این پست برای این نوشتهشده که کمک کنه برای شنیدن اپیزود چهارم آماده بشیم و خلاصه ایست از چیزهایی که در سه قسمت اول سریال مَسترمایند٬ دوازدهمین قصهی پادکست کانال بی تعریف کردیم. پیشنهاد ما اینه که این پست رو فقط در صورتی بخونین که هر سه قسمت رو گوش کردهباشین.
مسترمایند یا مغز متفکر، عنوانیه که نویسندهی این قصه در نشریهی آنلاین آتاویست برای پاول لرو شخصیت اصلی قصهای که ماجراهاش جاهای مختلف دنیا اتفاقافتاده انتخاب کرده؛ پاول لرو یه تبهکار بینالمللی نابغهست که نبوغ و توانمندیهاش از برنامهنویسی به کارآفرینی و راهاندازی وبسایتها و کالسنترهای پردرآمد شبهقانونی تا استخدام آدمکشها و راهاندازی کارتل موادمخدر و انجام هزارویک کار غیرقانونی کشیدهشد و برای مدتی طولانی یکی از گرونترین چهرههای تحت تعقیب سرویسهای امنیتی-اطلاعاتی آمریکا بود و در نهایت در سال ۲۰۱۲ دستگیر شد.
نویسندهی داستان با اطلاعاتی که از منابع رسمی و غیررسمی مثل پروندههای پلیس و اطرافیان لرو در کشورهای متعدد و آرشیوهای اینترنتی بهدست اومده تلاش میکنه تا تصویری از گستردگی برنامهها و اقدامات اون بهدست بده و از اونجایی که افراد با ملیتها و پیشینههای مختلف درگیر ماجراهایی هستند که سرنخشون به یک نفر میرسه، قصه پیچیدگیها و درهمتنیدگیهای عجیبی داره.
قسمت اول این داستان با عنوان باتکبرکشتن با ماجرای قتل یه خانم املاکی فیلیپینی به اسم کاترین لی به دست دو آمریکایی که با مدارک کانادایی وارد فیلیپین شدهبودن شروع میشه. پروندهای که توش حتی مقامهای بازرسی پلیس فیلیپین هم هیچ توضیح و سرنخی از چرایی و چگونگی این قتل که با شلیک دو گلوله زیر هر چشم مقتول اتفاقافتاد، نداشتند. ابهامهای این پرونده بعد از دستگیری یه آدمکش حرفهای بهاسم جوزف هانتر که زمانی با اسمهای مستعار مختلف از جمله رمبو تکتیرانداز ارتش آمریکا بوده تا حدودی مرتفع میشه؛ خانم لی مبلغ قابلتوجهی پول از رییس هانتر یعنی پاول لرو دزدیدهبود. هانتر هم به دستور رییس تیمی رو برای قتلش تجهیزکرد و فرستاد فیلیپین. جزئیات عملیات رو هم شخصن براشون طراحی کردهبود.
در قسمت دوم با عنوان از حالا رئیست منم٬ با مجموعه شرکتهایی در تلآویو و اورشلیم اسراییل و مانیل فیلیپین آشنا میشیم که همگی زیرنظر مسترمایند فعالیت میکردن و کارشون ارائهی خدمات کالسنتر به شرکتها و وبسایتهای مختلف متعلق به داروفروشی انلاین پاول لرو بود. مسترمایند کشورهایی که نیروی کار ارزون داشتند و قوانین برای بلندپروازیهاش دستوپاگیر نبودن رو انتخاب کردهبود و افرادی رو با حقوقهای مناسب و چشمگیر استخدامکردهبود که شرکتها رو براش بگردونن. تقریبن توی این شرکتها هیچکس رییس رو نه دیدهبود و نه میشناخت و همهی دستورات از طریق چتها منتقل میشد.
