مقالهی ویژه | نوشتهی اِوَن رتلیف از وایرد | ترجمه بهنام رضاییان مقدم | منبع : وایرد
یک بعد از ظهر یکشنبه اواسط ماه می پیغامها شروع شد. «به نظرم خوبه این رو ببینی»، «شایعه شده»، «خیلی برام جالبه نظرت رو در این باره بدونم». کسانی که این پیغامها را برای من میفرستادند غریبههایی مودب اما بسیار پیگیر بودند. آنها میخواستند نظر من را دربارهی نظریهای که به تازگی در فضای مجازی پخش شده بود بدانند. نظریهای دربارهی یکی از جذابترین رازهای دنیای دیجیتال در دههی گذشته: هویت واقعی فرد (یا افرادی) که خودش را ساتوشی ناکاموتو (Satoshi Nakamoto) نامیده بود.
سوالی که آنها از من میپرسیدند به بیان یکی از مخاطبانم در توئیتر این بود: «آیا تو فکر میکنی پاول لرو (Paul Le Roux) همان ساتوشیِ خالق بیتکوین است؟»
از جنبهای آنها سراغ آدم درستی آمده بودند. من پنج سال دربارهی پاول کالدر لرو تحقیق کرده بودم. برنامهنویسِ اهل آفریقای جنوبی که امپراتوریی جهانی از قاچاقمواد مخدر و تجارت اسلحه بنا کرد و به یکی از موثرترین و تحت پیگردترین خلافکاران قرن ۲۱ تبدیل شد. من با وسواس سیر زندگی او را فهرست کرده بودم، از اوایل زندگیاش که یک برنامهنویس در حوزهی رمزنگاری بود تا ساختن تجارت آنلاین فروش داروهای بدون نسخه به ارزش صدها میلیون دلار، انحرافش به سمت قاچاق، تجارت اسلحه و خشونت، و در نهایت دستگیریش توسط سازمان مبارزه با مواد مخدر آمریکا (Drug Enforcement Agency) و همکاریش با آنها.
او در مسیر زندگیاش در کنار فعالیتهای دیگر همزمان تقاضای واگیردار آمریکاییها برای داروهای مشتق از تریاک (opioids) را تغذیه کرده بود، پایگاهی در سومالی ساخته بود که مزدورانی مسلح از آن محافظت میکردند، از نیمدوجین کشور آفریقایی طلا و چوب استخراج کرده بود، از طریق هنگکنگ میلیونها دلار پولشویی کرده بود، برای کودتا در سیشل (Seychelles) [جزیرهای در اقیانوس هند] نقشه ریخته بود (نقشهای که اجرایش نکرد)، نیروهایی غیرقانونی در مرکز فعالیتهایش در فیلیپین استخدام کرده بود، متانفتامینِ (methamphetamine) [در ایران به شیشه مشهور است] تولیدی کرهی شمالی را تجارت کرده بود و بر عملکرد تیمی از مهندسان در ساخت یک سامانهی ناوبری موشکی برای ایران و یک سامانهی پهپادی برای ارسال مواد مخدر نظارت کرده بود.
من در دورهی تحقیقم به دنیای زیرزمینی شهر مانیل (Manila) رفتم و کارمندان سابق لرو از جمله نظامیان سابقی را یافتم که برای او به عنوان بخشی از نیروهای تحت فرمانش کار میکردند. صدها مصاحبه و هزاران صفحه اسناد را در کتابی چهارصد صفحهای به نام مغزمتفکر (The Mastermind) خلاصه کردم که به اوجگیری و سقوط افسانهای لرو میپرداخت. [گزارش مغزمتفکر، منبع اصلی قسمت دوازدهم چنل بی؛ مسترمایند، بود.]
اما پرسش دربارهی ربط ساتوشی و لرو برای من ترس خاصی به همراه داشت. من قبلا تا انتهای این معما رفته و دستخالی برگشته بودم. سال ۲۰۱۶ برای پسرعموی پاول لرو، متئو اسمیت (Mathew Smith) نوشته بودم: «من پنهانی فرضیهای دارم که پاول خالق بیتکوین است.» اسمیت هم مثل تمام بیش از صد نفر آدمی که در ارتباط با لرو با آنها مصاحبه کردم (از کارمندان سابق تا پلیسهای مرتبط با پرونده) هیچ چیزی ندیده یا نشنیده بود که شاهدی برای نظریهام باشد. اواخر ۲۰۱۸ که کتاب را تمام کردم تقریبا این فرض را کنار گذاشته بودم. در دستنوشتههایم برای کتاب نوشتم: «من ساعتهای بیشماری را در تلاش برای یافتن ارتباطی بین این دو هدر دادم. تا آنجا که من فهمیدم ارتباطی وجود ندارد.»
این تا حدی باعث آسودگی خاطرم شد. دیده بودم کسانی که به دنبال ساتوشی میگردند چطور ناامید میشدند. از سال ۲۰۱۱ که ساتوشی ظاهرا دنیای رمزارزها را ترک کرد و فناوری بیتکوین را از خودش به جا گذاشت، داستان او مثل آواز سیرنها [موجوداتی افسانهای که ملوانان را با آوازهای احساسبرانگیز خود طلسم کرده و به کام مرگ میکشاندند] روزنامهنگاران را به سمت خودش جلب میکند. فناوریای که حتی امروز و پس از پشتسر گذاشتن چند چرخهی هیجان کاذب (Hype cycle) [چرخهای از هیجانات کاذب نمودار سیر پذیرش یک فناوری جدید در افکار عمومی در پنج گام است که طی آن اهمیت یک فناوری ابتدا بیشازحد زیاد و سپس بیشازحد کم ارزیابی میشود تا به سطحی متعادل مجانب شود.] نیز انتظار میرود آیندهی بسیاری چیزها از مفهوم پول تا قراردادها را شکل دهد. ساتوشی هرکس (یا کسانی) که باشد، مالک ثروت کلانی است. در حدود یک میلیون بیتکوین که تحلیلگران تخمین زدهاند ساتوشی سال ۲۰۰۹ در آغاز پیدایش بیتکوین استخراج کردهاست (با نرخ امروز این بیتکوینها بیش از ۱۰میلیارد دلار ارزش دارد). تلاشهای بسیاری برای یافتن خالق بیتکوین صورت گرفته و هیچکدام به سرانجام نرسیده است.
