عشتار حکمت | منبع: نیویورک تایمز | ۲۵ فوریه ۲۰۱۹
در پادکست سریال لوسی، که در اپیزودهای ۶۲ تا ۶۷ چنل بی شنیدید، با کلمهی زاینیچی آشنا شدیم، عنوانی که به کرهایهای مقیم ژاپن دادهاند و فهمیدیم که یوجی اوبارای این ماجرا، زاینیچی است. این مقالهی نیویورکتایمز که در فوریه ۲۰۱۹ منتشر شدهاست، تصویر و تشریح نسبتن خوبی از تاریخچه و شرایط خانوادههای زاینیچی در ژاپن بهدست میدهد:
توکیو – جیرو اوشیما برای دیدار با برادر و خواهرهای خود ناگزیر است تا به کره شمالی سفر کند.
آقای اوشیمای ۷۹ ساله که در ژاپن معلم بازنشسته است، ابتدا باید به پکن پرواز کند و از آنجا با پروازی دیگر به پیونگیانگ برود. او هر بار هدایای کوچکی مانند شکلات و لباسزیر، و چیزهایی که برای برادر و خواهرهایش قابلفروش باشند را با خود میبرد، چیزهایی مثل لباس بچه، دارو و کفش.
او این سفر را از دههی ۱۹۶۰ بارها و بارها انجام داده است، یعنی از زمانی که والدین و برادر و خواهرهایش بهعنوان بخشی از برنامهی بازگشت به وطن، برنامهای که جهان آن را بهکلی فراموش کرده است، به خلق کمونیست مهاجرت کردند.
اکنون که رییسجمهور ترامپ و رهبر کره شمالی کیم جونگ اون خود را برای دومین دیدار سران در ویتنام و در این هفته آماده میکنند، انتظار میرود که رفع کدورت سیاسی بتواند کره شمالی را از انزوای دراز مدتش برهاند. احتمالن در هیچ جای دنیا، برای این موضوع، کسی امیدوارتر از کرهایتبارهای ساکن ژاپن نباشد – کسانی که کره شمالی را با آغوش باز میپذیرند، درحالیکه سایر دنیا با آن قطع رابطه کرده است.
تخمین زده میشود که ۳۲۲،۰۰۰ کرهایتبار ساکن ژاپن از اعضای خانوادههایی باشند که در طول ۳۵ سال اشغال کره توسط توکیو به آنجا رسیدهاند. این کرهایتبارها که در ژاپن آنها را بانام زاینیچی (Zainichi) میشناسند، بیشتر ریشهی خود را متعلق به جایی میدانند که امروزه به نام کره جنوبی شناخته میشود.
با این حال، اکثر این افراد دیرزمانی است که بیشتر نزدیک به کره شمالی شناخته میشوند، یعنی با همان کشوری که از سالهای نخستین جنگ سرد به کمک تبلیغات و تأمین بودجهی گروهها و مدارس، آنها را به سمت خود کشیده است.
مردمان زاینیچی هماکنون در سرتاسر ژاپن زندگی کرده و کار میکنند. پولهایی که آنها در طول دههها به خویشاوندان خود در کره شمالی فرستادهاند، به پویا ماندن اقتصاد کشور کمک کرده است، در حالی که جاسوسان هم سعی میکردند از آنها برای جمعآوری اطلاعات، استفاده کنند.
داستان خانوادهی اوشیما از همین نوع است. آنها نیز مانند هزاران خانوادهی دیگر، در بنبستهای تاریخی گرفتارشدهاند. با جنگ جهانی دوم از ریشه کندهشدهاند و از هم جدا شدهاند و معطل پایان جنگ سرد ماندهاند.
“تا آنجا که به یاد دارم، اتحاد شمال و جنوب رویای مردمان زاینیچی بوده است”، این را آقای اوشیما گفت و درحالیکه برای سرکوب احساساتش بهسرعت نفس میکشید، افزود: “ایکاش این اتفاق اندکی زودتر میافتاد”.
نزدیک به دو میلیون کرهای به دنبال یافتن شغل به ژاپن آمدند یا بهعنوان نیروی کار اجباری، قبل و بعد از جنگ جهانی دوم به ژاپن آورده شدند. اما صدها تن از آن هزاران نفر با تقسیمشدن شبهجزیرهی کره به دو کشور شمالی و جنوبی و نیز چند سال بعد با شروع جنگ کره، در ژاپن ماندند.
