Skip to main content

نخستین بار جیمز تراسلو آدامز در سال ۱۹۳۱ در کتاب «حماسه آمریکا» عبارت «رؤیای آمریکایی» را به‌کار برد، و آن را چنین تعریف کرد: «زندگی هر شخص باید با فرصت‌هایی که او بنا بر قابلیت‌ها یا موفقیت‌هایش و فارغ از طبقه اجتماعی یا شرایط زاده شدنش به وی داده می‌شود غنی‌تر و کامل‌تر شود.»

جیمز تراسلو آدامز رویای امریکایی پادکست چنل‌بی

جیمز تراسلو آدامز تاریخ‌نگار، اولین کسی که عبارت رویای آمریکایی را به کار برد

«هیچ چیز غیرممکن نیست»

عبارت بالا در نگاه اول شعاری است که سال‌ها در تبلیغات کمپانی نایکی دیده و شنیده‌ایم تا ترغیب به خریدن کالاهای تولیدی آن شده و به واسطه آن کالاها تبدیل به قهرمانان بزرگی همانند تایگر وودز یا لبرون جیمز شویم. اما طراحان این شعار احتمالاً از روی عمد تبلیغاتشان را بر باوری بسیار عمیق و جاافتاده در فرهنگ آمریکایی استوار کرده‌اند، باوری تقریباً به قدمت تاریخ آمریکای بعد از استقلال: «رؤیای آمریکایی». نخستین بار جیمز تراسلو آدامز در سال ۱۹۳۱ در کتاب «حماسه آمریکا» عبارت «رؤیای آمریکایی» را به‌کار برد، و آن را چنین تعریف کرد: «زندگی هر شخص باید با فرصت‌هایی که او بنا بر قابلیت‌ها یا موفقیت‌هایش و فارغ از طبقه اجتماعی یا شرایط زاده شدنش به وی داده می‌شود غنی‌تر و کامل‌تر شود.» این در واقع همان جوهر مدرنیته و اندیشه حاکم بر دنیای جدید بود. اما مفهوم پشت این عبارت از مدت‌ها قبل، حداقل از زمان نگارش اعلامیه استقلال آمریکا در سال ۱۷۷۶، در افکار عمومی و به تبع آن ذهن پدران بنیان گذار آمریکا حضور داشت.

 

مجسمه آزادی رویای آمریکایی پادکست چنل‌بی

تندیس آزادی، نماد خوشامدگویی به مهاجران از راه دریا

مهاجرت به سرزمین فرصت‌ها در جستجوی خوشبختی؟

در اعلامیه استقلال آمریکا حق آزادی و جستجوی خوشبختی هم‌ردیف با حق حیات برای شهروندان این کشور به رسمیت شناخته شده است. بسیاری از مهاجرین اروپایی که به آمریکا آمده بودند از شرایط ناگوار اجتماعی، اقتصادی و تبعیض شدید مذهبی در زادگاهشان فرار می‌کردند. شوق فرار از همین مصیبت‌ها به آنان انگیزه و استقامت تحمل شرایط بسیار سخت سفر طولانی و خطرناک از عرض اقیانوس اطلس را می‌داد تا بخت خود را در «سرزمینی بکر» (اگر چندین میلیون بومی آمریکایی که توسط این فاتحین اروپایی با سلاح‌های آتشبار قلع و قمع شدند را در نظر نگیریم) بیازمایند. این مهاجرین در سرزمین جدید از مزیت جغرافیایی گسترده و غنی و فقدان نسبی قدرت متمرکز و سرکوبگر دولتی بهره می‌بردند؛ همان قدرتی که در زادگاهشان آزادی آنها را سلب کرده و امکان سعادت و خوشبختی را از آنها ربوده بود. آزادی عمل و فرصت‌های پدیدآمده برای این مهاجرین جدید به اندازه‌ای بود که سرزمین جدید نزد اروپائیان «سرزمین فرصت‌ها» لقب گرفت. البته که بهره‌برداری از این فرصت‌ها کاملاً هم خالی از مزاحمت رقبا و اشرار نبود و موانع طبیعی و فقدان زیرساخت‌های توسعه هم مشکلاتی برای آنها ایجاد می‌کردند. اما آزادی بی‌حد‌و‌حصر (البته که برای سفیدپوستان اروپایی تبار) و امکان نسبی پیشرفت و دستیابی به آرزوهایی که در اروپا برای بسیاری از این مهاجران غیرممکن به نظر می‌رسید، آنچنان بود که این باور غالب در میان آنان ایجاد شد که رسیدن به خوشبختی در صورت تلاش و سختکوشی اگر در اروپا یک رؤیا تلقی می‌شود، در آمریکا واقعیتی در دسترس است. بدین‌ترتیب همین ذهنیت به صورت اصل «حق آزادی و جستجوی خوشبختی» در اعلامیه استقلال آمریکا شکلی حقوقی یافت و به یکی از شناخته‌شده‌ترین و پرکاربردترین بندهای این اعلامیه تا امروز بدل شده است.

