Skip to main content

اتفاق‌هایی هست که در اون‌ها عضو یا اعضای خانواده‌ای به قتل رسیدن و بعد از قتل، عضو دیگه‌ای از همون خانواده مورد بازجویی قرار گرفته، بهش ظنین شد‌ن و در نهایت دستگیر و محاکمه‌ش کردن. چیزی که این اپیزودها رو محبوب‌تر از اپیزودهای جنایی دیگه می‌کنه اینه که فقط انگیزه و دلیل قتل یا اینکه قاتل کیه و چرا دست به چنین عملی زده و سیستم قضایی باهاش چه رفتاری داشته نیست، بلکه این هم هست که عاطفه‌ی زیادی درگیر ماجراست و این به مخاطب هم منتقل می‌شه و بیش از پیش با موضوع همذات‌پنداری می‌کنه. تجربه هم نشون داده که اینجور قتل‌ها بیشتر از طرف مردم پیگیری می‌شن و نسبت بهشون کنجکاوی می‌شه و مردم بیشتر مشتاق کشف حقیقت هستند. اینجا می‌خوایم اپیزودهایی از پادکست چنل‌بی رو معرفی کنیم که در اون عضوی از یه خانواده، متهم به قتل عضو دیگه‌ای شده.

 

اپیزود روابط خونی چنل‌بیروابط خونی، قاتل والدین

اولین اپیزود از پادکست چنل‌بی که در اون زن و شوهری به قتل می‌رسن و بعد پای دخترشون به عنوان متهم میاد وسط، اپیزود دهم پادکست چنل‌بی به اسم روابط خونیه. سال ۱۹۸۵ در ایالت ویرجینیای آمریکا، یه مرد ۷۲ ساله به اسم درک همراه همسرش نانسی تو خونه‌شون سر میز غذا به طرز فجیعی به قتل می‌رسن. از صحنه‌ی قتل معلوم بوده که مقتولین با قاتل آشنایی داشتن و ورود قاتل به خونه‌شون با زور نبوده. درک و نانسی از ازدواج‌های قبلی‌شون بچه داشتن اما تنها فرزند مشترکشون دختری بود به اسم الیزابت که در زمان قتل والدینش ۲۱ ساله بوده. الیزابت دوست‌پسری ۱۸ داشت به اسم ینس سورینگ که اولش گفتن در زمان قتل سفر بودن اما یک سال بعد به اتهام قتل دستگیر می‌شن. آیا واقعا والدین الیزابت به دست اون و دوست‌پسرش کشته شده بودن؟ اگه یه قتل خانوادگی اتفاق افتاده انگیزه‌ی الیزابت چی بوده؟ والدینش چه جور آدم‌هایی بودن؟ سرنوشت الیزابت و ینس چی شد؟ آیا تبرئه شدن یا مجازاتشون کردن؟ سی سال بعد از قتل‌ها، سال ۲۰۱۵ نیثان هلر گزارش ماجرا رو تو نیویورکر می‌نویسه که منبع ما برای این اپیزوده. اگه موضوع براتون کنجکاوی‌برانگیزه پیشنهاد می‌کنیم اپیزود دهم رو بشنوید.

 

اپیزود جیپسی رز چنل‌بیدی‌دی بلنچارد و جیپسی رز، انگیزه‌ی حیرت‌آور

اپیزود هفدهم پادکست چنل‌بی درباره‌ی زندگی یه مادر و دختره. گزارشش رو میشل دین سال ۲۰۱۶ در بازفید نوشته و تیترش اینه: دی‌دی دخترش رو بیمار می‌خواست، جیپسی مادرش رو کشته شده. از همین تیتر معلوم می‌شه که دی‌دی کشته می‌شه و جیپسی به عنوان یکی از متهمین به قتل مادرش در مظان اتهام قرار می‌گیره.

