Skip to main content

مَدی عقیلی | گاردین

یکی از نقاط برجسته و جنجالی داستان سریالی لوسی، که در اپیزودهای ۶۲ تا ۶۷ چنل‌بی شنیدیم، این بود که تیم بلکمن پدر لوسی، صد ملیون ین از جوجی اوبارای متهم دریافت کرد، در بحبوحه‌ی برگزاری دادگاه و برخلاف نظر همسر سابقش، مادر لوسی. تصمیمی که باعث سرزنش‌ها و حواشی خیلی زیادی شد.

هرچند در خود پادکست به دلایل مورد نظر تیم اشاره شد ولی این گفت و گوی‌ گاردین که در تاریخ ۲۹ آوریل دو هزار و هفت منتشر شده است، کمی بیشتر این مساله را بررسی می‌کند.

استیون پریچارد رفیق دوران مدرسه‌ی تیم بلکمن، با او گفت و گو می‌کند و تیم از هفت سال جنگیدن برای عدالت می‌گوید و البته اینکه «چرا او آن پول را پذیرفت؟»

لوسی دختر قشنگی بود. زیبا و شاداب. او را از عروسیم به‌خاطر دارم. بیست و هشت سال پیش که روی پای پدرش تیم بلکمن نشسته بود. تیم دوست نزدیک دوران دبیرستان من بود. لوسی و پدرش توی عکس‌های آن روز روشن آوریل بیست و هشت سال پیش و توی قسمتی بی‌صدا از فیلم عروسی ما هستند، وقتی ما در حال ترک مراسم عروسی بودیم.
“تیم” و دیگر دوستان نوازنده‌ام “ریچارد” و “بری” آرام بانجو و گیتار و ویولن می‌زنند در حالیکه من و عروس زیبایم در حال بدرقه‌ی مهمانان عزیزمان بودیم، همان‌هایی که با گذشت زمان، آرام آرام به بخش قدیمی خاطره‌ها پیوستند.
اما انگار قرار نبود که لوسی در سنی بالا و شکوهمند از این دنیا برود. سرنوشت او بیست و یک سال بعد در توکیو رقم خورد. او را به صدر اخبار کشاند و خانواده‌اش را برای سال‌ها در رنج و تلخی فرو برد. حالا همه‌چیز با تبرئه‌ی مردی که متهم به قتل او بود دوباره زنده می‌شود. در جوانی هرگز تصور نمی‌کنید که یکی از دوستانتان به چنین مصیبتی گرفتار شود. شما بیش‌تر از تفریحات و خوشی‌‌کردن باهمدیگر لذت می‌برید تا فکر کردن به هفته‌ی آینده. چه برسد به دهه‌های بعد و چیزهایی فراتر از آن.
من از دوازده سالگی‌ام “تیم” را می‌شناسم، اما اولین بار در چهارده سالگی با او حرف زدم. او یک سال از من بزرگتر بود و انگار در سیاره‌ی ممنوعه‌ای زندگی می‌کرد. یک روز از روزهای سال ۱۹۶۹ سوار قطاری شدیم که ما را برای تعطیلات مدرسه به “ایست انگلین” می‌برد. ما در یک کوپه نشسته بودیم. او بانجو داشت و من یک گیتار و ما هم‌کوپه‌ای‌هایمان را با نواختن بد موسیقی اذیت می‌کردیم. در آن کوپه یک گیتاریست بهتر هم نشسته بود. ریچارد.
من علاقه‌ی خودم را به یادگیری کنترباس نشان دادم و خیلی زود یک گروه موسیقی راه انداختیم. تیم و ریچارد مشتاق یادگیری موسیقی بلوگرس بودند که من به‌ندرت شنیده بودمش و زیاد به آن اهمیتی نمی‌دادم. اما در آن سن نوجوانی و برای همراهی با دیگران پایه‌ی برنامه‌هایشان بودم. “بری” که ویولن و ماندولین بلد بود و به تیم ما ملحق شد. هرچه بزرگ‌تر شدیم تقاضا برای موسیقی ما بیشتر شد. ما رفتیم که فستیوال‌ها را ببریم، در رادیو بزنیم، در ویمبلی ظاهرشویم، یک آلبوم هم ضبط کردیم که به جایی نرسید. خانه‌هایمان را در آیل او وایت ترک کردیم، کار پیدا کردیم و هرکدام‌مان در جوانی ازدواج کردیم. اما همیشه در تماس بودیم و با جادوی موزیک به هم نزدیک ماندیم.
“تیم” همیشه یک اعتماد به نفس سرخوشانه‌ای داشت. یک‌جور نگرش «من می‌تونم» واگیردار و مهم‌تر از همه آدم گرم شوخ‌طبعی بود و از پوچی‌های کوچک زندگی لذت می‌برد. در روزهای سیاه بعد از ناپدید شدن لوسی، این خوش‌حالی آرام‌بخشش کمک کرد که ادامه بدهد. اما اشتباه است اگر شوخ‌طبعی ظاهری‌اش را به پای بی‌اراده‌گی‌اش بگذاریم. او تمام و کمال در پی دادخواهی و عدالت برای لوسی بود.