مارتین لوتر کینگ در مهم ترین سخنرانی‌اش در سال ۱۹۶۳ در برابر بنای یادبود آبراهام لینکلن که به خطابه «من رؤیایی دارم» شهرت یافت با استناد به همین حق برابری و آزادی، رؤیای آمریکایی را از منظر خودش چنین ترسیم کرد: «من رؤیایی دارم که در آن روزی چهار فرزندم در کشوری خواهند زیست که در آن نه برمبنای رنگ پوستشان، بلکه بر مبنای منش و شخصیتشان داوری خواهند شد.»

کتاب حماسه امریکا جیمز تراسلو آدامز رویای امریکایی پادکست چنل‌بی

کتاب حماسه آمریکا که جیمز تراسلو برای اولین بار رویای آمریکایی را توضیح داد

رؤیای آمریکایی در قرن بیستم

زمانی که جیمز تراسلو آدامز تلاش کرد این مفهوم گسترده و ریشه‌دار اما بدون نام را اسم گذاری کند، تنها دو سال از «رکود بزرگ» سال ۱۹۲۹ که با سقوط ناگهانی و پیش‌بینی‌نشده بازارهای سهام شوکی سهمگین را به آمریکاییان وارد کرد، سپری شده بود. آدامز تلاش کرد تا ابعادی همچون ایده‌آل‌گرایی وعشق به آزادی و برابری حقوقی همه شهروندان در فرهنگ آمریکایی را حتی بیش از دستاوردهای صرفاً مادی حاصل از تلاش و سختکوشی برجسته کند و به این شکل به احیاء روحیه ملی آمریکاییان کمک کند. بدین‌ترتیب مفاهیم انتزاعی و قابل تفسیر، اما برانگیزاننده «روح آمریکایی» برجسته‌تر شد. تأکید بر عناصر غیرمادی همچون برابری و آزادی، پایه ای برای مارتین لوتر کینگ جونیور و دیگر فعالان جنبش حقوق مدنی آمریکا در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰  نیز فراهم آورد تا با گسترش این مفهوم از «مردان سفیدپوست» به بقیه شهروندان (خصوصاً سیاهپوستان) نقطه عطفی در روابط بین نژادی در آمریکا ایجاد کنند. مارتین لوتر کینگ در مهم ترین سخنرانی‌اش در سال ۱۹۶۳ در برابر بنای یادبود آبراهام لینکلن که به خطابه «من رؤیایی دارم» شهرت یافت با استناد به همین حق برابری و آزادی، رؤیای آمریکایی را از منظر خودش چنین ترسیم کرد: «من رؤیایی دارم که در آن روزی چهار فرزندم در کشوری خواهند زیست که در آن نه برمبنای رنگ پوستشان، بلکه بر مبنای منش و شخصیتشان داوری خواهند شد.» اثرات این جنبش بخصوص بر لغو قوانین تبعیض‌آمیز ایالتی و محلی علیه سیاهان (موسوم به قوانین جیم کرو) و تلاش‌های دولت فدرال برای جبران ظلم‌های تاریخیِ منجر به عقب‌ماندگی برای سیاهان چشمگیر بودند. در دهه ۱۹۶۰ دیگر جنبش‌های کوچک و بزرگ محلی و ملی در ایالات متحده، همچون جنبش زنان، نیز از همین مبنا برای تحقق بخشیدن به رؤیایی که در سر داشتند؛ به امکان زیست برابرتر و به دست آوردن آزادی‌های بیشتر، استفاده کردند. 

همین شکاف میان شاخص‌های کمّی و احساس افراد از وضع موجود در سال ۲۰۱۶ نیز پایه‌ای برای تبلیغات دونالد ترامپ فراهم آورد تا در عین بهبود تقریباً تمام شاخص های اقتصادی پس از سقوط اقتصادی سال ۲۰۰۷، بتواند با تبلیغ فاجعه‌بار بودن وضع موجود و سوار بر موج ناامیدی گروه بزرگی از آمریکاییان، با وعده دگرگون کردن اوضاع و «بازگرداندن عظمت به آمریکا»یی که در واقع پیش از وی هم در مسیر رشد قرار داشت، به ریاست جمهوری برسد. 