اما حالا اخبار ارتباط لرو با ساتوشی دوباره به دلیل سرنخ هیجانانگیز تازهای داغ شده است: پانویسی در یکی از برگههای اسناد دعوای حقوقی چند میلیون دلاری در دادگاهی در فلوریدا.
این بخش ماجرا عجیب است. متهم این دعوای حقوقی دانشمند کامپیوتر استرالیایی به نام کرگ رایت (Craig Wright) است. همانطور که کسانی که ماجرای ساتوشی را دنبال کرده باشند حتما میدانند، سال ۲۰۱۵ وایرد (WIRED) و گیزمودو (Gizmodo) همین آقای رایت را محتملترین گزینه برای ساتوشی بودن میدانستند. هر دو خبرگزاری البته بعدها وقتی معلوم شد مدارک مورد استنادشان تقلبی و دستکاری شده بودهاند این نظریه را پسگرفتند. رایت اوایل فرضیهی ساتوشی بودنش را رد میکرد. بعدتر اما تلاش کرد اثبات کند که ساتوشی خود اوست. او نتوانست بیشتر جامعهی بیتکوین را در این مورد متقاعد کند. اعضای جامعهای که بعدتر با اشاره به اسناد بیاعتبار مورد استناد او در معرفی عمومی خودش به عنوان ساتوشی، آقای رایت را متقلب میدانند. او این روزها مصرانه ادعا میکند ساتوشی است. شرکت او یعنی انچین (nChain) که سلطان سابق شرطبندی آنلاین کالوین ایر (Calvin Ayre) از آن حمایت میکند، نسخهی جدیدی از بیتکوین راهانداخته و آن را «بیتکوین چشمانداز ساتوشی» نامگذاری کرده است.
پروندهای که پای پاول لرو را به این ماجرا باز کرد، سال ۲۰۱۸ با شکایت ایرا کلیمن (Ira Kleiman) باز شد. او برادر دیو کلیمن (Dave Kleiman) دوست و همکار رایت و متخصص امنیت سایبری است که در سال ۲۰۱۳ درگذشت. ایرا کلیمن ادعا میکند که برادرش و رایت صدها هزار بیتکوین استخراج کردهاند و پس از مرگ کلیمن، رایت سهم او را به حساب خودش منتقل کردهاست. ارزهای دیجیتال استخراجشدهی ادعایی کلیمن امروز میلیاردها دلار ارزش دارند.
اما ماجرای پانویس: آوریل گذشته، وکلای رایت از قاضی پرونده خواستند پاسخهای او در بعضی از شهادتهایش را مهروموم کند. ادعای آنها این است که افشای این پاسخها که شامل نام کسانی است که کلیمن و رایت ظاهرا به مقامات رسمی در دستگیری آنها کمک کردهاند، میتواند منجر به «به خطر افتادن او یا دیگران» و «به خطر افتادن امنیت ملی» شود. اسامی این افراد در این درخواست سیاه شده بود. تمامی پانویسهای مربوط به پاسخهای رایت هم سیاه شده بودند. اما به نظر میرسد وکلای رایت اشتباهی مرتکب شدهاند و یکی از پانویسها شامل نشانی مقالهای در ویکیپدیا دربارهی پاول کالدر لرو را سیاه نکردهاند.
در مدتی که طول کشید اخبار مربوط به این پانویس از انجمنهای گفتوگو به دنیای اخبار مربوط به بیتکوین و در نهایت بدست من برسد این ارتباط کمرنگ (که حقیقتا آنقدر سرنخ کمرنگی است که به سختی بتوان به آن استناد کرد) تبدیل شد به این نظریه که لرو همان ساتوشی است. روایت پشت این نظریه این بود که کرگ رایت حتما لرو را میشناخته و میدانسته که او همان خالق بیتکوین است. شاید حتی در ساختن بیتکوین به او کمک کرده بوده است. بعدتر وقتی سال ۲۰۱۵ متوجه میشود که لرو در بازداشت مقامات آمریکاییست و ارتباط او با دنیای بیرون قطع شده است، رایت خودش را ساتوشی معرفی میکند و همزمان به کمک کالوین ایر تلاش میکرده رمزنگاری بیتکوینهای لرو یا همان ساتوشی را بشکند. روایت تقریبا همین بود و راستش بیش از حد پیچیده. [شرح آن را میتوانید از اینجا بخوانید.]
اگرچه بازگشت به معمای ساتوشی خستهکننده به نظر میرسید اما در نهایت ترس از رسوایی باعث شد دوباره سراغ آن بروم. اگر لرو همان ساتوشی باشد چه؟ با خودم فکر میکردم بعد از آنهمه سالی که من صرف تحقیق دربارهی لرو کردم، حالا کس دیگری این معما را حل کرده؟ کدام بدتر بود: پیوستن به صف طرفداران فروتن این حدس یا ناتوانی در حل بزرگترین راز اینترنت آن هم وقتی پاسخ آن درست جلوی چشمم بوده؟ بایگانی مدارکی که برای نوشتن کتاب دربارهی لرو درست کرده بودم را باز کردم و شروع کردم به گشتن در میان آن.
چند روز اول همبستگیهای شگفتآوری در این مورد پیدا کردم که بار اول یا ندیده بودم یا کماهمیت شمرده بودم. یکی دو روز بعد جدولی درست کردم که در دو ستون شواهد تایید و ردکنندهی این ادعا را نشان میداد. ظرف چند هفته همهی نوشتههای معتبر منتسب به لرو یا ساتوشی را به دقت خوانده بودم و از بزرگی رو به رشد ستون «تاییدکننده» تعجب میکردم. از تعدادی متخصص کمک گرفتم و شواهدم را به آنها نشان دادم. اما هیچ متخصصی نمیتوانست نظر قطعی بدهد. بعد از یک ماه توانستم یکی از همکارانم را که دانش عمیقی دربارهی رمزارزها دارد و تمام زیروبمهای داستان ساتوشی را دنبال کرده، قانع کنم که لرو بالاترین بخت را بین گزینههای ساتوشی بودن دارد.
بعد درست وقتی آماده بودم در مجامع عمومی نظرم را اعلام کنم و بگویم که بنابر همهی مدارکی که یافتم پاول لرو همان فرد مورد نظر است، توجهام به همهی مدارکی جمع شد که پیدا نکرده بودم.
