نوشتهی سامانتا لاکین، دانشجوی دکترا، مرکز مطالعات هولوکاست و نسلکشی استراسلر؛ دانشگاه کلارک
قشونکشی سازمان ملل به رواندا در سال ۱۹۹۳، بیشتر به یک مأموریت حفظ صلح ساده شباهت داشت. نیروی اندکمسلح متشکل از تقریباً ۲،۵۰۰ نفر حافظ صلح، میتوانست به اجرای “توافقنامهی آروشا” کمک کند. این توافقنامه پیمان صلحی بود که از سال ۱۹۹۳، به جنگهای داخلی بین دولت هوتوی رواندا (Hutu) و جنبش آزادیخواهان توتسی (Tutsi)، یعنی جبههی میهنپرست رواندا خاتمه داد.
سربازان سازمان ملل بهجای تلاش برای ایجاد آشتی ملی، نقش شاهدان نسلکشی را ایفا کردند.
در پی حادثهی سقوط هواپیمای رئیسجمهور رواندا، “جووینال هابیاریمانا” (Juvénal Habyarimana)، و کشتهشدن او در۶ آوریل ۱۹۹۴، نیروهای هوتو بدون توجه به پیمان آروشا شروع به براندازی توتسیها کردند. روشنفکران سیاسی هوتو در خلأ قدرت ناشی از مرگ رئیسجمهور، کارزار طولانیمدت نسلکشی را به راه انداختند. قصهی نفسگیر نسلکشی رواندا را در اپیزود ۱۴ چنل بی تعریف کردیم.
سازمان ملل با شروع کشتارهای دستهجمعی به سربازان کلاه آبی خود دستور تخلیه و بیرونبردن خارجیان را داد و از آنها خواست تا برای نجات توتسیها از کشتارها هیچ مداخلهای نکنند. بین ۸۰۰،۰۰۰ تا یکمیلیون توتسی و شهروند هوتویی غیر افراطی توسط همسایگان خود به قتل رسیدند.
گزارش سازمان ملل در سال ۱۹۹۹ که به بررسی قشونکشی به رواندا پرداخته است، این قشونکشی را به دلیل رها کردن آوارگان توتسی در مدارس و دیگر مناطق بهاصطلاح امن که خود این نیروهای سازمان ملل احداث کرده بودند، خفتبار خواند.
بان کی مون، رئیس پیشین سازمان ملل در سال ۲۰۱۴ اظهار کرد، این نیروها درست در زمانی عقب کشیدند که بیشترین نیاز به آنها وجود داشت و ما باید کارهای بیشتری را انجام میدادیم.
من در اوایل امسال با صلحبانان پیشین سازمان ملل که در رواندا خدمت کرده بودند و پس از ۲۵ سال بهمنظور شرکت در مراسم یادبود نسلکشی به آن بازگشته بودند، مصاحبه کردم. در آنجا متوجه شدم که علیرغم کوتاهیهای مستند فراوان صورت گرفته در انجام مأموریت، این افراد جان خود را برای نجات زندگی دیگران به خطر انداختهاند و برای حمایت از روانداییهای بیگناه، از دستورهای رسمی فراتر رفتهاند.
۱. دیپلماسی جواب میدهد
مأموریت حفظ صلح در رواندا، مانند آنچه سازمان ملل انجام میدهد، از اختیارات و دستورالعملهای محدودی برخوردار است.
مأموریت رسمی صلحبانان که توسط شورای امنیت سازمان ملل به آنها محول شده شامل دیدهبانی، مراقبت و بررسی جنایات و خشونت است. سربازان تنها برای دفاع از خود و یا کمک به تخلیه و منتقل کردن خارجیان میتوانند به زور متوسل شوند.
اختیارات محدود سربازان در زمان شروع نسلکشی در آوریل ۱۹۹۴ آنها را در موقعیت غیرممکنی قرارداد. بعضی از این سربازان هنگام مشاهدهی کشتار غیرنظامیان، از نظر اخلاقی خود را ملزم به دخالت دانستند.
“پیتر سوسو” که سرگرد بازنشستهی ارتش غنا است، در آن دوره فرماندهی واحدی بوده که به برخی از توتسیها کمک میکرد. توتسیهای مذکور کسانی بودهاند که از خانه خود فرار کرده و به هتلی پناه برده بودند و این هتل بعدها تحت کنترل گروه شبهنظامی نسلکش اینتراهامو (Interahamwe) درآمده بود.
سوسی و سربازانش به تخلیهی بیش از ۲۰۰ غیرنظامی و انتقال آنها به منطقهی امن سازمان ملل مستقر در شهر نیاز داشتند. او برای انجام این کار ناچار بود با سربازان خردسال هوتو که راه را در ناحیهی کیگالی بسته بودند، مذاکره کند.
سازمان ملل برای مذاکره با چنین افرادی که علیه غیرنظامیان اعمال خشونت میکردند، هیچ تدبیر نیاندیشید. ازاینرو سوسی ناچار بود تا خودش دست به ابتکار عمل بزند: او به سربازان مأمور به بستن جاده یک قوطی کوکاکولا داد و امید داشت تا از این طریق بتواند این فرماندهان کمسال را بهاندازهای آرام کند که بتواند با آنها وارد مذاکره شود.
سوسی به من گفت: “حقیقتاً دیپلماسی کوکاکولا جواب داد، به اما اجازه داده شد تا بتوانیم به آن هتل کمجمعیت برویم.”
اقدامات سرگرد سوسی بازتابدهندهی راهبردی بودند که من بارها در مصاحبههای دیگر نیز از آنها شنیدم: دیپلماسی مبتکرانه نجاتدهنده است.