هفته‌ی پیش من دوباره به آیل او وایت سفر کردم تا با او در مورد هفت سال گذشته، پرونده و بحث برانگیزترین قسمت ماجرا، یعنی قبول ۴۲۰ هزار پوند پول تسلیت، صحبت کنم. پولی که موجب سرزنش‌های زیادی برای “تیم” شد.

0 Tim Blackman Whos Daughter Lucie Blackman Was Murdered In Tokyo Japan In 2000 Japanese Businessm

بگذارید از ابتدا شروع کنیم:

یکم جولای سال ۲۰۰۰ زمانی‌که لوسی بلکمن، هاستسی که در کلاب کازابلانکای توکیو مشغول به کار شده بود، گفت که به دیدن دوستی می‌رود، و ناپدید شد. سوفی، خواهر کوچکتر لوسی بلافاصله به توکیو سفر کرد تا جستجو را شروع کند. “تیم” در انگلیس ماند تا برای حمایت دیپلماتیک لابی کند.
“تیم” گفت:”من به طور خطی فکر نمی‌کنم.” می‌دانستم که ابتدا باید یک استراتژی را در انگلیس راه بیندازم. سوفی به من گفته بود که پلیس توکیو علاقه‌ای به ماجرای گم‌شدن یک دختر خارجی دیگر ندارد، بنابراین فهمیدم که باید سطح آگاهی عمومی را این‌جا بالا ببرم تا آن‌‌ها را مجبورکنم که کاری انجام دهند.
کسی که خطی فکر می‌کند می‌گوید: “من مضطرب و دچار تروما هستم.” آنی‌که خطی فکر نمی‌کند می‌گوید: “اجلاس جی۸ در توکیو برگزار می‌شود. من می‌توانم از این فرصت استفاده کنم و موضوع را مهم کنم.” بنابراین من این‌جا با مطبوعات صحبت کردم و داستان را شروع کردم. وقتی‌که به توکیو رفتم، سفارت انگلیس مجبور شد که کنفرانس مطبوعاتی را در سالن اجتماعات برگزار کند چرا که صدها نفر از خبرگزاری‌ها و مطبوعات آمده‌بودند.
به سوفی گفتم: “این‌جوری می‌تونیم لوسی رو پیدا کنیم. این راه به مقامات فشار می‌آره تا چهره‌ی لوسی رو در معرض عموم قرار بدهند.”

ویدیوهای مربوط به جستجوی لوسی و کنفرانس‌های خبری تیم بلکمن و سوفی با زیرنویس فارسی را از این‌جا ببینید.