پاول لرو توان فنی لازم برای ابداع بیتکوین را داشته، همان بار اول هم به این جمعبندی رسیده بودم. او برنامهنویسی خودساخته بود که به تعدادی از زبانهای برنامهنویسی بویژه C++ یعنی همان زبانی که بیتکوین با آن نوشته شده، تسلط داشت. او هم در رمزنگاری و هم در شبکهسازی شناخته شده بود و هوش وسیعش باعث شده بود بتواند در تعداد شگفتانگیزی از حوزهها که البته بسیاری از آنها غیرقانونی بود، متخصص شود.
شان هالینگورث (Shaun Hollingworth) برنامهنویس رمزنگارِ همکار لرو یک بار به من گفت: «او توسعهدهنده (developer) بسیار توانا و با استعدادی بود. از میان همهی کسانی که طی ۳۰ سال کار کردن در این صنعت شناختم، یکی از باهوشترینها بود.»
مرتبطترین بخش زندگی لرو به ساتوشی ساخت و انتشار برنامهای است که از بسیاری جهات نسخهی موازی بیتکوین است. اواخر دههی ۹۰ میلادی لرو همزمان با کارکردن به عنوان یک برنامهنویس در روز، شبها و آخرهفتهها روی برنامهی پیچیدهای برای رمزنگاری حافظه کار میکرد که اسم آن رمزنگاری دادههای انبوه (Encryption for the Masses) یا E4M بود. سال ۱۹۹۹ او در یک لیست گفتوگوی ایمیلی رمزنگاری E4M را معرفی کرد، وبسایتی به نشانی e4m.net برای انتشار کدهای باز (open source code) آن براه انداخت و صبورانه شروع کرد به پاسخ دادن به سوالات فنی و دریافت پیشنهادها. جانشین معروفتر E4M، تروکریپت (TrueCrypt) که لرو هرگز مستقیما به آن مرتبط اعلام نشد (هرچند بسیاری از منابع من باور دارند او احتمالا در آن نقش داشته) هم به همین ترتیب معرفی شد.
ابداع بیتکوین هم به همینشکل انجام شد. به نظر میرسد که ساتوشی پیش از آنکه سال ۲۰۰۸ از غیب ظاهر شود و بیتکوین را در لیست گفتگوی ایمیلی رمزنگاری در اوراق سفید حالا معروفش (white paper) [نوعی گزارش معتبر یا راهنما برای کمک به خوانندگان] معرفی کند، سالها روی آن کار کرده بوده. او بعدتر نرمافزار بیتکوین را در وبسایتی به نشانی bitcoin.org منتشر کرد و سالها صبورانه به سوالهای فنی پاسخ داد و پیشنهادهای کاربران را دریافت کرد.
در آغاز مقایسهی نوشتار لرو و ساتوشی، این دو شبیه به هم به نظر میرسیدند. به دلیل استفادهی معمول او از املای کلماتی مانند colour و البته استفادهی گاه و بیگاهش (وغیرقابل توضیح) از املای آمریکایی آنها، باور رایج این است که ساتوشی انگلیسیزبان و متولد یکی از کشورهای مشترکالمنافع بریتانیا است. لرو در زیمباوه و آفریقای جنوبی بزرگ شده و سالها در استرالیا زندگی کرده اما همچنین در اوایل بیستسالگیاش زمان قابلتوجهی را هم در آمریکا گذرانده است. حتی بعضی از خویشاوندانش بیاد میآورند که او گاهی با لهجهای شبیه لهجهی آمریکایی صحبت میکرده است.
هرچه بیشتر در نوشتهها عمیق میشدم ارتباطات روشنتری به چشمم میآمد، چیزهایی که پیشتر نادیده میگرفتمشان. ایمیلهایی هست که میدانیم ساتوشی قبل از انتشار بیتکوین آنها را برای دو نفر سازندگان ارزهای دیجیتالِ پیشین فرستاده است. او در این ایمیلها طرحش را توضیح داده و از آنها پرسیده است که به چه طریقی میخواهند به کار آنها در این طرح اشاره شود. این مکاتبه با مکاتبهای که میدانستم لرو ده سال قبل با نویسندهی پروتکلی که قصد داشت در E4M بکار ببرد داشته، همخوان بود. زبان نوشتار متفاوت بود اما جوهرهی آن یکسان به نظر میآمد. وقتی با آدام بک (Adam Back) یکی از دو پیشگام ارز دیجیتال که ایمیلی از ساتوشی دریافت کرده بودند در این باره صحبت کردم او با من موافق بود. وقتی ایمیل لرو را برای مقایسه برای او فرستادم گفت: «منظور من لحن بیتفاوت نامه که به خاطر تمرکز روی اصل مطلب به بیادبی نزدیک میشه، است. فقط به اصل مطلب میپردازه. من از کار شما استفاده کردم و میخوام به درستی بهش ارجاع بدم. واقعا به هم شبیهاند.»
همچنین نوشتهای از ساتوشی در یک تالار گفتوگو (forum) وجود دارد که در آن گفتهاست چطور «رمزنگاری قدرتمند برای انبوده دادهها در دسترس قرار گرفته» و در کمال تعجب به نام کاربری نرمافزار E4M لرو ارجاع داده است. علاوه بر اینها در نسخههای اولیه نرمافزار بیتکوین کد عجیبی مربوط به رابط میانجی یک جور برنامهی آنلاین پوکر وجود داشت. من میدانستم که لرو سالها درگیر تجارت شرطبندی آنلاین بوده و حتی نرمافزار کازینوی خودش را نوشته بوده است. (متیو پسرعموی لرو سالها پیش از این به من گفته بود که لرو به نحوی با کلوین ایر سلطان شرطبندی در ارتباط بوده و تلاش کرده برای ایر گذرنامهای جور کند.) آیا ممکن است کد انحرافی موجود در نرمافزار بیتکوین سرنخی از ارتباطی پشت سر آن باشد؟
شبهایی که تا دیروقت بیدار میماندم و خط به خط کد برنامهها را با یکدیگر مقایسه میکردم، بخش شکاک مغزم به من میگفت که این کار معنی بیشتری از یک بازی یافتن الگو در اشکال ندارد، اما فرمان کارهایم دست آن بخشی از مغزم بود که روایتی بینقص دربارهی ساتوشی ساخته بود، روایتی که مدام قدرتمندتر میشد. وقتی انگیزههای فلسفی و عملی ساتوشی برای ابداع بیتکوین (مانند بیزاری از سلطهی دولتها، بیاعتمادی به نظام بانکی و اشتیاقی برای یافتن راه جدیدی برای معاملات دیجیتالی) را بررسی میکردم لرو گزینهای تقریبا یگانه و بینقص به نظر میآمد. متئو گرین (Matthew Green) پژوهشگری در موسسه جان هاپکینز (JohnsHopkins) که روی رمزنگاری مطالعه میکند و سابقهی همکاری در ابداع قراردادی برای رمزارزها (cryptocurrency) با اولویت حریم خصوصی را دارد به من گفت: «مهمترین شاخصهی ساتوشی این بود که به نظر میرسید او تمایلات ضددولتی عجیبی دارد همراه با اندیشههای اقتصادیِ غیرعادی.»