۲. مسائل فرهنگی
صلحبانان سازمان ملل سربازانی از سراسر کرهی زمین هستند. به این افراد، پیش از آنکه برای صیانت به کشورهای کاملاً متفاوت با کشور خود فرستاده شوند، اندکی آگاهیهای فرهنگی داده میشود.
سربازان به من میگویند که در اغلب موارد ارتباطی بین آموزشهای رسمی و واقعیتهای محلی وجود ندارد، خصوصاً در مناطق روستایی. همچنین سوءتفاهم فرهنگی میتواند باعث نوعی بیاعتمادی شود که این بیاعتمادی نیز به نوبهی خود میتواند مأموریت صلحبانان را به خطر بیندازد.
سرگرد سوسی همچنین گفت: “طبق تفاهمنامهی رسمی، صلحبانان میتوانند در پادگان ما مشروبات الکلی بنوشند.”
اما سوسی زمانی را به یاد میآورد که روستاییان رواندایی از دیدن بطری مشروب در ماشین یک سرباز، آزردهخاطر شدند.
سوسی میگوید: “این مسئله وجههی ما را در چشم روستاییان خراب کرد.”
آن دسته از سربازان سازمان ملل که من با آنها مصاحبه کردهام، این را آموختهاند که شناخت مردم در محل استقرارشان، میتواند چشمانداز عمیقتر و دقیقتری از فرهنگ محلی را به آنها بدهد. این چشمانداز به آنها کمک کرده است تا از اهانتهای غیر عمد اجتناب کنند.
آگاهیهای عمیق مشابه، به سربازان سازمان ملل کمک کرده است تا جان افراد را نجات دهند.
کشتار کودکان توتسی، این باور مردم رواندا را که کودکان موجودات مقدسی هستند، نقض میکند. ازاینرو صلحبانان کانادایی در رواندا به فکر رویکردی بودند که متوجه کودکان باشد.
“وارن وبر” یکی از صلحبانان کانادایی است که در رواندا خدمت کرده است. او به من گفت: “به فرزندی گرفتن کودکان یتیم و فراهم آوردن مایحتاج زندگی آنها از خردهفرهنگهای ما صلحبانان کانادایی است.”
بخش صلحبانی او که در ژوئن ۱۹۹۴ با یتیمخانهای در نزدیکی بوتار (Butare) رواندا مشارکت میکرد، بهصورت موفقیتآمیزی از کودکان مقیم آنجا در هفتههای نسلکشی مراقبت کرد.
۳. دو صد گفته چون نیم کردار نیست
به فرزندی گرفتن کودکان یتیم رواندایی توسط سربازان کانادایی از عامل سومی حکایت کرد که میتواند باعث موفقتر شدن مأموریت حفظ صلح شود:
همکاری اجتماعی.
تعامل سربازان سازمان ملل با کودکان به مردم محلی رواندا نشان داد که علیرغم داشتن یونیفرم رسمی، ناآشنایی با زبان، و در اغلب موارد، رنگ پوست متفاوت، سربازان سازمان ملل بیش از آنکه ظاهرشان نشان میدهد، به آنها نزدیک هستند: آنها عاشق کودکان هستند و بعد انسانی هم دارند.
چنین رفتاری در نزاعی که همسایه را به جان همسایه انداخته بود، بین قربانیان و صلحبانان پیوند ایجاد کرد و باعث به وجود آمدن اعتماد شد. اعتماد برای کار کردن در مناطق در حال نزاع، عاملی کلیدی است، زیرا اساس اعتماد در چنین جاهایی به خطر افتاده و شاید هم بهکلی از بین میرود.
در جنگ، اعتماد به معنی تفاوت بین مرگ و زندگی است.
درسهایی از رواندا
بیستوپنج سال پس از حادثهی نسلکشی رواندا، اکنون تحت نظارت سازمان ملل، ۱۰۲،۰۰۰ نیروی نظامی و غیرنظامی در ۱۴ مأموریت حفظ صلح و در اقصی نقاط جهان در حال خدمتاند.
کلاه آبیهای سازمان ملل بهمنظور جلوگیری از شعلهور شدن آتش خشم و دشمنی و رساندن کمکهای انساندوستانه به لبنان، حفاظت از غیرنظامیان در برابر نسلکشی در دارفور، و تقویت پلیس و سیستم زندان در هائیتی پس از زلزله، به این مناطق اعزام میشوند.
در کنار اصلاح سازوبرگ “حفاظت از صلح” سازمان ملل، این مأموریتهای حساس را میتوان از طریق بررسی معجزات کوچکی که در رواندا اتفاق افتادند، بهصورت جدی تقویت کرد.
بسیاری از سربازان عادی سازمان ملل که به یک مأموریت ساده در رواندا فرستادهشده بودند، با استفاده از دیپلماسی، آگاهیهای فرهنگی و همکاریهای اجتماعی به کارهای خارقالعادهای دست زدند. طبق گفتههای رومیو دالایر که قشونکشی سازمان ملل به رواندا را رهبری میکرد، کارهای آنها باعث نجات جان ۳۰،۰۰۰ نفر شدهاست.
درس گرفتن ازآنچه توانست در این مأموریت شکستخورده، کارساز بیفتد، در آینده میتواند جان افراد را نجات دهد.
مترجم: عشتار حکمت
منبع
واقعاً تکان دهندست، پر از درس، هرجایی که بعضی از قشرهای اروپایی و آمریکایی دخالت میکنند چه به سر مردم میاد، چطور دیدگاه های کثیفی که خودشون مدت هاست کنار گذاشتند چون باعث جنگ ها طولانی، جنگ های جهانی شده رو برای تخریب به خورد مردم ضعیف تر و ناآگاه تر میدن، که عین سم تو کل بدن جامعه پخش میشه و همچین فجایعی رو بار میاره.