ماجرا در ایالت میزوری آمریکا می‌گذره. دی‌دی یه زن ۴۸ ساله‌‌ی مهربون و اهل کمک به دیگرانه که از دختر نوجوونش جیپسی‌رز مراقبت می کنه. جیپسی‌رز همیشه رو ویلچره و درگیر بیماری‌های زیادیه. از اختلال تنفسی در خواب تا صرع، آسم، نارسایی‌های کروموزومی و چندتا بیماری دیگه. دی‌دی می‌گفت که مغز جیپسی‌رز اندازه‌ی یه بچه‌ی هفت‌ساله‌س. مادر و دختر تو خونه‌ی ویلایی کوچیکشون زندگی می‌کردن و در چشم همسایه‌ها سراسر عشق به هم بودن که کشته شدن دی‌دی همه‌چیز رو به هم می‌ریزه و داستان رو وارد فضاها و تجربه‌های عجیب‌غریبی می‌کنه که حقیقتا حیرت‌آوره. این قتل یه قتل معمولی نیست و انگیزه‌ی قتل حتی از خود قتل هم حیرت‌آورتره. چرا یه دختر نوجوان معلول باید مادری رو که جز مراقبت از اون کاری نداشته بکشه؟ چطوری تونسته این کار رو بکنه؟ آیا واقعا کار اون بوده؟ آیا با همدستی با کسی این کار رو کرده؟ برای شنیدنش برید سراغ اپیزود هفدهم پادکست چنل‌بی.

 

اپیزود برادران منندز چنل‌بیبرادران منندز، ۱۳ گلوله

«کابوس الم درایو» گزارشیه که دامینیک دان اون رو سال ۱۹۹۰ یعنی بیشتر از ۲۰ سال پیش در نشریه‌ی ونیتی فیر نوشته اما به خاطر لایه‌ها و جزئیاتی که داره همچنان مهمه و بازخونی می‌شه. گزارشی درباره‌ی قتل یک پدر و مادر ثروتمند ساکن بورلی‌هیلز به دست دو پسر جوانشون به اسم‌های لایل و اریک منندز. تمام مشاهدات و نقل‌ قول‌ها حاکی از اینه که خانواده‌ی خوشبختی بودن و با هم کارهای مشترک زیادی انجام می‌دادن. حتی روز قبل از حادثه باهم رفته بودن ماهیگیری. اما این دنیای ایده‌ال با جنایتی هولناک فروپاشید که برای مردم تکون‌دهنده بوده و روزنامه‌ها هم مفصل درباره‌ش نوشتن. کیتی و خوزه منندز با شلیک مجموعا ۱۳ گلوله به بدنشون به طرز فجیعی کشته می‌شن جوری که وقتی پیداشون می‌کنن نمی‌شده تشخیص داد که انسان بودن یا حیوان. همون اول اپیزود می‌فهمیم که این دو برادر متهم به قتلند و بعد با جزییات بیشتری از زندگی خانواده‌ی منندز آشنا می‌شیم و اینکه آیا این یه قتل خانوادگی بوده؟ به چه انگیزه و هدفی و چطور انجام شده. این روایت جنایی رو در اپیزود ۲۹ پادکست چنل‌بی بشنوید.

