رمز محبوبشدن True Crime (ترو کرایم)
“بر اساس یک داستان واقعی”. این عبارت وقتی اول کتاب بیاد یا وقتی اول یه فیلم سینمایی بیاد فروش اون کتاب یا فیلم رو چندپله بهتر میکنه. هرسال هم سایتهای مختلف، لیست بهترینهایی رو که بر اساس داستان واقعی نوشته یا ساخته شدهن، منتشر میکنن. جالبه که درمورد پادکست هم همینه و روایتهای جنایی واقعی (True Crime) ژانر پرطرفداری در نزد شنوندههاست. ولی چرا ما اینقدر به جنایتهای مستند، یعنی اونهایی که داستان نیستند و واقعا اتفاق افتادهن علاقه داریم؟ چرا تو لیست محبوبترین اپیزودهای پادکست چنلبی حتما چندتا از این روایتهای جنایی رو میشه پیدا کرد که تو جدول ردهبندی اون بالاها هستند؟ اینطور که معلومه چندتا دلیل جامعهشناختی، علمی و روانی برای این علاقه وجود داره.
محرکی قوی به اسم ترس
ترس اولین عامل محبوبیت این ژانر یعنی جنایت واقعیه. یکی از استادهای جرمشناسی دانشگاه درو آمریکا یه تحقیقی انجام داده که توش به این نتیجه رسیده که جنایت واقعی، اون احساس بدوی و قدرتمندی رو در ما ایجاد میکنه که اسمش ترسه. ترس محرک اصلی ماست برای اینکه مخاطب برنامههای تلویزیونی، رمانها و پادکستهایی باشیم که موضوعشون جنایت واقعیه. دوست داریم روایت جنایتهایی واقعی رو بشنویم تا بتونیم به ترسمون غلبه کنیم، ترسی که به دلیل خطر یا آسیبی نیست که همین الان اون بیرون تهدیدمون میکنه، به این دلیله که میخوایم خودمون رو در معرضش قرار بدیم چون ناخودآگاه اون رو روشی برای مواجهه با احتمال وقوع جرم میدونیم. موقعیتی برامون خلق میشه که کمکمون میکنه بفهمیم چطور میتونیم اون موقعیت رو به کنترل خودمون دربیاریم و اگه برای خود ما اتفاق بیفته چه برنامه و مکانیسم دفاعی براش داریم.
گوش کردن به روایتهای جنایت واقعی شبیه به جلسهی تراپیه. جایی که با ترسهات مواجه میشی تا بهت ثابت بشه که نمیتونن هیچ آسیبی بهت برسونن. طرفداران پادکستهایی با این ژانر میگن که با قربانیان جنایتها همذاتپنداری میکنن و ناخودآگاه خودشون رو در اون موقعیت میذارن و گوش کردن به یک روایت قتل، وحشت زیادشون از به قتل رسیدن رو کمی تسکین میده.
چرا زنها این همه جنایت واقعی دوست دارن؟
تحقیقی که یه روانشناس اجتماعی انجام داده، نشون میده که زنها بیشتر از مردها به موضوعاتی که مربوط به جنایت واقعیه علاقه دارن. به عنوان نمونه ۸۵ درصد مخاطبان پادکستی به اسم Wine and Crime که هرماه به ۵۰۰ هزار دانلود میرسه، زنها هستند. این تحقیق میگه زنها میل زیادی به خوندن دربارهی بقا دارن، فرقی نمیکنه که محتوا شامل اتفاقاتی باشه که از وقوع قتل جلوگیری کرده یا اینکه کسی تونسته نجات پیدا کنه. فرضیه هم اینه که زنها بیشتر از مردها علاقه دارند در جایگاه قربانی قرار بگیرند تا بتونن با بودن در اون موقعیت، تحملشون رو بالا ببرند و آماده باشن که از خودشون محافظت کنن.
این علاقه به دلیل نیاز مردم به این هم هست که میخوان بدونن که بعدش چی میشه و این سوالیه که وقتی تصادفی در اتوبان میبینن یا درموردش میشنون از گوگل میپرسن: What Happened.