کشور ژاپن در اواخر دهه ۱۹۵۰، پیشنهاد کرد که حاضر است برای بازگرداندن مردم زاینیچی که بسیاری از آنها مجذوب وعدههای سوسیالیستی کره شمالی و نیز اقتصادی کلانتر از اقتصاد کره جنوبی شده بودند، کمک کند. بلافاصله ۱۰۰،۰۰۰ نفر ازجمله والدین و برادر و خواهرهای آقای اوشیما مهاجرت کردند.
آقای اوشیما که در آن زمان ۲۰ سال داشت، تصمیم گرفته بود که به دنبال آنها برود و تنها منتظر کلمهای از جانب خانوادهی خود بود. آنها برای فریبدادن مأموران و بازرسها از رمزگذاری استفاده کردند. اگر نامه را مانند ژاپنیها و بهصورت عمودی مینوشتند، به این معنی بود که آقای اوشیما به آنها ملحق شود. اما اگر بهصورت افقی مینوشتند، معنیاش این بود که او همانجا بماند.
هنگامیکه اولین نامهها رسیدند، کلمات در سرتاسر صفحه از چپ به راست نوشتهشده بودند.
با پادکستها به ژاپن سفر کنیم
’جزیره بزرگ ‘
همزمان با گرمشدن ماشین جنگ در ژاپن، خانوادهی اوشیما در سال ۱۹۳۴ و به دنبال یافتن شغل، از روستایی در جنوب شرقی کره با قایقی به راه افتادند.
آنها در شهر کوچکی در جنوب ژاپن اقامت کرده و پنج فرزند خود را در آنجا بزرگ کردند. پدر آقای اوشیما از فرزندان خود با خرد کردن چوب و تهیهی زغال چوب نگهداری کرد. آنها برای مخفیکردن هویت خود از یک لقب ژاپنی استفاده کردند که معنی آن “جزیره بزرگ” بود.
آقای اوشیما همکلاسیهای خود را به یاد میآورد که آنها را دست میانداختند و میپرسیدند، “آیا کرهایها هم انسان هستند؟”
قوانین هم از تبعیض حمایت کردند و شهروندی مردمان زاینیچی را سختتر. آقای اوشیما امیدوار بود که در رشتهی مهندسی تحصیل کند اما او را از رفتن به دبیرستان تخصصی منع کردند و در نهایت در یک مدرسهی کرهای معلم شد.
خانوادههای بسیاری از افرادی که در شروع کار شاگردش بودند، خود را برای رفتن به کره شمالی آماده میکردند.
مقامات رسمی ژاپن در اواخر دههی ۱۹۵۰ در خفا با دولت پیونگیانگ بر روی برنامهی بازگشت به وطن کار میکردند.
تستا موریس سوزوکی که یک مورخ است و کتابی در خصوص مهاجرت دستهجمعی منتشر کرده، میگوید که انگیزههای آنها اقتصادی و نگرانیهای امنیتی بوده و این انگیزهها حاصل القای بسیار زیاد تعصباند، همچنین این افراد امید داشتند تا کشور را از دست کسانی خلاص کنند که آنها را به چشم خرابکار و سربار امکانات رفاهی میدیدند.
کره شمال فرصتی یافت تا نیروی کار خود را پس از ویرانگری جنگ کره تکمیل کند. اما کره جنوبی که در آن زمان تحت حکومت دیکتاتوری نظامی قرار داشت، نگران آن بود که هجوم مردم زاینیچی به اقتصاد ضعیفش آسیب برساند.
مقالات چاپشده در روزنامههای ژاپن از شگفتیهای کره شمالی میگفتند، یعنی از جایی که مقاماتش به کسانی که برگردند، وعدهی آپارتمان مجهز، شغل، برنج و سه ماه زغال میدادند.
ایالاتمتحده آمریکا از تحت فشار قرار دادن برخی از مردمان زاینیچی برای اقدام به مهاجرت ابراز نگرانی کرد، اما به آن برنامهی خاص اشارهای نداشت، زیرا به گفتهی خانم موریس سوزوکی، آمریکا قصد داشت تا از روابط خود با ژاپن حمایت کند.
درمیان کسانی که ژاپن را ترک کردند، دختری بود که بعدها مادر کیم جونگ اون رهبر فعلی کره شمالی شد.
خانواده ی آقای اوشیما در سال ۱۹۶۰ در بندر نییگاتا در ساحل غربی ژاپن سواری کشتی شدند و با بازگشت به وطن، از دست قوانین ژاپن آزاد شدند.
آقای اوشیما میگوید: “ما کرهای هستیم، مسالهی خون است”.
او دیگر والدینش را نمیدید.
