نوشته تئودور جان کازینسکی
مترجم: کیا ایران دوست
نکات قبل از مطالعه
مقاله توسط فردی آماتور ترجمه و تایپ شده است، پیشاپیش بابت هر گونه نقص و کاستی در این نسخه عذر میخواهم.
مقاله در بازهای زمانی تا سال ۱۹۹۵ و در کشور آمریکا نوشته شده، هنگام مطالعه برخی نکات و مثالها باید این چهارچوبهای مکانی و زمانی را در نظر گرفت.
برخی مثالهای مقاله که به گوش خواننده ایرانی آشنا نیست، به مثالهای آشنا تغییر یافتهاند (در انتقال مفهوم هیچ تصرفی صورت نگرفته).
مقاله بدون هیچ گونه سانسوری ترجمه شده است.
هر گونه تکثیر، انتشار یا ارجاع به این نسخه آزاد است.
عباراتی که درون پرانتز قرار دارند و به “.م.” ختم شدهاند توسط مترجم و برای فهم بهتر مطلب به متن اضافه شدهاند. سایر عبارات درون پرانتز، بخشی از متن اصلی هستند.
در مقاله گاهی به واژه FC بر خواهید خورد، این واژه مخفف عبارت Freedom Club (باشگاه آزادی) است که نویسنده مقاله خود را عضو آن میشمارد. (داستان تئودور کازینسکی معروف به یونابامبر را در اپیزود ۴۰ چنل بی تعریف کردیم.)
در بخش یادداشتها در انتهای مقاله، برخی جملات غیرضروری که به نظر کمکی به انتقال مفهوم نمی کنند حذف شده اند. اما بخش اصلی کتاب بدون حتی یک کلمه حذفیات یا دخل و تصرف به فارسی برگردانده شده است.
مقدمه
۱- انقلاب صنعتی و پیامدهای آن برای نژاد انسان یک شکست کامل بوده است. امید به زندگی افراد در جوامع توسعه یافته را افزایش داده، اما به جای آن جامعه را ناپایدار ساخته است، زندگی را از حس کامیابی تهی کرده، انسانها را با تحقیر روبه رو کرده، باعث رنجهای عظیم روانی شده (همچنین رنج جسمی در جهان سوم) و آسیب جدی به طبیعت وارد کرده است. گسترش و پیشرفت افزاینده تکنولوژی وضعیت را بدتر خواهد کرد؛ قطعن انسانها با تحقیر بیشتری روبهرو خواهند شد، آسیب بیشتری به طبیعت تحمیل خواهد شد، گسیختگی اجتماعی افزایش خواهد یافت، رنجهای روانی بیشتر میشوند و رنجهای جسمی حتی در کشورهای پیشرفته نیز افزایش خواهد یافت.
۲- سیستم صنعتی – تکنولوژیک هم ممکن است به بقای خود در دراز مدت ادامه دهد و هم ممکن است که فرو ریزد. اگر به بقا ادامه دهد ممکن است در نهایت سطح رنجهای روانی و جسمی کاهش یابد، اما این نتیجه حاصل نخواهد شد مگر آن که انسانها در طی پروسهای دائمی و دردناک، از انسان به موجودی مهندسی شده و چرخ دندهای محض در سیستم اجتماعی تبدیل شده باشند. اگر سیستم فرو نریزد، این پیامدها حتمی و اجتناب ناپذیر خواهند بود. در واقع هیچ راهی برای جلوگیری از تجاوز سیستم به شأن، استقلال و خودمختاری انسانها وجود ندارد.
۳- فروریختن سیستم صرف نظر از زمان آن، پیامدهای دردناکی خواهد داشت. اما هر چه سیستم پیشرفتهتر شود و بیشتر گسترش یابد، پیامدهای سقوط آن شدیدتر خواهند بود، پس اگر قرار بر این است که سیستم سقوط کند، هر چه زودتر این اتفاق به وقوع بپیوندد بهتر است.