در نوشتههای لرو هم چه در تالارهای گفتوگوی آنلاین و چه در نوشتههای ضمیمهی انتشار E4M (همانطور که میتوان از کسی که بعدها کارتل بینالمللی خودش را راهانداخته توقع داشت)، خشم او از سلطهی دولتها آشکار است. در واقع لرو با توجه به سابقهاش سرشار از انگیزههای لازم برای ساخت یک ارز دیجیتال بود. در اواسط دههی نود وقتی در استرالیا زندگی میکرد در پیغامی گله کرده بود که: «بانکها [در اینجا] همه چیز، حتی مبادلات نقدیای که از میزان مشخصی بیشتر باشند را گزارش میکنند.» او بعدتر با ساختارهای درونی دنیای تجارت جهانی هم از نزدیک آشنا شد. یک رونوشت از سابقهی لرو که من توانستم از مدارک یک پروندهی دادگاهی بدست آورم (مدرکی که هرگز به صورت عمومی منتشر نشده است) نشان میدهد که او سالها به عنوان برنامهنویس قراردادی برای بانکهایی مانند ABN AMRO و کامبانک (CommBank) استرالیا کار کردهاست و در کنار کارهای دیگر وظیفهی او اجرای ضوابط ساختارهای مبادلات بانکی بینالمللی هم بوده است.
چندان زمان زیادی لازم نبوده تا او با محدودیتهای دیجیتالی این ساختارها روبرو شود: وقتی در اواسط دههی ۲۰۰۰ شبکهی فروش آنلاین داروهای او تبدیل به شبکهای غولآسا شده بود، جمعآوری و جابهجایی میلیونها دلار پولی که وارد شبکهاش میشد به چالشی دایمی برایش تبدیل شده بود. در این زمان راههایی برای جلوگیری از بستهشدن کسبوکارش بدست پردازندههای کارتهای اعتباری آنلاین ابداع کرده و برای اینکه توجه بانکها را به خودش جلب نکند شبکهای از شرکتها و صندوقهای سرمایهگذاری پوششی به راه انداخت. او حتی فکرهایش برای تاسیس بانکی در مانیل به منظور دورزدن کامل نظام بانکی را هم با پسرعمویش مطرح کرده بود (البته در عمل به جای این کار دهها میلیون دلار پولش را به طلا تبدیل کرده و طلاها را در گاوصندوقهایی در خانههایی در آفریقا و جنوبشرقی آسیا انبار کرد).
همهی شواهد جور درمیآمد. اما یک شکل دیگر تاییدیه هم لازم بود، مدرکی که نشان دهد لرو کوچکترین علاقهای به ارزهای دیجیتال نشان داده باشد. با منبعی تماس گرفتم که تشکیلات لرو در فیلیپین را دیده بود. تشکیلاتی مملو از برنامههای غیرمعمولی مثل ساخت پهپاد و برنامهی هدایت موشک که بدست برنامهنویسانی (منحصر به متخصصین C++) که لرو از اروپای شرقی استخدام کرده بود، توسعه یافته بودند. از منبعم پرسیدم آیا لرو هیچوقت دربارهی بیتکوین هم صحبت کرده بود. او جواب داد: «گروهی برنامهنویس رومانیایی در دفتر بودند که دربارهی ارز آنلاین صحبت کرده بود. این ماجرا برای سال ۲۰۰۷-۲۰۰۸ بود، پیش از اینکه بیتکوین منتشر بشه.»
حین صحبتم با یکی دیگر از کارمندان ردهبالای لرو صحبت کردم او حرف دیگری از لرو در همان بازهی زمانی را برایم بازگو کرد. لرو گفته بود: «اگر میخواهی پول دربیاری (پول زیاد) باید مثل کرهشمالی خودت پول چاپ کنی، یا واحد پولی خودت رو بسازی.»
مهارت، انگیزه و علاقه به کنار عامل دیگری هم بود که ترغیبم میکرد این نظریه را باور کنم. اینکه هویت ساتوشی به یک راز تبدیل شد ناشی از تعهد خارقالعادهاش به ناشناس ماندن بود. من به شخصه میدانستم مهارتّهای امنیتی-جاسوسی مورد نیاز برای حفظ این ناشناسی در برابر ده سال حملات گوناگون چقدر کمیابند. مهارتهایی که پاول لرو در تمام زندگیش آنها را در خودش پرورش داده بود.
لرو با مجرمانهتر شدن تجارتش، سالها وقت صرف مخفی کردن هویتش کرده بود. برای کارمندانش دستورالعملهایی پراز جزییات در مورد استفاده از رمزنگاری، ایمیلهای پاکشونده و پروکسیهای غیرقابل ردگیری فرستاده بود. سامانهی ایمیل رمزنگاریشدهی خودش را خارج از دسترسی شنود و مراقبت دولتها درست کرده بود. هویتهای جعلی مختلفی برای خودش درست کرده بود (بعضی کارمندان مورد اعتماد لرو حتی اسم واقعیش را هم نمیدانستند) و چندین گذرنامهی جعلی داشت.
یکی از همین هویتهای جعلی بود که ارتباطی کمرنگ اما بسیار جذاب بین لرو و ساتوشی برقرار کرد: گذرنامهی دیپلماتیک لرو از جمهوری دموکراتیک کنگو که به امید پوشش مصونیت دیپلماتیک سالها برای بدست آوردنش تلاش کرده بود. گذرنامهای به نام پاول سولوتشی (Solotshi) کالدر لرو. همانطور که وقتی تصویر این گذرنامه را در سال ۲۰۱۶ منتشر کردم کسانی در بخش نظرات مطلب نوشته بودند، سلوتشی و ساتوشی به نظر بهم مرتبط میآیند.
