Skip to main content

نویسنده‌ای که قتل دخترش را روایت کرد

سرگذشت برادران منندز رو کسی برای مجله‌ی ونیتی فر نوشت که سرنوشت خودش کم با فراز و نشیب همراه نبود. دومینیک دان گزارش قتلی که خانواده‌ی منندز رو درگیر کرد و تو اپیزود ۲۹ پادکست چنل‌بی می‌شنویمش، سال ۲۰۰۸ نوشت. یک سال قبل از مرگ خودش و ۲۶ سال بعد از اینکه دختر جوانش به طرز فجیعی به قتل رسید.

دومینیک دان نویسنده پادکست فارسی چنل‌بی 2

درگیر هالیوود، الکل و اعتیاد

دومینیک دان بخشی از یک خانواده‌ی بااستعداد و خلاق بود. برادرش و همسر برادرش رمان‌نویس و روزنامه‌نگارهای موفقی بودن و تو نوشتن چندتا فیلمنامه هم با هم همکاری کرده بودن. دومینیک دان برای سالها درگیر جهان جنگ جهانی دوم و اثرات بعدش بود. تو دوران دبیرستان به ارتش فراخونده شد و برای قهرمانی‌اش تو جنگ متز تو فرانسه، یه ستاره برنز بهش دادن. بعد اینکه از جنگ خلاص شد رفت نیویورک و تو تولیدات تلویزیون مشغول به کار شد. همفری بوگارت استعدادش رو کشف کرد و متقاعدش کرد که بره هالیوود. تا اینجا دومینیک دان هنوز استعداد چندانی از خودش بروز نداده. ازدواج کرده و از پنج فرزندی که با همسرش به دنیا آوردن، سه تاشون زنده‌ان. خودش هم مدام تو مهمونی‌های ستارگان هالیوود شرکت می‌کنه و درگیر الکل و اعتیاد می‌شه. تا جایی که مدام از این و اون پول قرض می‌گیره. اعتیادش اونقدر شدید شد که مجبور شد از هالیوود کناره‌گیری کنه، همزمان که برادرش و همسر برادرش غرق در ثروت و شهرت بود‌ه‌ن و دومینیک دان حسابی بهشون حسادت می‌کرد.

خودش بعدها نوشته بود که: «من به خاطر مشروب و مواد مخدر شروع به از هم پاشیدن کرده بودم. لنی (اسم مستعار همسرش) از من طلاق گرفت. وقت پیاده شدن از هواپیما به خاطر حمل علف دستگیر شدم و به زندان افتادم. جان و جوآن (برادر و همسر برادرش) نجاتم دادن. همونطوری که من در حال سقوط و شکست بودم، اونا اوج گرفتن و شهرت پیدا کردن. وقتی داغون شده بودم ده هزار دلار بهم قرض دادن. رنج وحشتناک زمانی به وجود میاد که پول قرض کردی و نمی‌تونی پس بدی. گرچه اونا هیچ‌وقت این ماجرا رو بهم یادآوری نکردن ولی دچار بیگانگی شده بودم و سرانجام یه روز صبح با ناامیدی از هالیوود رفتم و شیش ماه تو یه کابین تو یه کمپ ترک اعتیاد بدون تلویزیون و تلفن زندگی کردم.»

دختر دومینیک دان نویسنده پادکست فارسی چنل‌بیمرگ دختر

بعد از اینکه اعتیادش رو ترک کرد رفت نیویورک و سال ۱۹۸۲ یه رمان منتشر کرد که در حقیقت جلد دوم رمانی بود که جلد اولش رو نویسنده‌ی دیگه‌ای نوشته بود. ولی خوشی و موفقیت زیاد دوام نیاورد و همون سال دختر ۲۲ ساله‌ش توسط دوست‌پسر سابقش به قتل رسید. دوست‌پسرش خفه‌ش کرده بود و بعد از پنج روز کما، از دنیا رفت. دادگاه، دوست‌پسره رو با اینکه سابقه کتک زدن زن‌ها رو داشت، فقط به شیش سال زندان محکوم کرد و گفتن بعد از گذروندن سه سال و نیم هم می‌تونه آزاد بشه. این حکم دومینیک دان رو خیلی عصبانی کرد. مرگ دخترش و حالا هم این حکم مضحک باعث شد تبدیل به آدم دیگه‌ای بشه. به همراه چند نفر دیگه یه سازمان حقوق قربانیان به اسم مرکز کالیفرنیا برای خانواده‌های بازمانده از قتل تاسیس کردن و دومینیک یه کارآگاه خصوصی استخدام کرد که بعد از آزادی قاتل دخترش اون رو زیر نظر بگیره و به آدمهایی که در مسیرش قرار می‌گیرن، هشدار بده.    

تبدیل شدن به نویسنده رمان‌های جنایی

مرگ دخترش روی زندگی حرفه‌ایش هم اثر گذاشت. دفتر خاطراتش که درباره‌ی مرگ دخترش بود با عنوان کنایه‌آمیز «عدالت: روایت پدر از قاتل دخترش» تو ونیتی فر منتشر شد. بعدش شروع به نوشتن داستان‌ها و گزارش‌هایی کرد که رو قتل‌های هیجان‌انگیزی متمرکز بود که عاشق‌ها یا همسران قربانی‌ها مرتکب می‌شدن. و بعد رمان‌های دیگه‌ای رو هم به بازار داد که در همه‌ی اونها یه آدمی که مشهوره یا شأن اجتماعی بالایی داره توسط یه نفر از نزدیکانش به قتل می‌رسه. چون دختر خودش هم موقعی که کشته شد تو هالیوود داشت بازیگر موفقی می‌شد.

اگه دختر دومینیک دان کشته نمی‌شد، اون احتمالا به تولید داستان‌های پاپ سرزنده رو می‌آورد که قهرمان‌های ثروتمند اما بی‌اخلاقش رو ستایش می‌کرد ولی این اتفاق نیفتاد. اون چندین محاکمه قتل معروف، از جمله محاکمه سیمپسون، دادگاه کلاوس فون بولو، محاکمه اسکاکل، دادگاه ویلیام کندی اسمیت و محاکمه برادران منندز رو  برای مجله‌ی ونیتی فر پوشش داد. به نظر میاد همه‌ی این اشتیاق به گزارش قتل و دادگاه از قتل دختر ۲۲ ساله‌ش سرچشمه می‌گیره. قتل دخترش اون رو تبدیل به یه رمان‌نویس موفق کرد و باعث شد گزارش‌های جنایی منحصربه‌فردی از خودش به جا بذاره که یکیش هم برادران منندزه که در اپیزود ۲۹ پادکست چنل‌بی می‌شه شنیدش.

 

عکس بالای این مطلب از این یادداشت در مورد نویسنده است.

دیدگاهتان را بنویسید