۴- در نتیجه ما از انقلابی علیه سیستم صنعتی هواداری میکنیم. این انقلاب ممکن است به خشونت متوسّل بشود یا نشود، ممکن است ناگهانی باشد یا به شکل تدریجی در مدّتی طولانی شکل بگیرد. ما نمی توانیم هیچکدام را پیشبینی کنیم. ما فقط بر این نکته تاکید داریم که آن افرادی که از سیستم صنعتی متنفر هستند باید دستبهکار شوند. این یک انقلاب سیاسی نخواهد بود و هدف آن نه سرنگون کردن دولتها، بلکه سرنگون کردن بنیانهای اقتصادی و تکنولوژیک جامعه کنونی خواهد بود.
۵- در این مقاله توجه ما تنها به تعدادی از پیامدهای منفی ناشی از سیستم صنعتی – تکنولوژیک خواهد بود. ناچارن سایر پیامدها را نادیده خواهیم گرفت یا تنها به آنها اشاراتی سطحی خواهیم داشت. این به آن معنا نیست که آن پیامدها برای ما از اهمیت برخوردار نیستند، بلکه به دلایلی، ما باید بحث را بیشتر متوجه موضوعاتی کنیم که تا کنون مورد توجه قرار نگرفتهاند و ما نکته جدیدی برای مطرح کردن در آن بحث داریم. برای مثال از آن جا که محیط زیست مرکز توجههای بسیاری است، ما کمتر در مورد آن بحث خواهیم کرد و این چیزی از اهمّیت آن کم نمی کند.
روانشناسی جریان چپ مدرن
۶- تقریبن هر فردی قبول دارد که ما در جامعهایشدیدن مفلوک زندگی میکنیم. یکی از تجلّیهای آشوب و دیوانگی جهان ما، چپ گرایی است. بنابراین بحث درباره روانشناسی جریان چپ، میتواند سنگ بنایی برای بحث کردن در مورد مشکلات عمومی جهان و همچنین درک این مشکلات باشد.
۷- اما چپ گرایی چیست؟ در نیمه ابتدایی قرن بیستم، چپ گرایی را میتوانستیم عملن با سوسیالیسم هم سنگ و همسان در نظر بگیریم. اما امروزه در تعریف چپ گرایی نوعی گسیختگی و عدم انسجام دیده میشود و روشن نیست که چه کسی را میتوانیم چپ گرا بنامیم. در این مقاله ما هر گاه از واژه چپگرا استفاده میکنیم، منظورمان بیشتر سوسیالیستها، افرادی که مالکیت اشتراکی را میپسندند، فمنیستها، فعالان حقوق همجنسگرایان، فعالان حقوق ناتوانان، فعالان حقوق حیوانات و مواردی دیگر از این دست است. اما باید به این نکته توجه کنیم که اگر فردی که با یک یا تعدادی از چنین جنبشهایی ارتباط دارد به معنای این نیست که وی حتمن و بدون قید و شرط چپگراست. البته مشخص کردن مرزهای چپگرایی موضوع بحث ما نیست و با ادامه بحث، منظور ما از چپ گرایی بیشتر روشن خواهد شد.
۸- با این وجود، ممکن است در نهایت ذهنیت ما از چپ گرایی، بسیار کمتر از چیری که در پی آن هستیم مشخص و آشکار شود. سعی ما در این جا این است که به ۲ نیرو و انگیزه پنهان که در خفا به روانشناسی چپ جریان میدهند اشاره کنیم. البته ما به هیچ وجه ادعایی درباره کامل بودن دانش مان در مورد روانشناسی جریان چپ نداریم. همچنین گستره مباحث ما بیشتر چپ مدرن را در بر خواهد گرفت و معلوم نیست که این مباحث تا چه حدی در مورد چپ گرایی در قرون ۱۹ و ۲۰ صادق باشد.