آیا لرو از یکی از هویتهایی که در ساخت بیتکوین بکاربرده بوده دوباره استفاده کرده است؟ من در همان زمانِ انتشار تصویر گذرنامه «سرنخ سولوتشی» را کنارگذاشته بودم. تا حدی به این دلیل که با یکی از دو کارمند لرو که به همره صدهزار دلار پول نقد جاساز شده روی سینهشان (رشوهی پرداختی به مقام فاسد کنگو) به کنگو رفتند، صحبت کرده بودم. او به من گفته بود «سولوتشی» اصلا انتخاب لرو نبوده و این بخش اسم به نظر میرسد اسمی کنگویی بوده که توسط کارمند دولتی گنکو برای طبیعی جلوهدادن گذرنامه به آن اضافه شده است.
حالا وقتی دوباره به ماجرای گذرنامه فکر میکنم از خودم میپرسم شاید ماجرا را برعکس دیده باشم. شاید در حقیقت این اسم تصادفی کنگویی ریشهی نام ساتوشی بوده باشد و نه برعکس آن. شاید وقتی لرو برای منتشر کردن طرح جدیدش به صورت ناشناس دنبال اسم میگشته این بخش از نام گذرنامهی ارزشمند دیپلماتیکش را به شکلی تغییر داده که واژهای ژاپنی به نظر بیاید. دوباره نگاهی به تاریخ گذرنامه انداختم. اگوست ۲۰۰۸ صادر شده بود، دوهفته پیش از آنکه ساتوشی برای اولین بار با آدام بک (Adam Back) تماس گرفت.
از این جا بود که در ذهنم روایت با نیرویی توقفناپذیر به سمت ساتوشی منحرف شد. درست همانطور که داستان زندگی لرو با ظهور ساتوشی و عملکرد او همخوانی داشت، غیبت اسرارآمیزش را هم توجیه میکرد. ساتوشی دسامبر ۲۰۱۰ کمی بعد از آنکه ویکیلیکس (با وجود اعتراضهای علنی ساتوشی) شروع به پذیرفتن کمکهای نقدی به بیتکوین کرد، از تالارهای گفتوگوی بیتکوینی ناپدید شد. ساتوشی در یکی از آخرین پیامهای عمومیاش نوشت: «ویکیلیکس دست در کندوی زنبورها فرو کرده و به زودی زنبورهای مهاجم سراغ ما خواهند آمد.» منطقی بود که او نگران توجه منفی ناشی از این ماجرا روی ارز نوپایش باشد، اما چرا باید ساتوشی از تالارهای گفتوگو کاملا ناپدید میشد؟
لرو برای ترسیدن از توجه احتمالیِ ناشی از ورود ویکیلیکس، از بیشتر افراد دلایل بیشتری داشت. در این زمان لرو از طریق منابعی که در داخل سفارت ایالات متحده در مانیل خریده بود میدانست که دولت آمریکا به دنبال اوست. اواخر سال ۲۰۱۰ لرو مشغولیتهای زیادی داشت: همان ماه او ترتیب قتل سه تن از کارمندان سابقش (شامل نزدیکترین معاونش) را داده و در انداختن اجساد آنها به دریا مشارکت کرده بود.
آخرین نشانهها از ساتوشی به اواسط سال ۲۰۱۱ برمیگردد. (سال ۲۰۱۴ نوشتهای در یکی از تالارهای گفتوگو فرستاده شد که در ابتدا به ساتوشی نسبت داده میشد. اما امروز بیشتر اعضای جامعهی بیتکوین معتقدند این نوشته توسط ایمیل هکشدهای فرستاده شده که سابقا در اختیار ساتوشی بوده است.) خالق بیتکوین تا آن زمان دیگر بیشتر مسئولیتهای ادارهی آن را به افراد مختلفی از جمله توسعهدهندهی نرمافزاری از ماساچوست به نام گیوین اندرسون (Gavin Andresen) سپرده بود. ساتوشی برای یکی دیگر از توسعهدهندگان بیتکوین نوشت: «من سراغ کارهای دیگری رفتم. با وجود گیوین و دیگران، [بیتکوین] در اختیار آدمهای مناسبیست.» کمی بعد ماه آوریل وقتی اندرسون برای ساتوشی نوشت که میخواهد برای CIA سخنرانی داشته باشد و بیتکوین را برای آنها توضیح دهد، ساتوشی دیگر به هیچ پیغامی پاسخی نداد. اگر بخواهیم یک نفر را اسم ببریم که بیشتر از هرکس دیگری ممکن باشد با اولین اشاره به اسم CIA همهی کارهایش را تعطیل کند، او پاول لرو خواهد بود.
در این مرحله از بررسیهایم سیر زندگی ساتوشی تمام مدت در سرم چرخ میزد. وقتی غریبهای در تولد یکی از دوستان خیلی عادی از من پرسید مشغول چه کاری هستم، بناکردم به شرح تفسیر خودم از ماجرا: «ببین، دستگیری لرو در سال ۲۰۱۲ کنجکاوی برانگیزترین سوال دربارهی ساتوشی رو حل میکنه: چرا هیچکس تا حالا یک میلیون بیتکوین استخراجشده در آغاز راهاندازی بیتکوین را خرج یا جابهجا نکرده؟»
فرضیهام درست درمیآمد، اما اگر بیشتر در این باره فکر کنیم فرض عمومی همیشه این بوده است که ساتوشی باید کسی یا کسانی باشند که نیاز یا علاقهای به پول ندارند یا درگذشتهاند و کلیدهای شخصی دسترسی به بیتکوینها را هم با خود به گور بردهاند. وجود لرو گزینهی سومی برای پاسخ به این سوال بود. سپتامبر ۲۰۱۲ بیتکوینهای ساتوشی نزدیک ۱۲ میلیون دلار قیمت داشتند، مبلغی در آن زمان نه چندان زیاد برای لرو که تبدیل تمام آن به پول واقعی هم تقریبا غیرممکن بود. بعد بدون هیچ اخطار قبلی لرو در یک عملیات ضربتی دستگیر و زندانی شد و دیگر نمیتوانست به کلید شخصی ثروتی که در زندان برایش سودی هم نداشت، دسترسی داشته باشد.