تونی بلر و رابین کوک وزیر امور خارجه آن زمان با “تیم بلکمن” ملاقات کردند و قول دادند که با نخست وزیر ژاپن صحبت کنند. کمپینی شکل گرفت و خط تلفن ویژه‌ای راه‌اندازی شد که شروع به دریافت تلفن از سوی دخترانی کرد که مدعی بودند توسط تاجر میلیونری به نام “جوجی اوبارا”  مورد حمله قرار گرفته‌اند. آن‌ها نگران بودند که او لوسی را به دام انداخته باشد.
در ماه آوریل همان سال، پلیس آقای اوبارا را به تجاوز و حمله‌ی مرگبار متهم کرد. اوبارا اظهار بی‌گناهی کرد و تا نوامبر ۲۰۰۳ و زمان شروع دادگاهش در زندان ماند. زمان طولانی دردآوری برای خانواده بود اما پلیس در حال تشکیل پرونده‌ای برای اوبارا بود که شامل ۹ زن دیگر هم می‌شد.
“تیم” گفت: “قوه قضاییه ژاپن کند است اما تاخیرها هدفی دارند. آن‌ها باعث می‌شوند که متهمان به جنایات خود بیاندیشند و به اشتباهات خود اقرار کنند.”
سیستم شرافت ژاپنی می‌گوید که باید جبران و جلب رضایت کنند وگرنه باعث بی‌شرافتی خانواده می‌شوند. بخشی از آن جبران، می‌تواند پرداخت غرامت به قربانی یا خانواده قربانی باشد. اگر این بخشی از اقرار واقعی به پشیمانی باشد، ممکن است قاضی در زمان حکم‌دادن آن را در نظر بگیرد.
پلیس به “تیم” گفته بود که او احتمالن تماسی از طرف دوست یا فامیل اوبارا دریافت خواهد کرد که به او پیشنهاد پول می‌دهند، به‌عنوان تسلیت.
در نوامبر سال ۲۰۰۵ زمانی‌که “تیم” مشغول خرید از فروشگاهی در آیل او وایت بود تلفن او زنگ خورد. صدای نازکی از پشت تلفن با انگلیسی دست و پا شکسته‌ای گفت که از طرف وکلای آقای اوبارا است و می‌خواهد که با او در مورد امکان چیزی که او “پرداخت کفاره” نامید بحث کند.
“تیم” گفت: “من آن زمان کل قضیه را رد کردم و به پلیس لندن و ژاپن راجع به آن گفتم. با پلیس توکیو هم راجع به آن بحث داشتیم. آن‌ها به من گفتند که نمی‌فهمند برای کسی که گناه را به گردن نمی‌گیرد، این پرداخت چه معنایی دارد.” اوبارا به اغلب قربانیانش “پول تسلیت” پرداخت کرد.
به گفته‌ی “تیم” این نشان از طبیعت عجیب و غریب این مرد بود. شواهد نامعتبر و باورناپذیرش، صدای وحشیانه و نطق‌های ناگهانی عجیب او در دادگاه و اطمینانش به اینکه می‌تواند با حرف خود را از این پرونده نجات دهد. تا آنجا که یک‌بار تمام تیم وکالتش را اخراج کرد، ظاهرن بی دلیل.
اما چه چیزی باعث شد که “تیم بلکمن” در سپتامبر گذشته (سپتامبر ۲۰۰۶) نظرش را عوض کند و صد میلیون ین را قبل از رای دادگاه قبول کند؟

این مساله همسر سابقش، جین را که دوازده سال پیش از او جدا شده بود عصبانی کرد. جین در کنفرانسی مطبوعاتی گفت:”او این مذاکرات را برخلاف خواسته‌ی من و درخواست بچه‌هایش انجام داد. خانواده و دوستان وفادار لوسی از خیانت تیم بلکمن ناراحت و منزجرند.” هفته‌ی گذشته جین آن را “خون‌بها” و “صد میلیون سکه” نامید و گفت حداقل یهودا فقط به سی تا سکه راضی بود.”

News Graphics 2007 633979a

تیم بلکمن و همسر سابقش جین www.telegraph.co.uk

تیم می‌گوید: “اساسن می‌خواستم آینده‌ی بلندمدت بنیاد لوسی بلکمن رو تضمین کنم.” بنیاد لوسی بلکمن برای کمک به افزایش آگاهی مسائل امنیتی به جوانان (خصوصن زمانی‌که خارج از کشور به سر می‌برند) فعالیت می‌کند.
هرکاری که انجام دهم نمی‌تواند اتفاقی که افتاده را تغییر دهد. هیچ‌چیزی لوسی را برنمی‌گرداند. مسئولیت من الان در قبال زندگی است. در آن زمان من در مورد سوفی، رابرت و کل خانواده‌ی بلکمن که در تمام این پروسه متحمل درد و رنج شده بودند، خیلی مضطرب بودم. خودم هفت سال گذشته را از دست دادم و وقت و انرژی و احساسات زیادی را در این پرونده گذاشتم. حالا احتیاج دارم که زندگی خودم و اطرافیانم را ترمیم کنم. می‌دانستم که اگر پول را قبول کنم به شدت سرزنش خواهم شد و همسر سابقم از من متنفر می‌شود. من با پدرم راجع به این موضوع صحبت کردم و او گفت: “تو نمی‌دانی که چه پیش خواهد آمد. ممکن است که از این پرونده دست خالی بیرون بیایی.”
اما بیاینه‌ای که او لازم بود قبل از پرداخت پول امضا کند چه بود؟