از ایده آل‌ها به مادیات

اگرچه تفکیک موقعیت و شأن اجتماعی از دستاوردهای مادی کار ساده ای نیست، اما برآوردها نشان می‌دهند که امروزه رویای آمریکایی، شاید برخلاف نیت آدامز و ذهنیت لوتر، هر روز بیشتر با جنبه‌های مادی آن تعریف می‌شود. کانال رادیویی ان. پی. آر. در سال ۲۰۱۰ چهار شاخص داشتن خانه، اتوموبیل، مدرک و پول را به عنوان معیارهای اندازه‌گیری رؤیای آمریکایی معرفی کرد. جالب اینجا بود که هرچند برمبنای برآوردهای این موسسه هر چهار شاخص به لحاظ عینی رشد قابل توجهی از دهه ۱۹۴۰ تا سال ۲۰۱۰ داشتند، اما حدود ۶۰ درصد از والدین امکان تحقق این رؤیا برای فرزندانشان را دشوارتر از خود می‌دانستند. همین شکاف میان شاخص‌های کمّی و احساس افراد از وضع موجود در سال ۲۰۱۶ نیز پایه‌ای برای تبلیغات دونالد ترامپ فراهم آورد تا در عین بهبود تقریباً تمام شاخص های اقتصادی پس از سقوط اقتصادی سال ۲۰۰۷، بتواند با تبلیغ فاجعه‌بار بودن وضع موجود و سوار بر موج ناامیدی گروه بزرگی از آمریکاییان، با وعده دگرگون کردن اوضاع و «بازگرداندن عظمت به آمریکا»یی که در واقع پیش از وی هم در مسیر رشد قرار داشت، به ریاست جمهوری برسد. 

رؤیای آمریکایی بر پرده جادویی

آمال و آرزوهای جمعی یکی از عناصر مهم تبدیل شدن افرادی که در یک سرزمین در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند به یک «ملت» هستند و از طریق داستان‌ها و افسانه‌ها، خانواده، نظام تربیتی و بالاخره (در دوره مدرن) از طریق رسانه های جمعی در ناخودآگاه جمعی نسل‌های مختلف بازتولید می‌شوند. آمریکا به نسبت بسیاری دیگر از کشورهای جهان، قدمت چندانی ندارد و با توجه به منشأهای متنوع مهاجران به این سرزمین، اسطوره جمعی کهنی را نمی‌توان در ناخودآگاه جمعی آن سراغ گرفت. به همین سبب شاید رؤیای آمریکایی مهم‌ترین اسطوره زنده و بازتولیدشونده در میان ساکنان این سرزمین باشد. به همین سبب این مفهوم در انبوهی از آثار مهم و مورد اقبال ادبی و نمایشی نیز بازتاب پیدا کرده است. به طور کلی مضمون «پایان خوش آمریکایی» که در بسیاری آثار سینمای هالیوود قابل مشاهده است و در آن قهرمان داستان علی‌رغم شکست های اولیه و ناملایمات مسیر، سرانجام به مقصود می‌رسد تا حد زیادی ریشه در همین مفهوم جاافتاده در ناخودآگاه جمعی آمریکایی دارد.

با وجود تولید انبوهی از فیلم‌های دارای پایان خوش، اما رؤیای آمریکایی الهام‌بخش برخی آثار انتقادی و دارای تضاد با مضمون اصلی این مفهوم نیز بوده است.

فیلم راکی سینمای رویای آمریکایی پادکست چنل‌بیاین تعریف به بهترین وجه قابل انطباق با یکی از مشهورترین آثار سینمای هالیوود، چندگانه «راکی»، است که داستان سفر حماسی جوانی خیابان‌گرد از کف کوچه‌های فیلادلفیا تا اوج قله‌های شهرت و افتخار بین‌المللی را روایت می‌کند؛ شهرتی که نه با استفاده از پول یا روابط، بلکه صرفاً در سایه سختکوشی و تلاش فراوان برای او حاصل می‌شود. یکی دیگر از آثار سینمایی مهمی که در آن تلاشی موفق برای تحقق رؤیای آمریکایی به تصویر کشیده شده است فیلم «جستجوی خوشبختی» است که نام آن عیناً برگرفته از عبارت تصریح شده در اعلامیه استقلال آمریکا است. این فیلم برگرفته از داستان زندگی واقعی بازاریاب سیاه پوست دوره گردی به نام «کریس گاردنر» است که همراه با همسر و پسر کوچکش برای دستیابی به خوشبختی و اداره زندگی اش تقلا می‌کند. کریس در این راه انواع و اقسام ناملایمات و حتی بی‌خانمانی را تجربه می‌کند، اما سرانجام با تلاش خستگی ناپذیر و از دست ندادن امید موفق می‌شود و به ثروت و خوشبختی می‌رسد.