من روزنامهنگارم. پس قرار نبود بگذارم قدرت ستون شواهد تاییدکننده اختیارم را از من بگیرد. پس از سر وظیفهای روزنامهنگارانه به سراغ شواهد ردکنندهای رفتم که به آنها برخورده بودم. برای نمونه ظاهر دانشگاهی زبان اوراق سفید هیچ تناسبی با سابقهی لرو که خودآموخته و مشخصا غیردانشگاهی و غیررسمی بود، نداشت. اما اوراق سفید علاوه بر مباحث دانشگاهی خیلی وقتها در دنیای تجارت هم بکار میروند و از طرف دیگر لرو هم در زمان انتشار E4M کاملا در دنیای آکادمیک رمزنگاری غرق شده بود.
پرسشهای کوچک آزاردهندهی دیگری هم بودند: در یکی از بسیار تلاشِ پیشین برای یافتن هویت ساتوشی، خبرنگاری متوجه این نکته شده بود که او در تقریبا تمام نوشتههایش بعد از علایم نگارشی دو فاصله میگذارد (کاری که عادت ذاتی بعضی از نویسندگان است.) در تقریبا تمامی نوشتههایی که من از لرو دیدم او بعد از علایم نگارشی یک فاصله گذاشته است. ساتوشی (sourcecode) را سرهم و لرو (source code) جدا مینوشت. اما البته بعدتر مجموعهای از نوشتههای ساتوشی را پیدا کردم که در آنها بعد از علایم نگارشی یک فاصله بود. شاید ساتوشی گاهی از ویرایشگری برای نوشتن پیامهایش استفاده میکرده است که به صورت خودکار فاصلهها را تصحیح میکرده، یا شاید لرو این کار را میکرده.
همچنین متوجه بعضی تفاوتهای فلسفی کوچک در رویکرد این دو شدم. مثلا ساتوشی جایی بیمقدمه گفته است که بیتکوین میتواند راهحلی برای مسئله هرزنامهها (اسپم) باشد. لرو از طرف دیگر در شبکهی فروش داروی آنلاینش یکی از پرکارترین هرزنامهنویسهای جهان بود. البته لرو آدمی چندوجهی بود (برای نمونه از یکی از خویشاوندانش شنیدم که مدتها آرزو داشته سفرنامهنویس شود). دستکم از او برمیآمده که راهحلی برای مشکلی ارایه کند که خودش هم در ساختنش نقش داشته.
هیچ کدام از این دلایل در برابر دلایل ظاهریِ درهمتنیدگی زندگی لرو و ساتوشی قد علم نمیکردند. یکی بودن این دو نفر خیلی چیزها را دربارهی هردویشان توضیح میداد. چیزهایی مانند ماجرای عجیب اخیر در داستان لرو یعنی ارتباط او با هکری به نام میراسلام (Mir Islam) از گروه معروف هکرهای اوگنازی (UGNazi). اسلام که یکی از مبلغین آشوبطلبی آنلاین و به جرم کلاهبرداری مرتبط با کارتهای اعتباری زندانی بوده است، چندین ماه در نیویورک با لرو در یک مرکز زندانی بود. بعد از آنکه اسلام به جای دیگری منتقل شد، لرو را در حال طرحریزی تلفنی با اسلام (به کمک یک دستیار وکیل) برای راهاندازی دوبارهی تجارتش در فیلیپین، غافلگیر کردند. اسلام مه ۲۰۱۸ آزاد و تا آنجا که به مقامات مربوط میشود ناپدید شد.
پاییز ۲۰۱۸ اسلام از طریق یک چت محافظت شده به من خبر داد که به مانیل رفته و روی «پروژههای رمزنگاری»ای که دربارهی آنها با لرو صحبت کرده، کار میکند. او لرو را «پدر» خطاب میکرد.
ما چند هفته با هم در تماس بودیم، و در این مدت اسلام به من گفت که در حال مقدمهسازی برای آزادی لرو است. من به او تذکر دادم که وقتی در حلقههای کاری لرو در فیلیپین فعالیت میکند باید خیلی محتاط باشد. گفتم: «آنجا آدمهای اشتباهی برای هیچ و پوچ کشتهشدهاند»
او جواب داد: «بله، کسانی هم برای هیچ و پوچ کشته شدهاند، اما این برای هر دو طرف ماجرا صادقه.»
دو روز بعد او و یکی دیگر از اعضای سابق اوگنازی در حالی دستگیر شدند که داشتند جسد دوستدختر آمریکایی این عضو سابق را درکانال مانیل میانداختند. اسلام در حال حاضر به جرم قتل منتظر محاکمه است و توضیحات ضدونقیضی دربارهی ماجرای عجیبش ارایه کرده است.
وقتی دوباره گفتوگوهایمان را مرور میکردم، چیزی در میان نظرات اسلام توجهام را به خودش جلب کرد، ادعایی که هیچوقت درست نفهمیدمش. اسلام گفته بود: «دلیل واقعی اینکه لرو تمام این کارها را کرد نه شهرت بود نه صرفا پول»
ازاو پرسیدم: «پس دلیلش چه بود؟»
او گفت: «برای اینکه اثبات کنه میتونه از پسش بربیاد و از سر ملالت. چیزهای زیادی دربارهی او هست که هنوز نمیدونید.»
یک ماه از وقتی خودم را غرق ماجرای ساتوشی کرده بودم میگذشت و من هنوز بیهدف پستهای تالارهای گفتوگو و فرمهای ثبت دامنهای که پیشتر سه بار بررسی کرده بودم را زیرورو میکردم. احساس میکردم در آستانهی یافتن آخرین قطعه پازل شواهد و بستن پروندهام. قطعهای که پیدا نشد. پس با گرگوری ماکسول (Gregory Maxwell) یکی از توسعهدهندگان اصلی و مورد احترام بیتکوین و همبنیانگذار شرکت زنجیره بلوکیِ (blockchain) بلاکاستریم (Blockstream) تماس گرفتم. او صبورانه به بازگویی ماجرای ساتوشی از زبان من گوش کرد و بعد گفت: « یه وقتهایی از هیجان عمومی دربارهی این موضوع آزرده میشم. چون اساسا کل طرح و مفهوم بیتکوین بر این مبنا شکلگرفته که مهم نیست ساتوشی واقعا کی باشه.»