بیانیه که با انگلیسی دست و پا شکسته‌ای نوشته شده، علت مرگ را زیر سوال می‌برد: “به عنوان پدر لوسی بلکمن از شما می‌خواهم که این سه نکته را بررسی کنید که شاید دلیل اصلی مرگ در این پرونده را روشن کند.”
تیم گفت:” آن بیانیه برای من یک تکه کاغذ پاره‌ی بی‌معنی بود. بدن چنان تجزیه شده بود که هیچ یک از ما دلیل مرگ را به طور قاطع نمی‌دانست. من می‌دانستم که وکلا می‌خواهند که این موضوع را در پرونده بیاورند و خب این کار را کردند. قاضی هم بلافاصله آن را کنار گذاشت و وارد ندانست.”
در همان زمان او نامه‌ای به دادستان نوشت: “من معتقدم که متهم در همه‌ی اتهامات وارده گناهکار است. من متهم را به هیچ‌وجه نمی‌بخشم. پیام تسلیت (اشاره به پول) دوست متهم را جهت همدردی پذیرفتم، همان‌طور که اگر از جاهای دیگر دنیا جهت هم‌دردی برای من تسلیت (یا پولی) بفرستند می‌پذیرم.”
هفته‌ی گذشته، وقتی قاضی پرونده بالاخره رای به حبس ابد جوجی اوبارا داد به جرم آزار جنسی ۹ زن دیگر، در مورد پرداخت‌ها گفت: “این پرداخت‌ها هیچ تفاوتی در حکم او ایجاد نکرد.” در همان زمان قاضی به طور واضحی اظهار کرد که اوبارا را از اتهامات مرتبط با لوسی بلکمن تبرئه می‌کند اما نه به خاطر این‌که او پولی پرداخت کرده است. بلکه به این دلیل که پرونده فاقد مدرک مستقیمی بود که مرگ او را به اوبارا مرتبط کند.
این چیزی بود که تیم ماه‌ها نگرانش بود. درحالی‌که تمام شواهد حاکی از گناهکار بودن اوبارا در پرونده‌ی لوسی بود، اما همه‌ی آن‌ها شواهدی ضمنی بود. هیچ ویدیویی از حمله به لوسی وجود نداشت (اوبارا از تجاوز خود به قربانیانش فیلم می‌گرفت). اثری از دی ان ای روی بدن او وجود نداشت، هیچ ردی از خون لوسی بلکمن در آپارتمان اوبارا یافت نشد (جایی که او متهم بود در آن‌جا لوسی را مثله کرده).
تیم می‌گوید:”اگر جین فقط در دادگاه نشسته بود تا جمع‌بندی قاضی را بشنود و ترجمه‌ها را بخواند، واقعیت شواهد ضمنی را درک می کرد.”

بیشتر بخوانید:‌ من در همون کلاب لوسی بلکمن کار می‌‌کردم، اونجا جهنم بود

خب بعد چه شد؟
بلافاصله پس از صدور حکم تیم و سوفی از عصبانیت و ناامیدی‌شان و تصمیم‌شان برای پیگیری پرونده در دادگاه تجدیدنظر حرف زدند، اما در خانه‌، در آیل آو وایت “تیم” در حال فکر کردن است.
او می‌داند که تعداد سال‌هایی که اوبارا تاکنون در زندان گذرانده از حکم او کم خواهد شد و روی کاغذ، یک دهه دیگر می‌تواند با عفو مشروط آزاد شود. اما احتمالش کم و بعید به نظر می‌رسد.
تیم گفت:”ما در محکوم کردن اوبارا به حبس ابد در پرونده‌ی تعرض وحشیانه به زنان موثر بودیم و به آن افتخار می‌کنیم و مفتخریم که توکیو اکنون مکان امن‌تری شده است. ما افتخار می‌کنیم که عدالت را برای سایر قربانیان گرفتیم. خیلی زود است که در مورد تجدیدنظر تصمیم بگیریم. با این‌که تصمیم‌گیری در مورد آن در دست من نیست. تجدیدنظر می‌تواند سال‌ها طول بکشد و باز هم رد شود.”
ناگهان خستگی صورتش را در هم می‌پیچد: “نگرانم که شکست با ما چه خواهد کرد، سنگ نوشته‌ای خیلی تلخ خواهد بود. حالا لوسی یک قهرمان است. او توانست عدالت را در حق زن‌های دیگر اجرا کند.”