قصه تلخ زنان راحتی (Comfort Women) در ژاپن
بستههای حمایتی و پول نقد
آقای اوشیما توانست پس از گذشت ۱۵ سال به کره شمالی سفر کند. همسرش کیکو که ۷۵ سال دارد، درحالیکه در آپارتمانشان در توکیو و در جایی که عکسهای سیاهوسفید والدین اوشیما در اتاق پذیرایی آویزان شدهاند نشسته، میگوید: “دردناکترین مسئله دانستن این مطلب است که او دور از برادر و خواهرهایش زندگی کرد و نیز دانستن این که چقدر این وضعیت برایش سخت بود”.
در طول این سالها او در مدارس کرهای که توسط سازمان چوسن سورن (Chosen Soren، سازمان اصلی جامعهی زاینیچی) اداره میشدند، تدریس کرده است. این سازمان بودجهی خود را در سالهای نخست از کره شمالی دریافت میکرد و بنیانگذار کشور یعنی کیم ایل سونگ را بهعنوان مبارزی قهرمان در برابر ژاپن نشان میداد.
طبق گفتهی اوه گیو سانگ (Oh Gyu-sang)، از مؤسسهی پژوهش تاریخی کرهایهای زاینیچی در توکیو، کره شمالی از سال ۱۹۵۷ حدود ۴۵۲ میلیون دلار را صرف کمک مالی به مدارس کرهای مستقر در ژاپن کرده است. آقای اوه میگوید که کره شمالی هنوز هم مقادیر کمی میفرستد.
رئیس دفتر مرکزی سازمان چوسن در شهر توکیو در مهمانی اخیر خود و در زیر تابلوی بسیار بزرگی از پدر و پدربزرگ کیم ایستاد و از راهبرد سیاسی غیرمتداول کیم در زمینهی وحدت و یکپارچگی تقدیر کرد.
مدارس این سازمان و نیز یکی از دانشگاههای آن در کنار برنامهی تحصیلی ژاپنی خود، به تدریس زبان، تاریخ، و فرهنگ کره میپردازند. خانوادهی اوشیما سه نفر از کودکان خود را به این مدارس فرستاند، اما خود آقای اوشیما دور از وفاداری عقیدتی مفرط این مدارس به کره شمالی بزرگ شد. او میگوید پرستش کیم ایل سونگ از همان زمان آغازشده بود اما خودش کیم ایل سونگ را خدا نمیداند.
آقای اوشیما میگوید که اوایل با خانوادهاش دیداری نداشته است، چون مردم زاینیچی تا سال ۱۹۷۴ اجازهی ورود مجدد به ژاپن را نداشتند. او اولین سفرش را سال بعد و در سال ۱۹۷۵ انجام داد، درحالیکه مادرش هشت ماه قبل از سفر او و پدرش نیز در سال ۱۹۷۰ درگذشته بودند.
اسکورت حکومتی او را در همهجا همراهی کرده بود، حتی در هنگام دیدار با برادر و خواهرهایش، آنها در همان اتاقخواب او خوابیده بودند. آقای اوشیما مبلغ ۱۰،۰۰۰ ین، معادل ۳۰ دلار، به مرد نگهبان داده بود تا او را با خویشاوندانش تنها بگذارد.
کره شمالی پس از آن دیدار به آقای اوشیما اجازهی دیدارهای بیشتر را داد. او از صحبت مفصل در خصوص خویشاوندان و سفرهایش به کشوری که در دههی ۱۹۹۰ از قحطی ویرانگری رنجبرده بود و تحریمهای مرتبط با دنبالکردن برنامههای سلاح اتمی آن را خردکرده بودند، خودداری کرد.
آقای اوشیما در برخی از دیدارهای خود به سازماندهی اقدامات بشردوستانه کمک کرده بود. یکبار او با گروهی برای ارسال ده کیسه برنج همکاری کرد، اما در پرواز کمکی تنها دو عدد از آن ده کیسه برنج را دید و هنگامیکه سراغ هشت کیسهی دیگر را گرفت، چنین پاسخی را از مقام رسمی دریافت کرد که آن برنج بهعنوان هدیه به آنها دادهشده و تصمیمگیری در این خصوص بر عهدهی آنها است.
آقای اوشیما همچنین پول نقد و بستههایی را بهصورت مرتب برای بستگانش ارسال میکند، گرچه تحریمهای ژاپن حوالهی پول را به ۱۰۰،۰۰۰ ین یا ۹۱۵ دلار محدود کرده و ارسال کالاهای لوکسی مانند لباس جین و رژ لب را ممنوع کرده است.