با این وجود او حاضر شد بعضی کدهای لرو در E4M را با کدهای نرمافزار اصلی بیتکوین مقایسه کند. کمی بعد مکسول برای من در ایمیلی نوشت: این دو برنامه «ساختاری متفاوت (و تا حدی غیرمعمول) دارند. ساختاری مانند استفاده از Tab به جای تکفاصله در ابتدای خطوط یا جداسازی توابع در خطوط مختلف. لرو در متن E4M نسبت یه ساتوشی در بیتکوین توضیحات مفصلتری در مورد دلیل پشت هر کدام از تصمیماتش داده.» به گفتهی او این دو برنامه برای حل بعضی از سطح بالاترین مسائل مشترک بین بیتکوین و E4M (مثل چگونگی تولید اعداد تصادفی) روشّهای متفاوتی بکار بردهاند.
اما در نهایت مکسول نتوانسته بود مدرک واضحی در رد یا تایید هر کدام از دو نظریه پیدا کند. در پاسخ به من نوشت: «هیچ نشانهای پیدا نکردم که این دو کد نمیتوانستهاند توسط یک نفر (بویژه با در نظرگرفتن ده سال فاصله) نوشته شده باشند. و هیچ شباهتی هم پیدا نکردم که نتوان مثل آن را بین خیلی برنامهنویسان و مخازن کد (codebase) دیگر پیدا کرد. اما دستکم باید گفت که اگر این دو برنامه توسط یک نفر نوشته شده باشند، سبک کدنویسی این فرد (یا به دلیل گذشت زمان یا عمدا برای پنهان کردن هویتش) تغییر فاحشی کرده است.» میشد با خواندن این ایمیل برداشت کرد که مکسول چندین بار لرو را به عنوان یک ساتوشی احتمالی تایید کرده است. اما عبارت «که نتوان مثل آن را بین خیلی برنامهنویسان دیگر پیدا کرد» مثل آب سردی بود روی روایت من از ماجرا.
ناگهان متوجه شدم مکسول با بکار بردن این عبارت اشکال بنیادی تمام «شواهدی» که من در جدولم فهرست کرده بودم را آشکار کرده است. استدلال من این بود که چون کاملا ممکن بود لرو ساتوشی باشد، پس به احتمال زیاد ساتوشی هست. چیزی که این استدلال در نظر نگرفته محاسبهی احتمال تمام گزینههای دیگری است که میتوانستند ساتوشی باشند. بیشمار برنامهنویس دیگر هستند که با C++ آشنا هستند و از حکومتها متنفرند، کسانی که وقت استفاده از کد سایر برنامهنویسان مسئولانه به حق آنها روی برنامهشان اشاره میکنند، عبارت «رمزنگاری برای انبوده دادهها» را بکار میبرند، دلایلی برای ناشناس ماندن دارند و به ارزهای دیجیتال علاقهمندند. برای اثبات گزینهی پاول لرو به این روش باید اول دهها یا شاید صدها نامزد هموزن دیگر را رد میکردم.
چیزی که روایت من کم داشت (درست مثل چند سال قبل که بار اول به موضوع پرداخته بودم) مدرکی بود که نتوان آن را صرفا تصادفی نامید. هیچ سندی نبود که ایمیل لرو را به انجمن بیتکوین مرتبط کند. هیچ نشانهای نیست که لرو با وجود داشتن بیشمار هویت و نشانی ایمیل هرگز از دامنههای «.gmx» یا ویستومیل (vistomail) (دامنههای میزبان دو نشانی ایمیل مربوط به ساتوشی) استفاده کرده باشد. هیچ کدام از آیپیهای (IP) ساتوشی را نمیتوان به مقر لرو در مانیل مرتبط کرد. حتی هیچ جا دیده نشده است که لرو با داشتن بزرگترین شبکهی فروش دارو در جهان به هیچکدام از هزاران فروشگاه آنلاینش، استفاده از بیتکوین را به عنوان راهی برای حل مشکلات پرداختها پیشنهاد بدهد. ممکن بود هفتهها، ماهها و سالها به دنبال مدرک محکمی بگردم و هرگز پیدایش نکنم. چون اگر او واقعا ساتوشی نبوده باشد، چنین مدرکی هم اصلا وجود ندارد.
حالا که این روایت خدشهدار شده بود. همانطور که پیشتر تنها شباهتهای این دو را میدیدم، این بار اشکالات بود که به چشمم میآمد. حالا با نگاه بیشتر حتی استنتاجهای منطقیای که با دقت سرهم کرده بودم فرومیپاشیدند. چرا باید لرو راهاندازی مجدد کسبوکارش را به میراسلام بسپرد وقتی ۱۰میلیارد دلار بیتکوین آماده بیرون از زندان دارد؟ و واقعا آن پانویس به ظاهر اشتباهی چه شاخصهی خاصی داشت که بتواند باعث تمام این استنتاجها شود؟
مسلما اشارهی کرگ رایت به لرو خیلی عجیب و غیرعادی است، اما اصلا چرا باید حرفش را باور کنیم؟ او به جعل و سپس پسگرفتن شواهد در دادگاه متهم شده است. رایت، وکیل خودش و وکیل کلیمن هیچکدام حاضر نشدند در اینباره با من صحبت کنند. اما ایر از طریق واسطهای دربارهی لرو گفت: «من این فرد را تا به حال نه دیدهام و نه تا قبل از آنکه اسمش را هفتهی پیش در مقالهای بخوانم چیزی دربارهاش شنیده بودم.» منابعم از میان مامورین پروندهی لرو هم به من گفتند که پیشتر هرگز در ماجرای لرو به اسم این دو نفر [رایت و کلیمن] برنخورده بودند.