 از دیگر آثار تحسین شده به لحاظ تکنیکی در سال‌های اخیر در این زمینه می‌توان به فیلم «شبکه اجتماعی» نیز اشاره کرد که بار دیگر بر اساس زندگی واقعی یک فرد موفق، «مارک زاکربرگ» بنیان‌گذار شبکه اجتماعی فیسبوک، تهیه شده است. فیلم داستان تلاش منجر به موفقیتی عظیم از سوی جوانی بی‌  نام‌ و ‌نشان است که تسلیم سختی‌ها و ناامیدی اطرافیان نشده و پیگیری مصرانه رؤیایش سرانجام نه تنها او را به موفقیت می‌رساند، بلکه یکی از مهم‌ترین تحولات دوره معاصر در زندگی بشر را نیز رقم می‌زند.

فیلم گتسبی بزرگ رویای آمریکایی پادکست چنل‌بیبا وجود تولید انبوهی از فیلم‌های دارای پایان خوش، اما رؤیای آمریکایی الهام‌بخش برخی آثار انتقادی و دارای تضاد با مضمون اصلی این مفهوم نیز بوده است. از جمله مهم‌ترین آثار ادبی مرتبط با رؤیای آمریکایی که در عرصه سینما و تئاتر هم اقتباس‌های متعددی از آن انجام گرفته است می‌توان به «گتسبی بزرگ» اشاره کرد که داستان مردی به نام «جی گتسبی» است که برای دستیابی به دختر مورد علاقه‌اش از راه‌های مشروع و نامشروع به ثروتی افسانه‌ای، به‌مراتب فراتر از آنچه برای چنین منظوری مورد نیاز بود، دست پیدا می‌کند. اما سرانجام در راه رسیدن به عشقی که حاضر بود همه آن ثروت را در پایش قربانی کند ناکام مانده و جان خود را در این راه از دست می‌دهد. 

همین مضمون را می‌توان با اندکی تغییر در یکی از ستایش‌شده‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما، «همشهری کین»، نیز ملاحظه کرد. «چارلز فاستر کین» در آرزوی دستیابی به آرامش و امنیت دوران کودکی‌اش، با تلاش، سرسختی و جاه‌طلبی تقریباً به هر آنچه از ثروت و شهرت و قدرت که برای یک انسان قابل تصور است می‌رسد، اما سرانجام در حسرت «رز باد»، سورتمه‌ای که در دوران آرامش کودکی با آن بازی می‌کرد، ناکام از دنیا می‌رود.

فیلم گرگ وال استریت رویای آمریکایی پادکست چنل‌بیاز جمله آثاری که به بهترین وجه می‌توان اضمحلال رؤیای آمریکایی را در آن مشاهده کرد فیلم «گرگ وال استریت» است که برمبنای زندگی واقعی «جوردن بلفورت»، یکی از موفق‌ترین کلاه‌برداران بازار بورس آمریکا، تدوین شده است. بلفورت در مدت زمانی نه چندان طولانی، از کارگزاری ساده و سطح پایین به ثروتمندی با دارایی بی‌حساب تبدیل می‌شود و سرانجام نیز همه دارایی و روابطش را از دست می‌دهد و در چنگال قانون گرفتار می‌شود. بلفورت که در ابتدای داستان، هنگامی که با فقر دست و پنجه نرم می‌کند، مردی ساده و خانواده‌دوست است، پس از دستیابی به این ثروتِ رؤیایی، سبک زندگیش را به چیزی تغییر می‌دهد که آرزوی بسیاری از جوانان نسل جدید آمریکایی است: انواع و اقسام خانه‌ها و قایق‌های تفریحی لوکس، خوشگذرانی و پارتی‌های شلوغ، روابط جنسی بی‌قاعده و پرشمار، استفاده از انواع و اقسام مخدرها و روانگردان‌ها و انباشتن پول روی پول. صحنه‌ای از فیلم که شاید بتوان این اضمحلال را به موجزترین شکل در آن مشاهده کرد هنگامی است که پلیس برای سؤال و جواب درباره فعالیت‌های بلفورت به قایق تفریحی او می‌رود و بلفورتِ از فراز عرشه قایق گرانبهایش هزاران دلار اسکناس بر سر پلیس می‌ریزد تا با تحقیر به او یادآوری کند تمام حقوق ناچیز سالیانه‌ای که با چسبیدن به شغلی دولتی نصیبش می‌شود، آنچنان برای بلفورتی که رؤیایش را محقق کرده بی‌اهمیت است که می‌تواند ظرف چند لحظه همه آن را به دریا بریزد. به نظر راه درازی از رؤیایی که آدامز و مارتین لوتر کینگ در سر داشتند تا آنچه بلفورت به آن دست یافت طی شده است؛ هرچند ممکن است هر دو تفسیرهایی متفاوت از یک رؤیا باشند.