[روزشمار داستان لوسی بلکمن]

۲۲ دیدگاه

  • علی گفت:

    آقای بندری واقعا عالی بود دستتون مریزاد خسته نباشید یع پیشنهاد من اینه که مطالب مربوط به هر اپیزود که در ماه ها بعد تو وبسایت قرار میدین تو صفحه خاص هر اپیزود بزارین تا اونایی که این اواخر اپیزودای قبلیو گوش میکنن با خوندن اونا در مورد اون اپیزود اطلاعات جدیدی داشته باشند یعنی اطلاعاتشون قدیمی نباشه در آخر از شما و تیمتون که زیاد تلاش می کنند ممنونم

  • شهرام گفت:

    یعنی خاک تو سرتون که تو این اوضاع مملکت که مردم اینقد تحت فشارن نشستین چه چیزایی سر هم میکنین .خاک

    • نوید گفت:

      تو این اوضاع شما برای مملکتت چی کار کردی؟
      با این پادکست ها سر چند نفر گرم شده، اوقات فراغتشون پر شده و حداقل به اندازه خوندن چندصفحه کتاب و مقاله در مورد فرهنگ مردم ژاپن اطلاعات بدست اوردن. همه ی اینها در همین شرایطی اتفاق افتاده که خیلی ها از در خانه موندن کلافه بودن.
      شما هم مجبور نیستی گوش کنی، به تحقیقاتت در مورد ساخت واکسن کرونا ادامه بده هموطن

    • امیرعلی گفت:

      خاک بر سرت شهرام . چون این ادبیات را بهتر می فهمی اینطوری بهت گفتم . مملکت بخاطر امثال تو به این روز افتاده . ینی خااااااااک

    • محمد گفت:

      سلام
      با تشکر از زحمات شما برای تهیه این پادکست
      من تازه با کار شما آشنا شدم و پادکست های لوسی رو کامل گوش کردم و واقعا جالب بود برام ، اطلاعات عمومی زیادی هم کسب کردم

    • Cchan گفت:

      خب چرا انقدر شکنجه های سخت بهش ندادن که اعتراف کنه چرا انقدر الکی دست از سرش پلیس برداشت؟؟؟!

  • آریا گفت:

    علی جان سلام ؛ اولین باری ک پادکست شمارو گوش دادم خیلی گرسنه بودم اتفاقا اسپانسر اون اپیزود شما پچ پچ بود آقا کروسان رو ک معرفی کردی ها عجیب دلم خواست رفتم همه طمع هاشو گرفتم هروقت یه پادکست گوش میدم کمه کم ۴ تا کروسان باید بینش نوش جان کنم اصلا نمیشه نخورد ؛ اوقات فراغت فقط یه پادکست بی چنل + کروسان پچ پچ . به به …!

  • نسرین گفت:

    بسیار بسیار داستان جالب و تاثیر گذاری بود و من هر هفته بی صبرانه منتظر فصل جدید بودم.بسیار متشکرم از عوامل سازنده به خصوص آقای گوینده????????

  • بیژن گفت:

    جناب شهرام خان، متاسفم براتون که اینطور برای زحمات ایشون که خیلی ها رو به خودش جذب کرده نظر میدید.
    به قول دوستان خب دوست ندارید گوش ندید… به همین راحتی…

  • ماهی گفت:

    سلام… وقت بخیر
    چرا دیگه پادکست جدید نمیذارین؟!
    ما معتاد شدیم شما ما رو رها کردین که

  • شاپور نیکوآریزونا گفت:

    خیلی جالب بود دقیقا سالی که این اتفاق افتاد من در این گوشه جهان بودم و در محل کارم چون سال ۲۰۰۰ میلادی داشت شروع می شد همه در تکاپو بودند که با شروع سال ۲۰۰۰ خیلی از نرم افزارها و کامپیوتر ها دچار اخلال می شود و من الان که یاد ان زمان و زمان داستان می افتم خیلی برایم جالب بود و راوی داستان خیلی جالب داستان را روایت کرد بهرحال خسته نباشید و به من که خیلی چسبید . مستدام باشید.

