست که یک بخش از اطلاعات چه میزان بزرگ و مهم و یا کوچک و کماهمیت باشد: هنوز هم در آن ارزش نهفته است. برای مثال، دانش مربوط به ارجحیتهای یک فرد دربارهی مدل کفشاش، برای سازندگان کفش و یا سازمانهای فروش که میخواهند تبلیغات هدفمند را در رسانههای اجتماعی قرار دهند، بسیار ارزشمند است. دانش، پادشاه است.
با توجه به تلاشهای گسترده در جمعآوری، تجزیه و تحلیل، ارجاع متقابل و انتشار این بدنهی تقریبن بیحد و حصر از دانش ارزشمند، عجیب است که هنوز هیچ کس از مجموعهی بسیار بزرگتر تصویر وارونهی دانش، استفاده نکرده است؛ جهان نادانی.
قبل از اینکه بخواهید دست از مطالعه بردارید، این مثال را در نظر بگیرید: اگر فروشندهی ماشین دست دوم بودید، آیا خودروی دست دومی را که کمابیش نقصهایی دارد– مثلن لنت ترمزهای معیوب و نیازمند تعویض، کمی نشت روغن موتور و غیره- به یک فرد کاملن آگاه در مورد اتومبیلها و نحوهی کار آنها میفروختید، و یا به کسی که نسبت به جنبههای مختلف خودروها نادان و ناآگاه است و فقط رانندگی بلد است؟
لحظاتی در این خصوص تعمق کنید!
من معتقدم که نهایتن، مجموعه اطلاعات از چیزهایی که یک فرد نمیداند، بسیار بزرگتر و باارزشتر از مجموعهای از چیزهای دیگر است که ما در مورد آنها آگاهی داریم. از لحاظ ریاضی، این یک موضوع مسلم است.
من در مورد مجموعهای از اطلاعات صحبت میکنم که از ارجحیتها، موقعیت، روابط و … مربوط یک فرد تشکیل نشده است، بلکه مربوط به کلیت آن چیزی است که یک فرد میداند و از طریق استنتاج به دست میآید – یعنی چیزهایی که آنها نمیدانند.
ما در مورد فرادادهها صحبت میکنیم – یعنی دانش دربارهی دانش. فراداده قدرتمند بوده و ابزار بکارگیری آن میتواند متفاوت با ابزار بکارگیری مجموعه دادههای اصلی باشد.
با فرض اینکه ما بتوانیم یک مجموعه تقریبن بزرگ را از ناآگاهی مردم بدست آوریم، چه کاری میتوان با آن انجام داد؟ من فکر میکنم همه کار.
به اعتقاد من، اولین گروهی که میتوان این دادهها را از آنها بدست آورد، اعضای کمتر شرافتمند جامعه هستند -کسانی که به طور مداوم سعی به تقلب یا سوء استفاده از جهل مردم دارند- افراد با اعتماد به نفس، فرقهها، بازاریابهای تلفنی، فروشندگان داروهای معجزهآسا و کالاهای غیراصلی شکبرانگیز و غیره. مجموعه دادههای ناآگاهی شخص میتواند مثل غازی باشد که تخمهای طلایی را برای این گروه میگذارد. از همین جا، دانش مربوط به ناآگاهی مردم در سراسر جهان تجارت بکار گرفته خواهد شد.
مثالی را برای شما میآورم: فرض کنید که وظیفهی شما فروش بستههای تعطیلات در ماه ژوئن برای تفریحگاه ساحلی نیوزیلند است. در اختیار داشتن فهرست افرادی که نمیدانند ماه ژوئن در نیوزیلند وسط زمستان است، خیلی ارزشمند خواهد بود.
اگر این مفهوم را درک کرده باشید، احتمالن این سوال برای شما پیش آمده است: «چگونه میتوان مجموعهای از داده را مربوط به نادانی مردم جمعآوری کرد؟»
این سوال برای مدت پنج سال در ذهن من بود و روشهای متعددی را ارائه و همهی آنها را آزمایش کردم.