 

عکس بالای این مطلب از این‌جاست.

۷ دیدگاه

  • سیامک عیلامی گفت:

    عالی..رویای آمریکایی یکی از مباحث اجتماعی و باعث مهاجرت میلیون ها انسان به آمریکاست. به نظر من آمریکا
    عصاره تمام مردم جهان است. ملتی از ۱۸۰
    کشور جهان. بنظر من یکی از دلایل پیشرفت آمریکا نداشتن تاریخ است که باعث افتخار الکی بقیه است. آینده را باید
    ساخت. موفق باشید. ممنون علی بندری جان

  • افشین گفت:

    من دیگه حتی متن‌هایی که نوشتی رو هم با صدای خودت میخونم ????????

  • فراز خرمی گفت:

    رویای آمریکایی رو این روزها می شه با افسانه پیشرفتی که اریک فروم می نامدش هم تفسیر کرد. به نظرم بعد از دوران روزولت و سیاستای جدید، رویای آمریکایی فقط یه شعاره. البته برای جهان سومی ها قشنگه و خیلی از نخبگان حتی با این امید زندگیشونو صرف کار کردن برای کمپانی های آمریکایی می کنند که تو پیری چیزایی رو بهشون می ده که فقط تو آمریکا می تونستند به دستش بیارند. کلا بحث طولانی و خیلی پیچ در پیچیه. فقط اینو اضافه کنم کخ یه جاهایی از متن رو می شه با کتاب اعجوبه های گلدول هم تطابق داد.

  • P.man گفت:

    منم همینجورم ک تا نویز رادیویی محبوبی گوش فرا میدم اون نویز درونم یا راوی درونم اون نویز رادیویی میشه

  • مهندس داود حاتمی گفت:

    رؤیای آمریکایی باوری ملی در ایالات متحده است که آزادی را زمینه‌ساز ترکیبی از کامیابی و موفقیت می‌داند. بنا بر تعریف جیمز تراسلو آدامز از رؤیای آمریکایی «زندگی هر شخص باید با فرصت‌هایی که به او بنا بر قابلیت‌ها یا موفقیت‌هایش و فارغ از طبقه اجتماعی یا شرایط زاده شدنش داده می‌شود بهتر، غنی‌تر و کامل‌تر شود». ریشه‌های رؤیای آمریکایی را باید در اعلامیه استقلال ایالات متحده جست؛ آن‌جا که قویاً اظهار می‌دارد «همهٔ انسان‌ها برابر آفریده شده‌اند» و این‌که «آفریدگارشان حقوق سلب‌ناشدنی معینی به آن‌ها اعطا کرده‌است، که حق زندگی، آزادی، و جستجوی خوشبختی از جملهٔ آن‌هاست.»[۲] گروهی از دانشمندان فلسفه دین و چندی از کارشناسان الهیات ایجاد ریشه های این باور ملی را در زمانی می دانند که آمریکا در دهه ۱۹۱۰ با اوج اصلاحات مسیحیت پروتستانیسم همراه بود. اما بیشتر جامعه شناسان و کارشناسان علوم سیاسی که به حتم نظر دقیق تری را ارائه داده‌اند، این ریشه ها را دقیقاً پس از جنگ های داخلی آمریکا و نوسازی و سازندگی بسیار گسترده عنوان کرده‌اند. عده اندکی از این افراد ایجاد و گسترش این عبارت را در سال ۱۹۹۱ همزمان با فروپاشی شوروی می دانند که ایالات متحده با خیالی آسوده به ساخت انواع فناوری ها و… روی آورد.

  • مهندس داود حاتمی گفت:

    برای بسیاری از مهاجرین به آمریکا، مجسمهٔ آزادی اولین چیزی از آن کشور بود که پدیدار می‌گشت و نویدبخش فرصت‌های جدید در زندگیشان بود. مجسمهٔ آزادی یکی از نمادهای اصلی رؤیای آمریکایی به حساب می‌آید. که به مهاجران و پناهندگان و همچنین گردشگران از فاصله چند مایل دریایی و یا هواپیمای مسافربری از ۱۰ کیلومتری نمایان می شود.

دیدگاهتان را بنویسید