۹- ما دو انگیزه و نیروی پنهان در بطن روانشناسی چپ گرایی را “احساس فرودستی” و “بیش اجتماعی شدن” مینامیم. احساس فرودستی ویژگی همه گیر و عمومی چپ مدرن است اما بیش اجتماعیشدن تنها ویژگی برخی از افراد این جریان و نه همه آنهاست. البته نکته مهم این است که این افراد (افراد بیش اجتماعی شده) دارای نفوذ و تاثیر فراوانی بر جریان کلی چپ مدرن هستند.
احساس فرودستی
۱۰- وقتی از احساس فرودستی سخن میگوییم، منظور ما این احساس به شکل خاص آن نیست، بلکه بیشتر منظور ما گسترهای از صفات و خصوصیات مرتبط با هم است؛ اعتماد به نفس پایین، احساس عدم توانایی و ناچاری، تمایلات با محور افسردگی، یأس و پذیرفتن آسان شکست، بدبینی، احساس همیشگی گناه، تنفّر از خود و…… ما معتقدیم که وجود این خصوصیات در اعضای چپ گرایی مدرن، نقشی سرنوشتساز در تعیین جهت و مسیر آن دارد.
۱۱- هنگامی که فردی، هراظهار نظری که در مورد او یا گروهی که او در آن عضو است را نوعی توهین و تحقیر فرض میکند نتیجه میگیریم که وی احساس فرودستی و دون مایه بودن دارد. این روند در میان فعالان حقوق اقلیتها به شدت مشهود است، حتی اگر آن شخص عضو گروهی که از آن دفاع میکند نباشد. آنها درباره هر سخنی که درمورد هر اقلیتی گفته میشود حساسیت به خرج میدهند. برای مثال؛ واژههای negro، oriental، handicapped، chick به ترتیب برای خطاب قرار دادن سیاهپوستان، آسیاتبارها، معلولان و یک خانم مورد استفاده قرار میگیرند و چپها درمورد استفاده کردن از آنها بسیار حساس هستند و آنها را توهین کننده میدانند. اما در گذشته این واژهها به هیچ وجه حالت هجومی و توهین کننده نداشته اند. مثلن واژه chick در واقع نسخه زنانه واژه guy بوده است. در واقع بار تحقیر و توهین این واژهها توسط خود این فعالان حقوق اقلیتها به آنها اضافه شده است. (همانطور که سیاهپوستان خودشان همدیگر را nigga یا negroخطاب میکنند.) حتی انسان شناسهای چپگرا از گفتن هر واژهای در مورد انسانهای اولیه که بار معنایی منفی داشته باشد اجتناب میورزند. مثلن آنها سعی میکنند که به جای عبارت “اولیه” یا “ابتدایی” از عباراتی مانند “کم توسعه یافته” یا “کم دانش” استفاده کنند. آنها در واقع به هر چیزی که اشارهای به فرودستی جوامع اولیه داشته باشد (اگر که واقعن فرودست بوده باشند!) بدگمان و بدبین هستند.
۱۲- جالب این جاست که خود سیاهپوستان، مهاجران، زنان یا معلولان حساسیت و نگرانی کمتری درمورد استفاده از چنین واژههایی دارند. در عوض تعدادی از فعالان حقوق اقلیتها که اکثرشان ریشه در طبقه سفیدپوست متوسط و متوسط رو به بالا دارند بیشترین نگرانی را به خرج میدهند. در واقع اولین ریشههای مطرحشدن چنین مباحثی هم به طبقه اساتید دانشگاهی سفیدپوست نسبتن مرفه باز میگشت.
۱۳- شمار زیادی از چپگرایان همذاتپنداری شدیدی با گروههای اقلیتی که ضعیف به نظر میرسند (زنان)، شکستخورده به نظر میآیند (بومیان آمریکا)، دفعکننده دیگران هستند (همجنسگرایان) یا به هر صورتی “فرودست” هستند، دارند. اما توهّم فرودست بودن این گروهها فقط توسط خود فعالان چپگرا صورت میگیرد، چرا که اینگونه راحتتر میتوانند با آنها همذاتپنداری کنند.