در یکی از صحنههای به یاد موندنی اپیزود دوم٬ موران آز مدیر یکی از این کالسنترها که توی اسراییل فعالیت میکرد و بهدستور رییس رفتهبود فیلیپین با کسانی که فکر میکرد شرکای رییس هستند مشغول قایقسواری بود که هلش دادند تو آب و شروع کردن شلیک کردن به دور و برش. آدمکشها بهش گفتند که اینبار این گلولهها رو برای کوسهها شلیک کردیم، دفعهی بعد هدف خودتی. ماجرای این درگیری که بهنظر میرسه هدفش زهرچشمگرفتن از آز و بقیهی کسانی که گمان میرفت از رییس دزدی کنن بوده، به شکلهای مشابهی برای بعضی دیگه از کارمندان پاول لرو در اسراییل، فیلیپین، هنگکنگ و زیمبابوه هم رخ داده. عمدهی این کارمندها فکر میکردن عضو سادهای از یک تجارت پررونق معمولی هستند و رییس بسیار کاربلد و نابغهای دارن که هیچوقت ندیدهبودنش تا اینکه یکروز با شرایطی مواجه میشن که میفهمن درگیر خلافکاریهای پیچیدهای هستن که به مخیلهشون هم خطور نمیکرد.
قسمت سوم، ما رو تا حدودی با گذشتهی پاول لرو آشنا میکنه. کودک بینام و نشانی که در زیمبابوه بهدنیا اومد و برای سرپرستی واگذار شد و خانوادهاش در ۱۲سالگی بعد از رویکار اومدن موگابه در زیمبابوه به آفریقای جنوبی مهاجرت کردن. لرو در نوجوانی با کامپیوتر آشنا شد و برنامهنویسی رو یاد گرفت، یکبار بهجرم فروش پورنوگرافی توسط پلیس دستگیر شد و در ۱۷سالگی بعد از برگشتن از سفری به آمریکا بههمراه خانوادهش، زندگی مستقل خودش رو با سفر به انگلستان شروع کرد.
پاول لرو برای مدت زیادی در ابتدای عصر اینترنت و وب و شبکه چهرهی یه آدم کارکشتهی این عرصه و برنامهنویسی نابغه رو توی فرومها و گروههای اینترنتی تخصصی مربوط به برنامهنویسی و بهخصوص رمزگذاری از خودش بهجا گذاشت. با اینکه همیشه جامعهستیز و ریسیست و در مواقعی خیلی بددهن بود اما تا جایی که میشد جواب سوالهای فنی آدمها رو با دقت و حوصله میداد. خودش قصهی تولد تا نابغهشدنش رو همون سالها توی سی تا پست در یکی از همین گروهها شرح داده.
این رو هم فهمیدیم که در زمینهی امنیت اطلاعات آدم مهمی بوده. برای مدت طولانی نرمافزار TrueCrypt که کارش رمزگذاری اطلاعات بود برای برنامهنویسها و حتی دولتها و سرویسهای امنیتی جذابیت داشت و تلاش ناموفق زیادی برای شکوندن شیوهی رمزگذاری اون صورت گرفت. این نرمافزار نسخهی بهینه و اصلاحشدهی نرمافزار قدیمیتری بود بهنام E4M که پاول لرو به تنهایی اون رو تولید و منتشر کردهبود و خیلیها فکر میکنند پشت TrueCrypt هم خودش بوده.
مجموعهی این فعالیتها و ذهن خلاق پاول منجرشد به راهاندازی شرکتهای متعدد و چند ملیتی که همگی با تکیه بر تکنولوژیهایی که پاول بهشون مسلط بود کار میکردن و تجارت دارو و کالسنتر در زمرهی درآمدزاترین اونها بود.
پاول بارها و بارها در جریان اون سالها که پول پارو میکرد غیب شد و اطرافیانی که باهاش ارتباط مستقیم کاری داشتن میگن هربار بعد از غیبتهای موقت بداخلاقتر میشد و اصرارش به انجام کارهای غیرقانونی بیشتر و بیشتر میشد.
یکی از این آشنایان قدیمی پاول که اطلاعات زیادی رو در اختیار نویسندهی مقالههای مسترمایند قرارداده بهش گفته که پاول یه پاسپورت دیپلماتیک از کنگو با اسم خودش و یه پاسپورت بلغار با اسم مستعار داشت.
قسمت چهارم مَسترمایند با عنوان ترس و لرز رو عصر یکشنبه سوم مرداد٬ بیست سه جولای٬ از ناملیک و ساوند کلود بشنوین.
نویسندهی این خلاصه اسد غریقی نویسندهی همکار وبلاگ کانال بی است.