در نهایت این مشکل هر تحقیقی است که از قبل دربارهاش نتیجهگیری کرده باشیم. ممکن است تنها شواهدی را دستچین کنیم که با آن نتیجهگیری همخوان باشند (کاری که نزدیک بود من هم به ناچار بکنم). چرا که کشف اینکه لرو پشت همهی این ماجراها بوده، کشف اینکه او قانونشکنی ورای همهی قانونشکنان بوده میتوانست بسیار رضایتبخش باشد. من با این احساس آشنا بودم. وقتی گزارش داستان لرو را شروع کردم هیچکس آن زمان هم باور نمیکرد که شاهمهرهی یکی از تشکیلات خلافکاری پشت نرمافزارهایی مانند E4M و تروکریپت (TrueCrypt) باشد. برای راز خالق بیتکوین هم چه پایانی (دستکم برای من که خودم هیچ بیتکوینی ندارم) میتوانست از این دلپذیرتر باشد که مشخص شود خالق آن به قول آدام بک «ساتوشیای از جنس قهرمانان سریال برکینگبد (Breaking Bad)» بوده.
اما سرکردن با هیجان گمانهزنی دربارهی یک موضوع (و سرهم کردن روایتهای مختلف به دنبال پیدا کردن همخوانی بین آنها) آسانتر از کار سخت مورد نیاز برای فرآهم کردن شواهد محکمهپسند است. در همین مدتی که من مشغول نوشتن این داستان بودم، گزینهی جدیدی هم برای ساتوشی پیدا شده است: رمزنگاری ایرلندی که مدتی در ژاپن زندگی کرده. دوباره از همکار متخصص بیتکوینام نظرش را دربارهی ساتوشیبودن لرو پرسیدم. جواب داد: «من هنوز فکر میکنم لرو محتملترین گزینه است. حتی اگر این احتمال تنها ۲درصد باشد. در واقع آنقدری که میشود بدون مدرک مطمئن بود، من قانع شدم [که لرو همان ساتوشی است].»
باور عمومی این است که تنها راه شناسایی ساتوشی این است که فرد یا افرادی که پشت این اسم هستند پا پیش بگذارند و با استفاده از کلید شخصیشان بیتکوینّهای اولیه را جابهجا، خرج یا در مفهوم رمزنگارانه امضا کنند. قرار است حکم پاول لرو آگوست امسال در دادگاه فدرال ایالات متحده اعلام شود. اگر او ساتوشی باشد ممکن است بین سه سال بعد تا پایان عمرش نتواند چنین کاری انجام دهد. اما این کار هم آیا واقعا کسی را قانع خواهد کرد؟ فرضیههای جایگزینی مطرح خواهند شد: کلیدها دزدیده یا گم شده بودهاند یا ساتوشی مدنظر کلکی سوار کرده است. لازلو هنیاکس (Laszlo Hanyecz) یکی از نخستین توسعهدهندگان بیتکوین که سالها با ساتوشی در ارتباط بوده اخیرا به من گفت: «مهم نیست حقیقت چی باشه، هرگز به خوبی تصورات مردم نخواهد بود. به نظرم واقعگرایانهاش این است که ما هرگز نخواهیم فهمید ساتوشی کی بوده. حتی اگر آن شخص یا اشخاص یا هرچه، حتی اگر ساتوشی برگرده، مثل بازگشت مسیح کسی باورش نخواهد کرد. درسته؟» بعد از یک دهه پر از پیامبران دروغین، ما بیش از آن فریبخوردهایم که بتوانیم حقیقت را باور کنیم.
۱- با وجود اینکه مسترمایند را بیش از یک بار گوش کردم ولی انگار باز هم باید گوش کرد!
۲- به نظر چنل بی هم باید قسمتهای متمم برای مسترمایند را شروع کند!
به نظر من هم یه اپیزود تکمیلی با بیان زیبای علی بندری خیلی خوبه
کاش توضیح وضعیت فعلی آدم های ماجرای مسترمایند رو دوباره پادکست کنن
راجع به cicada 3301 چیزی میدونی؟
گوگلش کن چیز جالبیه؛ ناخودآگاه مغزم ربطش داد به لرو.
از آخرین باری که پادکست رو گوش کردم خیلی میگذره اما یادم میاد توی یکی از قسمت ها یکی از کارمند های لرو بعد از مدت ها میره که لرو رو ببینه و بهش آدرس میده که بیا تو فلان ساختمون و وقتی وارد میشه میبینه لرو جلوی یه میز نشسته که پشتش ردیف ردیف سرور قرارداره. لرو بعید میدونم که سرورهای سایتش رو با خودش حمل میکرده و توی همچون محیطی نگه داری میکرده، بنظرتون ممکن نیست که از اون سرور ها برای استخراج بیتکوین استفاده کرده باشه؟ باید دید که تاریخ دیدار اونها با تاریخ عرضه بیتکوین همخونی داره یا خیر
ممنون از ترجمه خوبتون
مخفی موندن داستان ساتوشی از زیبایی های بلاکچینه و بهش ارزش میده. بلاکچین ورای کد ها و الگوریتم هاش یه تفکره، تفکری که میگه انسان ها حق دارن بدون اینکه هویتشون مشخص باشه و کسی نظاره گر کارهاشون باشه بتونن موثر باشن.
درسته که این سیستم بستر خوبی رو برای خلاف ایجاد میکنه و ما بیشتر داستان های خلافشو میشنویم اما دوست دارم که ساتوشی خلافکار نباشه و واقعا با یک دید بشر دوستانه بیت کوین رو اختراع کرده باشه.
ممنونم از چنل بی بابت اینکه داستان رو برامون در نهایت جذابیت روایت کردین
خیلی جذاب است،
ممنون از ترجمه روان و خوب
احتمال اینکه لرو همان ساتوشی باشد خیلی بالاست، به هر حال لرو یک نابغه در برنامه نویسی و طراحی الگوریتم است .
به نظر من ترجمه صحیح Encryption for Masses «رمزگذاری برای عموم» است چون لرو میخواست ابزاری بسازه که همه مردم رو در مقابل دولتها و سازمانها نظارتی ایمن کند.
این هم دیدگاه جالبیه. البته Masses در این عبارت منظور دادههای انبوهه. چون همیشه روشهایی برای رمزگذاری دادههای محدود وجود داشته، چیزی که این ابزار رو ویژه کرده بوده رمزگذاری حجم زیادی از دادهها است.
ممنون از اینکه مطلب رو خوندین و نظر گذاشتین.
این خبر رو داخل خبرهای مربوط به وایت ریک بوی هم به اشتباه قرار دادید .
https://channelbpodcast.com/page/2?s=%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA+%D8%A8%D9%88%DB%8C+%D8%B1%DB%8C%DA%A9
بسایر جذاب ترجمه شده بود