تابستان ۹۹ که داریم این یادداشت رو مینویسیم، اپیزود ۵۸ چنلبی یعنی قصه جنتلمن بیش از باقی اپیزودهای پادکست چنلبی شنیده شده و فعلاً و تا اینجا میشه گفت پرطرفدارترین اپیزود به حساب میاد.
اگر شما این اپیزود رو گوش ندادید پیشنهاد میکنیم خواندن این مطلب رو به بعد از شنیدن قصهی جنتلمن، دزد جذاب ونیزی، موکول کنید.
وینچنزو پیپینو، دزد خوشتیپ و خوش ادای این ماجرا عاشق شهر زادگاهش ونیزه. ونیز، شهر آبها که همینجوری با اون کوچهها و کانالهای هزارتو و پیچ در پیچش به اندازهی کافی رازآلود به نظر میرسه، حالا با گشت و گذارهای آقای پیپینو توی قصه بیشتر هم ما رو مسحور رمز و رازهاش میکنه.
(تصویر بالا نقاشی حوالی سنمارکو از Gaspar van Wittel در سال ۱۹۶۷ است)
چرا با جنتلمن سفر کنیم؟
خیلی از ما عادت داریم به وقت سفر توی قطار و هواپیما، تو صفهای طولانی فرودگاهها، تو جادهها و ماشینها، پادکست گوشکنیم. فرقی نداره مسافر کجاییم و قصه و یا موضوع چیزی که میشنویم چیه.
اما بعضی وقتها هم خود پادکست دستمونو گرفته برده یه شهر و سرزمین دیگه، یه جایی که داستان توش اتفاق افتاده و به قدری جزئیاتش بهاندازه و پررنگ تعریف شده که اگه هیچ وقت هم واقعا به اونجا سفر نکرده باشیم حالا دیگه تو ذهنمون ازش یه تصویری داریم.
اپیزود ۵۸ – جنتلمن چنلبی یکی از این پادکست سفریهاست: به ونیز، با کی؟ با آقای وینچنزو پیپینو. چه سعادتی.
دو لوکیشن مهم جنتلمن کجا بودند؟
آقای پیپینو البته کم دزدی نکرده اما در این اپیزود ما دوتاشون رو با جزئیات شنیدیم. یکی بالا رفتن از دیوار خانهی گاردینی که برنامهریزیش از بالای برج ناقوس در میدان سن مارکو شروع شد و دیگری دزدیدن تابلوی مریم و کودک از کاخ داگز که وینچنزو پیپینو چندین ساعت توی تاریکی داخلش قایم شده بود و انتظار میکشید.
میخوایم ببینیم این دو تا کجای ونیز هستند و چهقدر تماشایی و پرطرفدارند.
عکسهای مربوط به اپیزود جنتلمن را در این صفحه ببینید: هم نقاشی دزدیده شده، هم آقای دزد جنتلمن و هم شخصیتهای دیگر قصه.
برج ناقوس در میدان سن مارکو ونیز
آدم اصلا فکرش رو نمیکنه وقتی که وسط میدان توریستی شهر بالای برج بلندی پشت تلسکوپها ایستاده تا منظرهی خونهها و قایقها رو تماشا کنه، ممکنه کنار دستیش با یه دوربین دیگه در حال دید زدن خونهی اشرافی و بزرگی باشه که قراره بره ازش دزدی کنه. اما آقای پیپینو همین کار رو کرد. ایستاده بود بالای برج ناقوس وسط توریستها داشت محلهی خونههای گرون قیمت رو وارسی میکرد.
برج ناقوس یا همون مناره سن مارکو Campanile di Saint Marco یکی از نمادهای شهر ونیز درست وسط میدان سن مارکو ایستاده که قلب شهر به حساب میاد. خود ونیزیها اعتقاد دارند در هر جای ونیز که گم بشی و هر راهی رو که بگیری و بیای در میدان سن مارکو پیدا میشی. اصل این مناره در قرن دوازدهم بعد از کش و قوسهای فراوان بالاخره نهایی شد و چشم و چراغ شهر و دریانوردها بود اما سال ۱۹۰۲ فروریخت. یعنی صاف ریخت وسط میدان سن مارکو و چندین نفر را کشت و تراژدی سن مارکو رقم خورد. چیزی که ما الان میبینیم نسخهی جدیدشه که بعدها با کمترین تغییرات از روی ورژن اصلی ساخته شد.
بد نیست بدونید این دوربینهای چشمانداز ۳۶۰ درجه هم تنها تلسکوپهای برج ناقوس نیستند، گالیله هم تلسکوپ مشهورش رو دقیقا همین جا تست و رونمایی کرد.
قصر دوک در میدان سن مارکو ونیز
کاخ داگز، قصر دوک یا همون پلازو دوکاله Palazzo Ducale یکی از شاهکارهای معماری گوتیک شهر آبهاست که تا به شکل امروزش برسه ماجراها و خرابیهای بسیاری رو به چشم دید. اولش حوالی قرن هشتم و نهم در واقع یک قلعه بوده که از اشرافزادهها و آدمهای حکومت که اون موقع کم هم درگیری نداشتن محافظت کنه، کم کم توی جنگ و زدوخوردهای مختلف چند باری به آتش کشیده شد و ازش کم کردن و بهش فضاهای جدید اضافه کردن تا قرن شانزدهم که قصر دوک ونیز به صورت بخشهای مختلفی برای اقامت حاکمین و بخشهای سیاسی و اداری و حتی زندان بازسازی شد. سعی هم کردند به معماری گوتیگ پایبند بمونند اما در نهایت انقدر معمارهای مختلف وارد کار شدند که از هر چمن گلی به نتیجهی نهایی اضافه شد.
در اپیزود از پل آه هم حرف زدیم. پلی که از ساختمان اصلی کاخ – موزه امروزی – به زندان زدند و اسمش رو گذاشتند پل افسوس یا پل آه، چون آخرین تصویریه که زندانی از گرند کانال ونیز میبینه؛ یعنی رفتی که رفتی.
ناگفته نماند که همین تنوع کاربری و ساخت طولانیمدتی که قصر دوک تجربه کرده در نهایت منجر به تماشاییتر شدنش شده. اتاقهای مختلف که روزگاری تصمیمهای خانمانسوز توشون گرفته شده، حیاط و طاقهای بلند و سرستونهای مجلل اون قدری دیدنی هست که دیدنشون سه چهار ساعت وقت بگیره.
با تمام این ماجراها، از وقتی که قصر دوک تبدیل به موزه شده آقای وینچنزو پیپینو تنها دزدی بوده که تونسته موفق بشه اثری رو از اینجا بدزده: تابلوی مریم و کودک که به احتمال بسیار در اوایل قرن شانزده توسط ویوارینی یا شاید هم یکی از شاگردانش نقاشی شده.
یکی از شنوندههای چنلبی یک بار برای ما فیلمی فرستاد از بازدیدش از این موزه. شما لوکیشن کدوم یکی از قصههای چنلبی رو دیدید یا دوست دارید ببینید؟