۱۴- فمنیستها به شدت در تلاشاند تا نشان دهند که زنان دقیقن هم اندازه مردان توانا و قدرتمند هستند. در واقع آنها در ناخوداگاه خود به شدت توسط این فکر که زنان ممکن است به اندازه مردان قدرتمند و توانا نباشند (فکری که صرفن برخواسته از ذهن خودشان است) آزار میبینند.
۱۵- چپ گرایان تمایل دارند که از هر چیزی که تصویری از قدرتمند بودن و موفق بودن را نمایان میکند متنفر باشند. آنها از آمریکا متنفرند، از تمدن غربی متنفرند، از استدلال و منطق متنفرند. دلیلهایی که چپ گرایان برای تنفر خود از غرب برمی شمارند، به شکلی روشن هیچ همخوانی با انگیزههای واقعی آنان ندارد. آنها ابراز میکنند که به این دلیل از غرب متنفراند که غرب جنگ طلب، امپریالیست، نژاد پرست، سکسیست و…. است. اما وقتی همین نقصها در جوامع سوسیالیست مشاهده میشوند، چپ گرایان سریعن برای آن توجیههایی مییابند یا در نهایت با بی میلی اعلام میکنند که چنین کاستیهایی در هر جامعهای وجود دارد. در حالی که همین افراد با اشتیاق فراوان و با بزرگنمایی، به همین کاستیها در تمدن غرب ایراد میگیرند. روشن است که این کاستیها دلایل اصلی چپها برای تنفر از آمریکا و غرب نیستند، آنها از آمریکا و غرب متنفراند چون قدرتمند و موفق هستند.
۱۶- واژههایی مانند “تکیه به خود”، “اعتماد به نفس”، “نو آوری”، “ریسکپذیری”، “خوشبینی” و….. نقش کمرنگی در واژهنامه چپ گراها بازی میکنند. چپگرا همیشه ضد فرد است، اشتراک گرا است، میخواهد که جامعه تمام مشکلات افراد را برای آنها حل کند، تمام نیازهای آنها را برآورده کند و از آنها مواظبت و حراست کند. چپگرا فردی نیست که احساس کند که با تکیه بر توانایی خود میتواند مشکلاتش را حل کند یا نیازهایش را برآورده کند، همچنین چپگرا با مفهوم “رقابت” مشکل دارد، چرا که در عمق وجودش احساس بازنده بودن دارد.
۱۷- فرمهای هنری که به مذاق چپ مدرن خوش میآیند فرمهایی هستند که تمرکز زیادی بر فرومایگی، رقت، شکست و ناامیدی دارند.یا این که ابراز میکنند که هیچ امیدی برای دستیابی به چیزی از طریق برنامه و محاسبه و منطق وجود ندارد و همهی چیزی که اهمیت دارد غرق کردن خود در احساس و تجربه “این لحظه” است.
۱۸- فیلسوفهای چپگرای مدرن تمایل دارند که برهان، علم و واقعیت عینی را نادیده بگیرند و اصرار ورزند که همهچیز از نظر فرهنگی “نسبی” است. این گزاره کاملن صحیح است که هر فردی حق دارد سؤالاتی جدی درباره بنیانهای دانش و علم و این که واقعیت عینی چگونه میتواند درکی حقیقی از جهان به ما بدهد (البته اگر بتواند!) بپرسد، اما این واضح است که فیلسوفهای چپگرا منطق دانانی کنجکاو نیستند که در حال کشف و آنالیز منطقی بنیانهای دانش باشند. آنها به شکلی عمیق و احساسی از حملات خود به واقعیت و حقیقت کام میجویند، در واقع آنها به خاطر نیازهای روانی خود به این مفاهیم حمله میکنند. یکی از دلایل این حملات آنها، کینه و دشمنی آنها با این مفاهیم است و تا جایی که این حملات موثر و موفق باشند، به آنها حس قدرت القا میکند. همچنین چپ گرایان از علم و منطق متنفرند چرا که مسائل مهمی را به دستههای “درست” و “غلط” طبقهبندی میکند. احساس فرودستی و دونمایگی آنچنان در چپها گسترش یافته است که تحمل هیچگونه دستهبندی مسائل و مفاهیم به گروههای “برتر” و “غیربرتر” را ندارند.این موضوع دلیل پنهان پشت این مسئله که چپها با مفهوم IQ مشکل دارند را نیز روشن میکند. چپگراها به شدت مخالف نسبت دادن بعضی ویژگیها و صفات به ماده ژنتیکی هستند زیرا چنین تفسیری ممکن است افراد را به دستههای برتر و فرودست تقسیم کند. چپها ترجیح میدهند که وجود یا نبود هر صفت را متوجه جامعه سازند. بدین ترتیب اگر فردی فرودست باشد هیچ تقصیری متوجه او نیست، زیرا این جامعه است که او را خوب بار نیاورده است.