اپیزود به زبان آتش چنل‌بیبه زبان آتش، خانواده‌ای که سوخت

دیوید گرن به زبان آتش رو سال ۲۰۰۹ تو نیویورکر نوشته. روایت با آتش‌سوزی خونه‌ای در یکی از شهرهای کوچیک ایالت تگزاس آمریکا شروع می‌شه. تاد ویلینگهام ۲۳ ساله با شلوار جین و بالاتنه‌ی لخت جلوی خونه‌‌ش وایساده و داد می‌زنه بچه‌هام دارن می‌سوزن. همسرش استیسی رفته بوده سر کار و تاد از بچه‌ها مراقبت می‌کرده. آتیش اول صبح اتفاق می‌افته و تاد تلاش می‌کنه که از پنجره‌ها وارد خونه بشه اما نمی‌تونه.‌ آتش‌نشانی از راه می‌رسه و آتیش رو خاموش می‌کنه اما دو دختر دوقلوی یک ساله‌ و یه دختر دوساله‌ی تاد ویلینگهام و استیسی تو آتیش‌سوزی کشته می‌شن. روزهای بعد سر و کله‌ی محققین آتیش‌سوزی پیدا می‌‌شه و نظرشون بر اینه که یه آتیش‌سوزی عمدی در اون خونه اتفاق افتاده. تمام شواهد و قرائن و بعد شهادت همسایه‌ها هم ظن رو می‌بره سمت یک نفر: تاد ویلینگهام پدر بچه‌ها. تاد دستگیر می‌شه و بقیه‌ی روایت شرح دادگاه، چگونگی متهم شدن تاد و عملکرد پلیس و سیستم قضایی آمریکاست. پرونده‌ای که به یکی از جنجالی‌ترین و مثال‌زدنی‌ترین پرونده‌های جنایی تاریخ قضایی آمریکا تبدیل می‌شه که با اقتباس ازش فیلم هم ساختن. ماجراش رو تو اپیزود ۳۴ پادکست چنل‌‌بی بشنوید.

اپیزود مظنون چنل‌بیمظنون، همسرکشی

دور خونه رو نوار زرد رنگ کشیدن. مایکل از سر کار می‌رسه و می‌بینه خونه پر از پلیسه. یک روز بعد از تولد سی و دو سالگیشه. همسرش کریستین در اتاق خوابشون به طرز فجیعی به قتل رسیده و پسر سه‌ساله‌شون پیش یکی از همسایه‌هاست. تحقیقات درباره‌ی قتل از همون روز شروع می‌شه و روزهای بعد ادامه پیدا می‌کنه. همسایه‌ها و دوست و آشنا می‌گن که این زن و شوهر خیلی با هم دعوا و جر و بحث داشتن و مایکل زنش رو در حضور بقیه تحقیر می‌کرده و کاشف به عمل میاد که شب قبلش هم از زنش دلخور بوده. پلیس بهش شک می‌کنه و اینقدر علیهش سند و مدرک جمع می‌شه که دستگیرش می‌کنن و این اپیزود در حقیقت درباره‌ی اینه که بر اساس چه شواهد و مدارکی مایکل قاتل تشخیص داده می‌شه و سیستم قضایی آمریکا به چه روش‌هایی به جست‌وجوی عدالت می‌ره.

قتل سال ۱۹۸۷ اتفاق می‌افته و روایت اون رو پاملا کالف دسامبر ۲۰۱۲ در ماهنامه تگزاس نوشته. ما هم ماجراش رو در اپیزود ۵۲ پادکست چنل‌بی تعریف کردیم.

 

 

تصویرسازی بالای این مطلب از Golden cosmos برای مجله‌ی نیویورکر است.

 

۳ دیدگاه

  • ندا کاوسی فر گفت:

    ب بود ولی خیلی توی جزییات و پوشال داستانی می مونه می تونه اضافات غیرضروری رو بزنه هم داستان شسته و رفته تر می شه هم ملالت داستان بیشتر می شه این جزییات غیر لازم داره خون داستان رو می گیره و برییلنت داستان رو کدر می کنه اصولا کسی که داستان می نویسه احتمالا متوجه می شه چی می گم مسلما ایشون داستان نویس نیستن اگه باشن متوجه اهمیت حشو‌زواید می شن اون چیزی که همینگوی بهش می گه نوک کوه یخ

    • سارا گفت:

      سلام
      خیلی ممنونم از چنل خوبتون
      انسان را آگاه میکند از اتفاقات مختلف و به
      ناحق گناهکار کردن دیگران و عوض کردن دیدگاه انسان به هرچیزی

  • ندا گفت:

    از نظر من بازم این دو ساعت داستان و تلاش هلی نویسنده نشانه ای از بی گناهی این مرد در قتل زنش به مخاطب نمی ده نه قاتل دستگیر می شه و نه لعترافیاژ قاتل داریم و در نهایت تمام شواهد و ساعت قتل نشانه ی ارتکاب قتل بوسیله ی همسر هست

دیدگاهتان را بنویسید