کارشناسان برآورد میکنند که مردم زاینیچی میلیاردها دلار را در طول دههها به کره شمالی ارسال کرده باشند، اما طبق گفتهی یکی از مقامات اطلاعاتی ژاپن، که به دلیل ممنوعیت از اظهارنظر در ملاعام درخواست فاشنشدن نامش را داشت، این گردش پولی افت شدیدی داشته است، به دلیل اعمال تحریمهای شدیدتر و نیز به این خاطر که جوانهای زاینیچی، نزدیکی کمتری با کره شمالی احساس میکنند.
آقای اوشیما آخرین سفر خود را پنج سال پیش انجام داد. او گفت که هرگز نمیتواند به خانوادهاش ملحق شود، حتی در هنگام بازنشستگی، و نیز گفت: “من در آنجا قادر به دست و پا کردن یک زندگی نخواهم بود”.
کرهای ماندن
آقای اوشیما در سال ۱۹۹۶ از روستایی ساحلی در کره جنوبی که والدینش پیش از مهاجرت به ژاپن در آن زندگی میکردند، دیدار کرد. او در زمان اقامتش، یکبار برای ادای احترام به اجدادشان با عموی بزرگش به قبرستان رفت.
در حال پرسهزدن در میان قبرها جایی ایستاد: نامش به زبان کرهای بر روی یکی از سنگ قبرها حکشده بود. در کمال حیرت فهمید که خویشاوندانش او را مرده اعلام کردهاند، چون مدارسی که او در آنها تدریس میکرد، تحت ادارهی سازمانی بودهاند که مردم آن را دشمن کره جنوبی میدانستند.
آقای اوشیما درحالیکه اشکهایش جاری میشد گفت عمویش هرگز فکر نمیکرده که او ممکن است از آنجا دیدار کند و از او خواسته تا این مسئله را به دل نگیرد.آقای اوشیما در سال ۲۰۰۶ علیرغم چنین عدم پذیرشی شهروند کره جنوبی شد.
با آمدن هر نسل جدیدی، پیوند خانوادگی با کره شمالی کمرنگتر میشود.
میساآن یکی از نوههای خانواده که ۲۲ سال دارد، بهتازگی از خانوادهی اوشیما دیدار کرد و عکسهایی که در کره شمالی گرفتهشدهاند را جستهگریخته دید. او پرسید: “اونا موبایل هم دارند؟ برای غذا خوردن، بیرون هم میرن؟”.
میساآن گفت: “که پدربزرگ خیلی دربارهی خونوادهش حرف نمیزنه. او تصمیم گرفت که با والدینش نره و تنها در ژاپن بمونه، بهخاطر اون تصمیم، ما الان همه اینجاییم.”
واقعا ناراحت کننده بود…
یعنی اصلا شرایط قابل درکی نیست.
هیچ تصوری از کره ی شمالی ندارم ونمیدونم ایا اونا غمگین زندگی میکنن یا اصلا نمیدونن میشه زندگیشون جور دیگه ای باشه که بخوان غمگین باشن؟!
اما کره ای هایی که ژاپن یا جاهای دیگه دنیا هستن قطعا شرایط وحشتناکی دارن چون نه میتونن غم این دوری رو تحمل کنن نه میتونن برگردن اونجا(البته شرایط برای ایرانی ها هم خیلی متفاوت نیست ولی باز فکر کنم هنوز یه درجه با کره ی شمالی فاصله داریم)
ای کاش شرایطشون بهتر بشه.
امیدوارم مردم هر دو کره و مردم ژاپن به دور از حوادث تلخ گدشته ها روزی بتوانند در تفاهم و صلح و آرامش با خود و همسایگان خود و مردم جهان همزیستی داشته باشند.
در جهان کنونی انسان بودن و انسانیت معیار و ارزشی فراتر از رنگ پرچم ها و مرزهای قراردادی خواهد داشت.
اگه کتاب رهبر عزیز رو بخونید، تو یه فصلش راجع به این مهاجرت ژاپنی ها صحبت میکنه، البته اونجا هم میگه که اینا کره ای تبار هستند
سلام ، چرا داستان کره ی شمالی ، دیگر در پادکست چنل بی نیست ؟
فرهنگ کره ایی و ژاپنی بشدت فرق می کند ژاپنی ها. ساده زی درون گرا جامعه بسته . ساکت و مرموز هستند
کره ایی ها شلوغ و پر سرو صدا .تجملاتی برون گرا .
در ژاپن از لباس پوشیدن سریع میشه متوجه شد زانیچی ها. خوش لباس تر و خانه هایشان پر از اساس هست