۱۹- چپ گرا را نباید با فردی اشتباه گرفت که احساس فرودستی در او باعث شده که لاف بزند، خودپسند باشد، سو استفاده کند، خودنمایی کند یا بیرحمانه با بقیه احساس رقابت و دشمنی کند. چنین فردی به طور کامل ایمان به خویش را از دست نداده است. او در احساس قدرت و احساس ارزش فردی کاست دارد اما هنوز هم میتواند قدرتمندشدن را تصور کند و این تلاشهای او برای رسیدن به قدرت است که این رفتارهای ناخوشایند را به وجود آورده است [۱]. اما چپ گرا از این نقطه نیز عبور کرده است. احساس فرودستی چنان در او ریشه دوانده که او نمیتواند از خود تصویری قدرتمند و باارزش داشته باشد. چنین فردی تنها به عنوان عضوی از یک جنبش بزرگتر که به آن احساس تعلق و پایبندی کند میتواند احساس قدرت و ارزشمندی داشته باشد. این منجر به همان “جمعگرایی” یا “اشتراک گرایی” معروف چپها میشود.
۲۰- به تمایلات مازوخیستی نهان در تاکتیک چپ گراها دقت کنید؛ با درازکشیدن در برابر خودرو پلیس تظاهرات میکنند، تعمدن پلیس را تحریک میکنند که به آنها حمله کند و…… چپها غالبن چنین تاکتیکهایی را برای تاثیرگذاری در رسیدن به هدف انتخاب نمیکنند بلکه صرفن تاکتیکهای مازوخیستی را ترجیح میدهند. چرا؟ چون تنفر از خود از بنیانهای روانشناسی چپگرایی است.
۲۱- ممکن است چپها ادعا کنند که فعالیتهایشان از “همدردی” یا “اصول اخلاقی” انگیزه و منشأ میگیرد (در چپهای بیش اجتماعی شده تا حدودی همین گونه است که بعدن به آن اشاره خواهد شد.) اما این همدردی یا اصول اخلاقی نمیتواند انگیزه اصلی چپگراها باشد. علاوه بر اینها، غالب رفتارهای چپگرایان به نظر نمیرسد که سودی محاسبه شده و منطقی به افراد و گروههایی که چپها ادعای کمک رسانی به آنها را دارند برساند. برای مثال اگر کسی اعتقاد داشته باشد که اتخاذ رفتار ویژه با سیاهپوستان مفید است، آیا ابراز آن با کینه و خشونت سودی دارد؟ به وضوح بهتر است که این ایده با مذاکره و خوشرویی مطرح شود تا حداقل بر سفیدپوستانی که خود تبعیض را باور ندارند تاثیرگذار باشد. اما فعالان چپ چنین روشی را انتخاب نمیکنند زیرا چنین روشی نیازهای روانی آنها را برطرف نخواهدکرد. کمک به سیاهان هدف اصلی آنان نیست، در واقع مسائل نژادی برای آنها بهانهای است که تا به وسیله آن کینههای خود و نیاز و طمع ناخوداگاه خود به قدرت را ابراز کنند. با چنین روشی آنها در واقع به سیاهان آسیب بیشتری میزنند زیرا موضع کینه جویانه این فعالان نسبت به اکثریت سفید، باعث تشدید نفرت و اختلافات نژادی میشود.
