همهچیز را زیر سوال ببر
نویسنده در روایتی از یک جنایت هولناک، همون اول اسم کسی رو که به جرم قتل در زندانه لو میده. چون این فقط یه داستان جنایی نیست که بگه قتل چطوری اتفاق افتاده، کی کشته شده، سر نخها رو یکییکی بررسی کنه و در پایان هم قاتل رو معرفی کنه و داستان به پایان برسه. همون اول نوشته، اسم کسی رو که دستگاه قضایی قاتل شناخته معرفی میکنه. پاملا کالف روایتی حیرتانگیز از ماجرای زندگی مردی مینویسه که به جرم قتل فجیع همسرش در زندانه. اما روایت بیشتر از اینکه درگیر سوالات کلاسیک از یه اتفاق جنایی باشه، در جستوجوی عدالته، دنبال اینه که بدونه آیا جوابی که به معمای این قتل داده شده جواب درستیه یا نه. ما اپیزود ۵۲ پادکست چنلبی رو از روی گزارش دو قسمتی که پاملا کالف برای Texas Monthly نوشته تعریف کردیم. اینجا میخوایم یه کم دربارهی پاملا کالف بیشتر بدونیم.
یک جنایینویس واقعی
تخصص پاملا کالف نوشتن گزارشهای تحقیقی جناییه. اما اینطور که از نوشتههای منتشر شدهش میشه فهمید، در انتخاب سوژهها، عدالت مسالهشه، اینکه آیا سیستم قضایی درست عمل کرده یا نه. در حال حاضر ۴۹ سالشه و تو دانشگاه ادبیات انگلیسی خونده و نوشتن رو از دورهی دبیرستان شروع کرده. تو این مصاحبه تعریف میکنه دبیرستان که میرفته یه روز آلن گنیزبرگ، شاعر معروف آمریکایی میاد مدرسهشون و شعرهای خودش رو برای بچهها میخونه. کالف خیلی خوشش میاد و از گینزبرگ میپرسه که آیا باهاش برای روزنامهی مدرسه مصاحبه میکنه؟ گینزبرگ قبول میکنه و این میشه اولین کار روزنامهنگارانهی پاملا کالف.
کالف تو نیویورک به دنیا اومده اما تو یه سفر با دوستش که نمیدونستن کجا دارن میرن و مقصد کجاست میرسن به تگزاس و خونهی موقتی اجاره میکنن و کالف اینقدر از اونجا خوشش میاد که همون خونه رو برای مدت طولانیتر اجاره میکنه، موندگار میشه و همونجا هم ازدواج میکنه. از همون خونهس که نوشتن براش جدیتر میشه و شروع میکنه برای نشریات نوشتن و به عنوان عضو ثابت تگزاس مانثلی شروع به کار میکنه.
اولین گزارش جدیش دربارهی مرد جوونی بود که دخترها رو مست میکرد و ازشون سواستفاده جنسی میکرد و از کارهاش فیلم میگرفت. میگه اونجا بود که یاد گرفتم چطور دربارهی یه اتفاق از لحظهی شروعش بنویسم. حالا برای رسانههای معتبری مثل نیویورکر، نیویورکتایمز، لانگفرم و پروبلیکا هم مینویسه و تا حالا بعضی از گزارشهاش برندهی جوایزی هم در زمینهی نویسندگی و روزنامهنگاری شده. هفت بار نامزده جایزهی معتبر National Magazine Awards شده و برای گزارش مفصلش با عنوان «مرد بیگناه» که سال ۲۰۱۲ منتشر شد و ما در اپیزود ۵۲ با عنوان «مظنون» تعریف کردیم، این جایزه رو برده.
کالف چطوری میره سراغ سوژه؟
شیوهی کار پاملا کالف اینجوریه که وقتی سوژهش رو انتخاب میکنه دست به تحقیقات گستردهای دربارهش میزنه. متن جلسات دادگاه رو میخونه، با شاهدان و پلیس و بازرسان و وکلا مصاحبه میکنه، میره سراغ پزشکها و متخصصان حقوقی و هر اطلاعاتی که لازم باشه جمعآوری میکنه. میدونه که گزارشهای پزشکی قانونی همیشه علمی نیست و با دیدهی شک باید به همهچیز نگاه کرد. ممکنه با یه نفر چندین بار مصاحبه کنه تا به چیزی که میخواد برسه و در نهایت متنش رو به قدری ساده مینویسه که هر خوانندهای بتونه راحت درکش کنه.
گزارشهایی که مینویسه گزارشهای تخت بر اساس ترتیب وقوع اتفاقات نیست بلکه مهارتهای یک داستاننویس زبده رو توشون به کار میگیره. میدونه داستان رو از کجا شروع کنه، چه اطلاعاتی رو زودتر بده و چه اطلاعاتی رو نگه داره تا در مخاطب برای خوندن ادامهی ماجرا، کشش به وجود بیاره. همهی اینها باعث شده کالف الگوی خیلی خوبی برای روزنامهنگارانی باشه که گزارشهای تحقیقی مینویسن.
وقتی که داشته روی «مظنون» کار میکرده همهی ترسش این بوده که مجبور بشه یه سری از جزییات مهم رو فدای طولانی نکردن نوشتهش بکنه. نگران بوده که گزارش اونقدر طولانی بشه که مردم اصلا نخونندش. اما وقتی قسمت اول منتشر شده و اشتیاق خوانندهها رو دیده که منتظر قسمت دومند، فهمیده که جزییات رو درست و دقیق در متن جا داده و با اینکه گزارش بلندی شده اما در خواننده کشش زیادی به وجود آورده.
درسهایی که باید بگیریم
پاملا کالف میگه مهمترین چیزی که در کارش یاد گرفته اینه که چیزها ممکنه همونی نباشند که به نظر میرسن و باید یه نگاه دوبارهای بهشون کرد و کار تحقیقی از همینجا شروع میشه. یه مصاحبهی شنیدنی تو این پادکست داره که دربارهی آگاهی دادن به مردم دربارهی محکومیتهای نادرست حرف میزنه. میگه امیدم اینه که مردم بیشتر و بیشتر در این مورد آگاه بشن که محکومیتهای نادرست آنچنان که تصور میکنیم غیرمعمول نیستند. وقتی من ۲۰ سال پیش روزنامه نگاری تحقیقی رو شروع کردم، اگه چیزی در مورد اشتباه بودن گزارش پزشکی قانونی یا سیستم زندان میگفتم، دیوانه به نظر میرسیدم اما حالا همه در این مورد آگاهتر شدهن گرچه هنوز خیلیها به پروندههایی که در اونها مشخص میشه متهم بیگناه بوده و بیدلیل سالها در زندان نگهداری شده، به چشم کاری پیروزمندانه و جسورانه نگاه میکنن. متاسفانه اغلب اوقات از این ماجراها درسهای اشتباهی میگیریم که “میبینید؟ سیستم کار میکنه! ما متوجه اشتباه شدیم و سرانجام درستش کردیم». به جای این که درس این باشه که همه عواملی که منجر به محکومیت نادرست یک متهم شدن، باید دوباره بررسی بشن و دربارهشون تجدید نظر بشه اما این عوامل همچنان و هر روز دارن در دادگاهها به کار گرفته میشن و برای رفعشون کاری نمیکنیم.