کشف یک تکه از نادانی، بر اساس «غیر مستقیم بودن» است.
غیر مستقیم بودن، کلید جمعآوری دادههای مربوط به ناآگاهی، بدون آشکار کردن دانش آن زمینهای است که شما در حال آزمایش آن هستید. سوالات مستقیم میتوانند به پاسخ اشاره داشته باشند. ما باید در مورد مفاهیم یک بخش خاص از دانش سوال بپرسیم و نه درمورد خود موضوع.
به عنوان مثال، اگر میخواستم بدانم که چه افرادی از برعکسبودن فصلها در پایین خط استوا ناآگاه هستند، نمیتوانستم این سوال را مستقیم بپرسم، چرا که خود سوال در مورد موضوع، این مفهوم را میرساند که فصول سال در آنجا برعکس هستند. در عوض، میتوانم یک مسابقه فوری ایجاد کنم، با مهلت پنج ثانیه برای پاسخ، بنابراین مردم نمیتوانند به دنبال پاسخ آن باشند و سوالاتی از این قبیل پرسیده میشود:
“همین الان دمای دقیق هوا را در آوکلند حدس بزنید.”
برای مثال، اگر الان ماه ژوئن باشد و مردم یک دمای گرم را انتخاب کنند، نتیجه میگیریم که از برعکس بودن فصلها آگاه نیستند. اگر این سوال را در ده سؤال دیگر پنهان کنیم – و همهی آنها زمینههای مختلفی از نادانی را آزمایش کنند، شانس فرد برای جستجوی پاسخ بسیار ضعیف است و هیچ چیز در سؤال، مفهوم برعکس بودن فصلها را نمیرساند.
ما میتوانیم یک قدم جلوتر رفته و در واقع ناآگاهی را به جمعیتی تحمیل کنیم.
بزرگترین تجربهی من “رابطه جنسی با نهنگ” بود که زودباور بودن یک فرد را آزمایش میکرد -یک شکل قوی از “ناآگاهی تحمیلشده”. من ادعا کردم که عضوی از یک باشگاه “رابطهی جنسی با نهنگ” در هاوایی هستم، که اعضای آن با نهنگهای گوژپشت رابطهی جنسی داشتند. هر کس که برای لحظهای توجه میکرد، غیرممکن بودن آن را میدید. من حتی این غیرممکن بودن را توضیح دادم اما آن را اینگونه بیان کردم که “آیا رابطهی جنسی با نهنگ باید مورد رضایت طرفین (رضایی) باشد؟”
پس از آن، بهصورت تصادفی، ۱۰۰ نفر که در مورد توییتهای مختلف من دربارهی رابطهی جنسی با نهنگ، نظر نوشته بودند را انتخاب کردیم و دو سوال را از آنها پرسیدیم:
۱. آیا واقعن انسان با نهنگ رابطه جنسی برقرار میکند؟
۲. آیا جان مکآفی با نهنگ رابطه جنسی داشته است؟
۶۲ درصد به سوال اول و ۴۱ درصد هم به سوال دوم پاسخ مثبت دادند.
هر کسی که داستانهای مختلف مربوط به رابطه با نهنگ را دنبال کرده باشد، میتواند به راحتی تعداد زیادی از افراد را ببیند که معتقد به آن هستند. حتی سازمانهای مختلف حمایت از حقوق حیوانات نیز از من شکایت کردند.
جمعآوری هویت پاسخدهندگان، کاری پیش پا افتاده بود.
این موضوع نشان میدهد که تحمیل اطلاعات غلط (نادانی اطلاعات درست) آسان است، حتی اگر منطق، آن را انکار کند. چیزی که حتی سادهتر هم هست، کشف مجموعهی ناآگاهیهای یک شخص بدون رساندن آگاهی است.
عجب افق دیدی داشته.
کف کردم