علم چی میگه؟
دکتر جان مهیر که روی خشونت و رسانه تحقیق کرده میگه که علاقه به دیدن یا شنیدن روایتهای جنایت واقعی به دلیل ناتوانی مردم از مواجهه با خود فاجعه یا تراژدیه. تحقیقات او نشون میده که وقتی مردم نسبت به فاجعه یا موقعیت خشونتآمیز آگاه میشن آمیگدال اونها تحریک میشه. آمیگدال اون بخشی از مغزه که مسئول احساسات، میل به بقا و حافظهست. آمیگدال سیگنالهایی رو به قشر پیشپیشانی (Frontal Cortex) میفرسته که دادههای رسیده به مغز رو آنالیز میکنن. در مرحلهی بعد مغز ارزیابی میکنه که این دادهها (آگاهی از فاجعه) یه تهدیده یا صرفا قضاوت ماست که درگیر شده. این علاقه به دلیل نیاز مردم به این هم هست که میخوان بدونن که بعدش چی میشه و این سوالیه که وقتی تصادفی در اتوبان میبینن یا درموردش میشنون از گوگل میپرسن: What Happened.
علاوه بر این، موقعی که داریم پادکستی در این ژانر گوش میدیم، در جایگاه شاهد قرار میگیریم و آدرنالین ترشح میکنیم، این نیاز به آدرنالین از همون جنسیه که خودمون رو در موقعیت مرگبار یا پرخطر قرار میدیم، مثلا میریم خطرناکترین وسیلهی شهربازی رو سوار میشیم. نیازی که اعتیادآوره و برای شنیدن هرچه بیشتر از جنایتهای واقعی در ما کشش به وجود میاره.
همدلی یا لذت بردن از بدبختی دیگران؟
یه دلیل اساسی دیگه پشت علاقه به داستانهای جنایت واقعی اینه که مردم میخوان بدونن “چرا و چطوری اتفاق افتاد”؟ بیشتر آدمها میل به همدری با دیگران دارند و جنایت واقعی این امکان رو براشون فراهم میکنه که بدون درد کشیدن همدردی کنن. اینکه چطور هیولا رو بشناسیم و بفهمیم که هدفی که پشت یه جنایت وجود داره چیه.
فرقی که جنایت واقعی با داستانهای جنایی برای آدمها داره اینه که مطمئن میشیم یه آدم واقعی مرتکب یه جنایت واقعی رو افراد واقعی شده اما خودمون در امان هستیم و هیچ آسیبی از این ماجرا نمیبینیم. این همون حس رضایتیه که تو خیلی از ما نسبت به شنیدن یا دیدن بدبختی دیگران وجود داره. جنایت واقعی این امکان رو به ما میده که تاریکترین نقطهی یک آدم رو ببینیم در حالی که خودمون تو خونه ازش در امان هستیم. یا یه روانپزشک دیگه میگه که پذیرفتنش سخته اما ما به این دلیل این ژانر رو دوست داریم که میفهمیم جنایتی اتفاق افتاده ولی اونی که مرتکبش شده ما نیستیم. چون برای بعضی از ما اتفاق افتاده که از دست کسی خیلی عصبانی هستیم و حتی میگیم که دوست داریم بکشیمش اما هیچوقت این کار رو نمیکنیم و وقتی میبینیم یه نفر کسی رو کشته، نفس راحتی میکشیم که اون آدم ما نبودیم.
عدالت به دست من برقرار میشه
یه محرک جدید برای علاقه به داستانهای جنایت واقعی، وجود پایانهای مشکوک در این جنایتهاست که مورد علاقهی کسانیه که به مفهوم عدالت علاقه دارن. پادکستهایی مثل Serial و مستندهایی مثل Making a Murderer این ایده رو گسترش دادن که سیستم قضایی آمریکا اونقدری که عشاق داستانهای جنایی فکر میکردن عادلانه رفتار نمیکنه و اشتباهات فراوانی داره. این پایانهای مشکوک و باز این فکر رو القا میکنند که اون کسی که داره داستان رو میشنوه میتونه خودش سکان رو به دست بگیره و قضاوت عادلانه بکنه. شنونده در جایگاه کارآگاه میشینه و تلاش میکنه قبل از اینکه پلیس دست به کار بشه، با تشخیص خودش عدالت رو برقرار کنه. آدمها به درام دادگاه علاقه دارن، در واقع نظریهای وجود داره که میگه علت محبوبیت جنایت واقعی، خودش نیست بلکه اتفاقات بعدشه. اونها از تنش ناشی از بیاطلاعی از نتیجهی دادگاه لذت میبرن و این فرصت رو دارن که بتونن حکم رو خودشون صادر کنن.