۲۲- اگر جامعه ما هیچگونه مشکل و مسئله اجتماعی نمی داشت، چپ گرایان شروع به ابداع و اختراع مشکلاتی میکردند تا به وسیلهی آن بهانهای برای جنجال و غوغا به پا کردن داشته باشند.
۲۳- ما تأکید میکنیم که آنچه گفته شد، هیچگاه توصیف دقیقی از تمام افرادی که نام چپگرا را یدک میکشند نیست، بلکه بیشتر تفسیر و توصیفی به تمایلات و سوگیریهای عمومی چپگرایی است.
[ادامه دارد]
یادداشتها:
۱. ما ادعا میکنیم که بیشتر و حتی همه افرادی که شخصیتی زورگو وخشن دارند، از احساس فرودست بودن رنج میبرند.
واقعا داستان جالب و مقاله ی فوق العاده ای هست ،مخصوصا با روایت شما اقای بندری.
ادامه ی مقاله را کی منتشر میکنید؟
ممنون از گذاشتن ترجمه مقاله و سپاس از آقای کیا ایران دوست که زحمت این کار را بر عهده گرفتند، من هم بسیار به ترجمه کردن آن علاقه مند بودم و تا همین جاهایش را ترجمه کرده بودم، البته ترجمه ایشان بسیار روان تر از کار من است، متن اصلی واقعا پیچیده و سخت است و یافتن واژه های معادل نیاز به تسلط به ادبیات فارسی دارد.
سلام
بسیار زیاد تشکر میکنم از مترجم و از شما که ترجمه را در دسترس قرار دادید
منتظر ادامه اش هستیم مشتاقانه،
امیدوارم ترجمه کامل متن را قرار بدید.
ممنون
ممنون بابت ترجمه عالی… ولی مقاله کاملا جانب گرایانه و تخریب گرایانه نوشته شده،،، زیاد انگیزه سیاسی بنده ندارم ولی تبلیغ کامل نظام سرمایه داری به شیوه تخریب کامل سیاست های متضاد هستش و در چپ و راست همیشه افراط گرایی وجود داشته. نباید به خاطر سرمایه داری تبلیغ منفی علیه سایر جریان های مثبت مردمی داشت.
سلام و عرض ادب
بسیار ممنونم بابت ترجمه و انتشار مقاله.
مشتاقانه منتظر قسمت های بعدی هستم البته میدونم که شما هم مشغله های بسیاری دارید.
امیدوارم همیشه موفق و پیروز باشید.
ممنون بابت ترجمه عالی… ولی مقاله کاملا جانب گرایانه و تخریب گرایانه نوشته شده،،، زیاد انگیزه سیاسی بنده ندارم ولی تبلیغ کامل نظام سرمایه داری به شیوه تخریب کامل سیاست های متضاد هستش و در چپ و راست همیشه افراط گرایی وجود داشته. نباید به خاطر سرمایه داری تبلیغ منفی علیه سایر جریان های مثبت مردمی داشت. منفورترین چیز شاید همون سلطه امروزه نظام سرمایه داری که دسته کمی از برده داری نداره هستش. خواهشمندم نقد و تحلیل های مربوط رو هم در سایتتون قرار بدین
داداش نشستی سریالش رو دیدی بعد تعریف میکنی داستان رو !!!! بعد چهارتا اطلاعات هم میدی فک میکنی خوبه !!!! حاجی تو اصلا مانیفست رو نفهمیدی !!!! و نخواهی فهمید بعد نظر شخصیت رو هم آلوده واقعیت میکنی ؟؟؟ خوبی؟؟؟ ردیفی؟؟؟ وید زیاد میزنی فک کنم بت نمیسازه!!!