دقت کردید که توی کارتنها و فیلمها و داستانها هر جا جادوگری حضور داره اون جادوگر زنه؟ یعنی انگار جادوگری فقط برازندهی زنهاست. جادوگر شهر اوز، زیبای خفته و جادوگران قصههای رولد دال همه زن هستند. جادوگری در دنیای واقعی هم انگار جز این نیست و در کشوری مثل پاپوا گینهی نو فقط زنها هستند که به عنوان جادوگر مجازات میشن. روایتش رو توی اپیزود ۵۵ پادکست چنلبی با عنوان ساحرهسوزی شنیدیم.
تعریفی که از جادوگر وجود داره شامل کلیشههای کاملا متناقضه. همونطور که نائومی فرای تو این نوشته در نیویورکر توضیح میده جادوگر تو نگاه خیلیها از نظر جنسی صریح اما از نظر روانشناختی مرموزه. تهدیدآمیزه و به طرز غیر قابل مقاومتی اغواکنندهس. شیطون حیلهگریه که به طرز پیچیدهای دانش غیرزمینی و محرمانه داره اما خودش موجودیه که تماما از غریزه درست شده. ولی توی تمام این کلیشههایی که حتی امروز در اطراف جادوگرها وجود داره یک وجه اشتراک میشه دید: زن بودن.
سه سال پیش در انگلیس نمایشگاهی برپا شد از عکسهای فرانسیس اف.دنی که به پرترههایی از زنهایی اختصاص داشت که تو آمریکا خودشون رو جادوگر میدونن. این عکاس برای عکس گرفتن از این زنها سفرهای متعددی در داخل آمریکا کرد و به سوژههایی رسید که در سنها، طبقههای اجتماعی و قومیتهای مختلف بودن و طیف وسیعی از مناسک مذهبی و آیینی رو انجام میدادن که بیشترشون برپایهی عرفان، تعامل با عالم غیب، کنشگری سیاسی، شفا به وسیلهی داروهای گیاهی و طلسم کردن بود. این جادوگرها اونطور که عکاس میگه “جادوگران سبز خودخوانده، جادوگران سفید، جادوگران آشپزخانه، جادوگران پرچین و جادوگران جنسی” بودن. عکاس گفته بود که به وسیلهی این عکسها قصد داره ناهمگونی و فردیت جادوگرهای امروزی رو به نمایش بذاره. آدم با نگاه به بعضی از این عکسها تصوراتش از چیزی که از جادوگر در ذهن داشته به هم میریزه.
تو یکی از عکسها زنی که شبیه مادربزرگهاست تو چمنزار سرسبزی ایستاده و لباس گلداری به تن کرده و موهای سفیدش به ژولیدگی موهای دختربچههاست. تو یه دستش یه زنگه و تو دست دیگهش یه میله و نگاهش به سمت بالا رفته و لبهاش لبخند خفیف و خودخواهانهای دارن. تو یه عکس دیگه زن جوون و لاغری با یک شلوار جین مشکی تنگ و یه تاپ وایساده و پاهای چکمهدارش محکم رو زمین قرار گرفته و افسار گربهش دستشه. تو یکی دیگه یه زن سیاهپوست شبیه مجسمهها ژست گرفته و جلوی دیواری از پیچک وایساده. کت گلدوزیشده تنشه و با نگاهی نافذ به دوربین خیره شده. اینها همه آدمهایی هستند که خودشون رو جادوگر میدونن و اگه قبلا این آگاهی رو به ما نداده باشن، تقریبا محاله که از رو عکس بفهمیم اینها جادوگر هستند.
فرانسیس اف.دنی عکاس این مجموعه میگه «وقتی برای اولینبار پروژه رو شروع کرد، کتابی از مارگوت آدلر دربارهی جادوگران خوند، که در اون نویسنده استدلال میکرد که “جادوگر” فقط یه کلمه نیست، بلکه “خوشهای از تصاویر قدرتمنده”. بعد از خوندنش فکر کردم که دلم میخواد این تصاویر رو با عکسهام بسازم.»
دنی از زنهایی که برای مجموعه ازشون عکس گرفته بود خواست لباسی بپوشند یا چیزی همراهشون داشته باشن که به نظرشون نشوندهندهی عملکرد و هویتشون به عنوان جادوگره. بعضی پرترهها به انتظاری که از ظاهر یه جادوگر داریم جواب میدن. زنی که شنل حجیم پوشیده، انگشتهایی که مملو از حلقههای تزیینی و مجمسهایه. آرایش بعضیهاشون اغراقآمیزه. لبها رو زرشکی کردن و سایههای پررنگی به چشمها زدن. ابزارهای اسرارآمیزی رو هم به صدا درمیارن. یکی توپ کریستالی داره، یکی تیر و کمان، یکی عصای چوبی. یه زن دراز کشیده و مار دور بدنش پیچیده و بیشتر زنها لباس سیاه به تن دارن. عکاس گفت براش مهم بوده پرترههایی بسازه که از چیزهایی که معمولاً از جادوگران دیده، متفاوت باشه. تو عکسهاش تا حد امکان از نور طبیعی استفاده کرده و زنها راحت رو به دوربین قرار گرفتن. طبیعتگرایی هم تو عکسها به چشم میاد و عکاس در این باره عمد داشته. جادوگرهایی که خودشون رو معرفی میکنن و مقابل ما قرار میدن کاملا از نگاه ما به خودشون آگاهن و عکاس به اونها اجازه میده که اونطوری که خودشون دوست دارن به چشم بیان.
جالب بود. آره وقتی از یه چیزی همیشه یک تصویر به بیننده داده بشه آونوقت باور اونها پذیرای تصویر دیگری نیست.