اینجا هیچچیز جدی نیست
قصهی اپیزود ۶۱ پادکست چنلبی در روستایی میگذره نزدیک کاتماندو. پسری ۱۵ ساله به اسم رام بهادر بامجون که بعدها به پسر بودا معروف میشه هفت ساله که لای ریشههای درختی نشسته و مراقبه میکنه. هیچی نمیخوره و هیچکجا هم نمیره. ما تو اون اپیزود مفصل از پسر بودا حرف زدیم، اینجا میخوایم ببینیم کاتماندو و نپال که داستان توش میگذره چه جور جاییه. گزارش رو سال ۲۰۰۶ جورج ساندرز تو آتاویس نوشته.
ساندرز میگه وقتی وارد نپال شده بوی دود میومده. احتمالا زمانی رفته بوده که کشاورزها داشتن زمینها رو میسوزوندن که برای کشت حاصلخیز بشه. ساختمونها کج و کوله و کوچهها باریک بودن و عجیب نیست اگه یهو تو خیابون یه گاو جلوی ماشین میدیدی.
شهر محصور شده با رشته کوههای هیمالیا که عظیم و خالص و سفید در نمای دوردست حاضرند. اما برای دیدن اورست باید از شهر خارج شد و کیلومترها پیش رفت. ولی بعضی وقتها هشتمین کوه بلند جهان از همین کاتماندو پیداست.
کاتماندو رو یکی از آلودهترین شهرهای جهان میدونن و به مسافرها توصیه میکنن که ماسک بزنن و برای همین به این شهر میگن ماسکماندو. گرد و غبار ناشی از پروژههای تعریض جاده، بازسازیها، انتشار گازهای گلخونهای از کارخونههای تولید آجر در نزدیکی شهر و البته وسایل نقلیهی دودزا که به دلیل اجرای ضعیف مقررات تو جادهها باقی میمونن، همگی تو افزایش آلودگی هوای شهر نقش دارن. گرچه ادارهی ترافیک شهر و مقامهای محلی سعی کردهن استفاده از وسایل نقلیهی بالای ۲۰ سال رو ممنون کنن تا هوا تمیز بمونه.
یه چیز دیگه که دربارهی اهالی کاتماندو و نپال وجود داره اینه که نپالیها اصلا آدمهای وقتشناسی نیستند و وقت رو چندان جدی نمیگیرن. بیشتر قرارها و جلسهها معمولا با یه ساعت تاخیر برگزار میشه و این روی سیستم حمل و نقل هم اثر گذاشته. کمتر اتوبوس و پروازی رو میبینید که به موقع حرکت کنه و هیچ راهی برای اینکه به قراری برسید که طرفتون هم مقید باشه بهش، وجود نداره. فرودگاه مملو از آدمهاییه که ساعتها در انتظار نشستن.
در نپال فقط یک روز تعطیل برای آخر هفته وجود داره و اون شنبهس. یکشنبه روز کاری به حساب میاد و به جز شرکتهای خارجی همهجا از جمله مدرسه و بازار هم بازه.
جورج ساندرز همون موقعی که برای دیدن پسر بودا به نپال رفت از دیدن کاتماندو شوکه شد. میگفت داغونترین و شلوغترین شهرهای آمریکا پیش این شهر خیلی مدرن به نظر میرسن. کاتماندو پر از معبدهاییه که بهشون استوپا میگن و چیزهای مقدسی از زمانهای گذشته توشون هست و بعضیهاشون پونصد سال قبل از میلاد مسیح قدمت دارن و کلی زائر برای دیدنشون میره. جایی هم که پسر بودا مینشست و مراقبه میکرد تبدیل به عبادتگاه شده و آدمهای زیادی برای دیدنش میرن، هرچند مراقبهی پسر بودا در اون مکان همیشگی نبود و بعد از چند ماه از اونجا غیبش زد. میگن خود نپال، وضع شهرها و زندگی مردمش در ظهور کسی مثل پسر بودا بیتاثیر نبود، مردم اون رو نجاتبخش خودشون میدونستن و بعضیها حتی میپرسیدندش. امیدی که البته دوام چندانی نیاورد.
اپیزود خوبی بود ولی پایان جالبی نداشت نسبت به بقیه قسمت ها
در کل ارزش گوش دادن داره
از طرف بچه های تیم سناریو کست
منتظر اولین اپیزود ما در ۰۱.۰۱.۲۰۲۲ باشید.
پادکستتون درباره چی هست ؟
تاریخی هست ؟
لطفا کمی بیشتر توضیح بدید تا مردم بیشتر آشنا بشن و حمایت کنن .
پسر بودا «هفت ماه» در حال مراقبه بود ولی توی متن به اشتباه هفت سال ذکر شده.