  • فرشید گفت:

    مثل همیشه عالی
    عالی
    واقعا آفرین

  • مهرداد گفت:

    سلام و دست مریزاد به همه شما تهیه کنندگان عزیز
    واقعا از کلمه به کلمه پادکست سریال لوسی لذت بردم. همه حسهام درگیر شدند و برای اینکه منو تحت تاثیر بذارن مثل اینکه مسابقه گذاشتند و من مبهوتم از اینکه حتی خودم نمیتونم به درستی خودم رو درک کنم، خیلی غریب و تازه است برام.

  • نادیا گفت:

    سلام و خدا قوت به آقای بندری و تیمشون. من تا حالا حدود ۱۶، ۱۷ تا از اپیزودها رو گوش کردم، همه عالی بودن و کلی اطلاعات عمومیم اضافه شده. تازگیا هم اپیزود نسل کشی رواندا رو گوش کردم، ترغیب شدم بیشتر در موردش بدونم و فیلم هتل رواندا رو هم بعد از این اپیزود دیدم. جنوبگان خیلییییی انگیزشی بود برای من. و از هر کدوم از اپیزودها چیزهای مختلفی یاد گرفتم، ممنون

  • Firoze گفت:

    سلام
    من موقع کار کردن به پادکست ها گوش میدم
    و واقعا معتاد گوش دادن به این داستانها شدم
    دمتون گرم
    خسته نباشین
    ممنون از انرژی خوبتون
    وقتی میبینم شما اینقد مطالعه دارین و میشینین این پادکست هارو میسازین
    بهم این حس رو میده که اصلا من چیکار میکنم تو زندگیم????☹️

  • نوید گفت:

    علی جان عزیز سلام
    درسته که پشت هر اپیزود چنل بی گروه بسیاری فعال هستند ولی دقیقا مثل یک فیلم سینمائی که هنرپیشه پیش چشم بیننده ست و شاید چند ده تن دیگه عوامل تولید فیلم که زحمت فراوانتری رو می کشند حتی اسمشون هم به چشم نیاد، من هم جسارت کردم و تو رو مخاطب قرار دادم.
    حدودا یک سالی میشه که طی یک اتفاق ساده، با صدای گرم و لحن پر انرژی تو آشنا شدم. توی تاکسی اسنپ عازم یک مهمانی بودم و دوست راننده مون بجای آهنگ اپیزود من کشته خواهم شد چنل بی رو گذاشته بود.
    اونقدر این صدا گیرا و دلچسب بود که سر صحبت رو با جناب راننده باز کردم و با چنل بی آشنا شدم.
    میتونم بگم چنل بی رسما مخدر و آرامش بخش روح و روان من شده، نه تنها خودم بلکه ۲ نفر شرکا شرکتم و برادرم رو هم که ساکن استرالیا ست به این مخدر جالب معتاد کردم.
    بعضی از ماه ها که به دلایل مختلف انتشار اپیزود جدید با وقفه انجام میشه، سردرگم برمیگردم و قسمت هایی رو که برام محبوبیت بیشتری داشتن رو گوش میکنم.
    شاید این حرف خنده دار باشه ولی لازمه بدونی که با گوش دادن به اپیزود برگ برنده و آشنایی با شرکت های مدیریت سرمایه و Hedge Fund ها من رو به این فکر انداخت که مسیر کارم رو تغییر بدم و به همین دلیل طی چند ماه آینده دارم از ایران میرم به ترکیه برای اینکه Hedge Fund خودم رو ثبت و راه اندازی کنم.

    لازم دونستم که به تو و همه برو بچه های چنل بی یک خسته نباشید جانانه بگم و این رو از ته دل بگم که خیلی روی من یک نفر به تنهایی تاثیر مثبت گذاشتی.

    همیشه و همیشه ممنونم.

  • مهردخت صدری گفت:

    با درود و امید کامیابی بیشتر برای شما .
    کارهایتان را خیلی دوست دارم و آرزوی موفقیت برایتان دارم

  • سعید گفت:

    بسیار عالی بود ????????

  • سعید گفت:

    بسیار عالی بود ????????
    متشکرم

  • سعید گفت:

    بسیار عالی بود ????????
    متشکرم از شما
    چ

دیدگاهتان را بنویسید