اما این علاقهی زیاد آدمها به جنایتهای واقعی ترسهایی هم به همراه داره. تحلیلگران حقوقی آمریکا نگران اینند که دراماتیزه شدن روند دادرسی کیفری این تصور رو در مردم به وجود بیاره که در خیلی از پروندهها عدالت اون چیزی نیست که سیستم قضایی روش تاکید میکنه. دیگه اینکه وقتی جنایتها رسانهای میشن و روی بعضیهاشون تاکید بیشتری میشه، مردم نسبت به مناطقی که توشون جنایت اتفاق افتاده حساستر میشن و حس منفی پیدا میکنن و این دلایل ترس از محبوب بودن ژانر جنایت واقعی رو بیشتر و بیشتر میکنه.
جنایت واقعی در چنلبی
ما در پادکست چنلبی از این ژانر اپیزودهای مختلفی داریم که جزو پرشنوندهترینهای چنلبی هم هستند: سریال لوسی، مظنون، دریاچه، من کشته خواهم شد، به زبان آتش، قتلی که اسپاینا را تکان داد و یه سری اپیزود دیگه.
لیست کامل اپیزودهای چنلبی رو اینجا ببینید.
برای نوشتن متن از این منبع استفاده شده، تصویر هم از اینجاست.
https://youtu.be/ZbdMMI6ty0o
انقدی من پادکستای چنل بی رو گوش دادم
گوشم عادت کرده بهش
هرکی بجز علی بندری داستان تعریف کنه رو نمیتونم بپذیرم
سلام
کلمه ی “همدردی” به اشتباه، نوشته شده: “همدری”
(در پاراگراف همدلی یا لذت بردن از بدبختی دیگران؟)
مرسی از این مطلب جالب
من بیشتر دوس دارم از دیدگاه افراد مختلف زندکی رو ببینم،برای همین داستان گوش دادن رو دوست دارم،فکر میکنم کمکم کنه که کمتر بقیه رو قضاوت کنم☺️
آفرین به این همه شعور و درک…ای کاش همه ی ما یاد می گرفتیم…که تا با کفش های کسی راه نرفتیم نمی تونیم قضاوتش کنیم
خیلی خوووب بود
همیشه راستش یکم نگران بودم که چرا اینقد عاشق داستان های جنایی اونم از نوع واقعیش هستم ????????
الان خیالم راحت شد که دلیل وحشتناکی پشتش نیست
ترسیدی که شاید در آینده قراره به جمع قاتل های سریالی بپیوندی؟
منم برام همیشه سوال بودم چرا من جنایی های واقعی را بیشتر دوس دارم همیشه فک میکردم این یه خصلت مردنست. خوشحالم
بنده علاقه ام بیشتر به خاطر نوع رفتار هر قاتل هستش
یعنی وقتی که اپیزود نخبگان عضلانی روگوش کردم با خودم گفتم چه جنایتی میتونه انقدر وحشتناک باشه
ولی بعد دیدم کاری که قاتل ها کردن خیلی خیلی خیلی ساده تر از این حرفا بوده
اون ها دیوانه نبودند انسان هایی بودن مثل ما که سختی زندگی اون هارو وادار به این کار که صد درصد اشتباه هستش کرده
لپکلام من سعی میکنم فاصله خودم واون قاتل رو درک کنم که چقدر طول میکشه به ادم عادی دست به همچین کار های وحشتناکی بزنه
نمیدونم توی کدام اپیزود اقای بندری گفتند که چرا یه همچین ادمهایی رو به حیوان ربط میدهند کهکاملا درسته
هیچحیوانی همخون خودش رو نمیکشه